به زودی میان طالبان و مقامهای افغان که عمدتاً گمان میرود رییسجمهوری باشد، در عربستان سعودی گفتوگوهایي انجام خواهد شد. این موضوع را بی.بی.سی فاش کرده و يادآور شده است که منبع این خبر یکی از مقامهای افغان است. اما مشخص نیست که این مقامِ افغان کیست و چهقدر در جریان واقعیِ این مسایل قرار دارد؛ ولی از آن جایی که بی.بی.سی به عنوان رسانة بینالمللی تلاش میکند
که همواره به منابع موثق دست پیدا کند و از سوی دیگر، در درون دستگاه حکومتی هم به اندازة کافی نفوذ دارد، احتمال صحت این خبر بسیار بالا است. اما تا هنوز موضع طالبان در خصوص این خبر، روشن نیست و این گروه دوازده ساعت پس از انتشار این خبر، هیچگونه واکنش رسمی به آن نشان نداده است.
در گذشته گروه طالبان هرگونه گفتوگو با مقامهای افغان را رد کرده و گویا با این سیاست، خواسته نشان دهد که چیزی به نام دولت افغانستان را به رسمیت نمیشناسد. ولی اگر این بار طالبان با اشاره پاكستان حاضر شده باشند که با مقامهای افغان و آنهم رییسجمهوری دیدار و گفتوگو کنند، باید نسبت به این سیاست تازه به شدت مشکوک بود و انتظار نتایج خطرناکی را از آن داشت.
پیش از این، هیأت حزب اسلامی شاخة حکمتیار كه نزديك به پاكستان است، به کمک همفکران خود در داخل ارگ ریاستجمهوری، با طرح هفده مادهيی به کابل آمده بود و با مقامهای افغان در خصوص حل قضیة افغانستان گفتوگو کرد.
به باور آگاهان، طرح هفده مادهيی آقای حکمتیار بسیار زیرکانه تهیه شده بود و هرگز نشانهيي از تمکین در برابر دولت افغانستان و دستاوردهای دهسالة کشور از آن استنباط نمیشد.
در حالی که مقامهای افغان و به ویژه رییسجمهوری همواره خلاف مصالح علیای کشور از حکمتیار و ملا عمر رهبر گروه طالبان، به عنوان برادر یاد کرده است، البته با این پسوند که این برادران ناراضی اند.
شاید آقای کرزی دو نوع برادر دارد: یکی برادران راضی و دیگری برادران ناراضی که طالبان، حزب اسلامی و شبکة حقانی از جملة برادران ناراضی آقای کرزی به شمار میروند و او به شدت تلاش دارد که این برادران را هم به زودی راضی سازد و به جمع آن برادران دیگر بیفزاید.
گويا آقای کرزی فراموش کرده است که در سال 2006 میلادی طي یک سخنرانی، همین برادران ناراضی را تروریست خواند و هشدار داد که تا نابودی کامل آنها در کنار جامعة جهانی خواهد جنگید. اما چه باید کرد که سیاست عرصة تغییر و تحول است و همواره گفته میشود که دوست و دشمنِ دایمی در سیاست معنا ندارد، بلکه آنچه که معنا دارد،
منافع دایمی است. ولی مشخص نیست که در این تغییر موضع آقای کرزی، کدام منافع کشور تضمین شده است؟ اگر روزی طالبان و حزب اسلامی تروریست بودند، حالا چه پیش آمده که این گروهها دیگر تروریست نیستند؟ و این در حالی است که این گروهها اعتراف میکنند که هیچگونه تغییری در برنامههایشان به وجود نیاورده اند
و همچنان بر سرمواضع اولیة خود پافشاری میکنند. شاید در تعریف آقای کرزی از تروریزم، تغییراتی رخ داده باشد که در این تعریف جدید، «تروریست» به «برادر» جای خود را عوض کرده است و یا هم شاید معنای تروریست توسعه یافته و به تازهگی با بار معنایی جدید، آن را برادر هم میتوان خطاب کرد.
از سوی دیگر، مشخص نیست که این دیدار قریبالوقوع با چه آجندایي قرار است انجام شود و چه کسانی از طالبان در این دیدار شرکت میکنند؟ از مدتی به اینسو تلاشهای ارگ در زمینة شتاب بخشیدن به روند گفتوگوها به شدت افزایش یافته و این جناح میکوشد که مهار این روند از دستش بیرون نشود.
