هفته نامه اقتدارملی- کابل
افغانستان از سال 2011 گرايش شديدي به انعقاد پيمانهاي راهبردی و طولانيمدت با كشورهاي مختلف جهان پيدا كرده است. اين گرايش به گونهيي بوده كه افغانستان در كمتر از شش ماه چهار پيمان راهبردي را با كشورهاي هند، ايتاليا، فرانسه و انگلستان به امضا رسانيده و در آينده نزديك پيمانهاي مشابهي را با ايالات متحده امريكا و اتحاديه اروپا نيز به امضا خواهد رسانيد.
كشورهاي مختلف جهان به منظور ساماندهي بهتر بخشهاي مختلف سياسي، امنيتي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي خود به طور معمول اقدام به نوع مناسبات و روابط با كشور ديگري مينمايند تا با استفاده از امكانات و ظرفيتهاي آنها در جهت بهبود و رشد عرصههاي گوناگون اجتماعي بهره بگيرند. افغانستان به حيث كشوري كه در حوادث چند دهه اخير آسيبهاي فراوان بر آن وارده آمده، بيش از پيش به اين كمكها و همكاريهاي طولاني مدت نيازمند است. اما بحث اصلي و مهم در اين مناسبات چگونگي بهره برداري از اين روابط است. بدون شك تنها داشتن ارتباط راهبردي نه كافي است و نه هم سبب انكشاف و توسعه در كشور ميگردد. چگونگي تعامل افغانستان با اين كشورها در قالب روابط راهبردي و نحوهی برخورد حاكميت با خواستهای آنان در سودمند و يا زيانآور بودن آن، به گونه چشمگيري تعيينكننده و اثرگذار است.
فاكتورهايي وجود دارند كه بدون آنها هيچ كشوري نميتواند از اين نوع پيمانها به گونه بهينهيي استفاده برده و موجب توسعه اجتماعي، اقتصادي شوند. تاريخ گواه اين واقعيت است كه گاهي داشتن چنين مناسباتي منجر به ايجاد فضايي ميگردد كه كشور ضعيف را در وضع شکننده و به شدت آسيبپذير قرار داده و در نهايت موجب سقوط آن شده است. از این رو، توجه به اين مولفهها ضروري مينمايد، چه در غير آن پيوستن افغانستان به موافقتنامهها و پيمانهاي راهبردی نوعي از فيشن سياسي دولتمردان كشور محسوب ميشود كه هيچ گونه مصرفي در چشمانداز اميد بخش كشور ندارد.
نكته اول و مهم در مورد پيوستن به اين نوع مناسبات و داشتن روابط راهبردي، برخورداري حاكميت از حمايت ذهنيت عامه مردم است. همراهي و همسويي ذهنيت عمومي سبب مشروعيتبخشي اقدامهای حكومت و در نهايت ايجاد وفاق ملي ميگردد. برخورداري حاكميت از اين پتانسيل، حكومت را براي برقراري مناسبات عقلاني و گذاشتن پيششرطهاي منطقي ياري رسانيده و توان آن را در چانهزنيهاي سياسي بالا ميبرد.
پرسش اين است كه حاكميت در افغانستان تا چه اندازه موفق به ايجاد همگرايي ملي و در نتيجه حمايت گروهها و حلقههای مختلف سياسي را با خود همراه داشته است. حاكميت در كشور ما به دليل فقدان تيوري ملي و محدود بودن در انگارهها و برداشتهاي قبيلهيي و قومي، در طي ده سال گذشته قادر به ايجاد چنين فضاي سياسي در كشور نشده است. در قاموس سياسي سياستمداران امروز افغانستان جز رنگ سياه و سفيد رنگ ديگري به رسميت شناخته نميشود. اپوزيسيون سياسي، دشمن تلقي شده و نسبت به هر اقدام آن واكنش تند و عاري از نگرش عقلاني صورت ميگيرد. سايه تسلط چنين نگرش بر رفتار سياستگذاران كشور است كه تصميمگيران و دولتمردان ما را به دايرههاي تنگ و محدود تباري كشانيده و نميگذارند تا با پاليسي فراگير ملي گسستهاي قومي را ترميم نمايد. در فقدان وفاق ملي در قبال سياستهاي حكومت، به فرض داشتن