انتشار این خبر که امریکا طالبان را به قطر به هدف گشایش دفتر این گروه فرستاده است، به شدت سبب نگرانی ارگ شد و از همان زمان تلاشها هم در این راستا شدت گرفت. ولی اینکه این تلاشها چه نتایجی در پی خواهد داشت، برای ارگ ریاستجمهوری زیاد هم حایز اهمیت نیست.
ارگ ریاستجمهوری قبل از اینکه به فکر تأمین صلح و امنیت در افغانستان باشد، به فکر موقعیت از دست رفتة خود و امتیازهایي است که میتواند از این جریان بهدست آورد.
بحث منافع ملی برای ارگ ریاستجمهوری از دیر زمانی است که به یک حرف مفت تبدیل شده و این جناح به گونة واکنشی دست به اقدامهایي میزند که حتا از پیشبینی نتایج آنهم مطمین نیست.
میگویند مرغ زیرک در دو دام اسیر میشود. ارگ ریاستجمهوری هم شبیه مرغ زیرک شده است که گاهی فکر میکند از دیگران یک گام به پیش است، در حالی که همواره این جناح به دلیل داشتن آجندای سیاسی قومی و قبیلهيی، از دیگران و به ویژه متحدان غربی خود چندین گام عقب بوده است.
حالا ارگ عقبماندهگی خود را دریافته و تلاش میکند به گونههای دیگری آن را جبران کند و از جمله پافشاری بر گشایش دفتری در عربستان سعودی و یا ترکیه. اما مشخص نیست که ارگ ریاستجمهوری و آقای کرزی چرا اینهمه بر این دو کشور برای میانجیگری با گروههای مخالف، تاکید دارد؟ اگر شیخان عربستان سعودی میخواستند که طالبان را به میز مذاکره و دست کشیدن از جنگ وادار کنند، چرا طی این سالها به این اقدام دست نزدند؟
دو پاسخ برای چنین پرسشی میتواند وجود داشته باشد. یکی اینکه شاید عربستان سعودی دیگر آن نفوذ قبلی بر طالبان را از دست داده باشد که بتواند در خصوص روند صلح در افغانستان کار موثری انجام دهد و دوم اینکه شاید مقامهای این کشور عمداً نخواهند که زمینة چنین گفتوگوهایي را به دلایل سیاسی فراهم کنند.
فراموش نباید کرد که عربستان سعودی پس از پاکستان، از متحدان منطقهيی طالبان به شمار میرفت و از معدود کشورهایي بود که حاکمیت طالبان را به رسمیت شناخته بود. عربستان سعودی از دولتی در منطقه كه خود را متحد ایدیولوژیک و سیاسی آن بداند، به دلیل مخالفهایش با ایران استقبال میکند و معلوم نیست که در این سیاست در سالهای اخیر تغییر وارد شده باشد.
از جانب دیگر، اگر عربستان سعودی میزبان گفتوگوهای قریبالوقوع مقامهای افغان با طالبان است، این دیدار چهگونه تدارک دیده شده و چرا حالا این کشور میخواهد میزبانیِ چنین گفتوگوهایي را به عهده گیرد؟ در همین حال، این برنامه با برنامهيي که امریکاییها در دست اجرا دارند، چه مشابهتها و تفاوتهایي دارد؟
در ماههای اخیر که بحث مذاکره و گفتوگو با طالبان شدت یافته، به همان میزان پراکندهگی و ایجاد مراکز متعدد مدیریت این برنامه نیز به چشم میخورد. این روند به نحوی سبب تنشها میان دولتمردان کشور و جامعة جهانی هم شده است. چنین به نظر میرسد
که یکی به دیگری اعتماد لازم را از دست داده و میانشان هیچ هماهنگی و برنامة مشترکی وجود ندارد. پراکندهگی در مدیریت صلح، عملاً این روند را به بنبست کشانده و سبب شده که بیشترین استفاده را از آن گروههای مخالف ببرند.
گروه طالبان گاهی به امریکا و گاهی هم به آقای کرزی چراغ سبز نشان میدهد، اما در این میان مشخص نیست که این گروه در این بازی سیاسی در پی چه اهدافی است.
البته اینهم از احتمال به دور نمینماید که پاكستان به جاي طالبان يا از آدرس آن گروه، هر دو جناح را به بازی گرفته باشد و بخواهد که با گسترده کردن شکاف بیاعتمادی میان آقای کرزی و متحدان غربیاش، عملاً وضعیت موجود را حفظ کند و عمر جنگ و حضور نظامی و سیاسی خود را طولانیتر سازد.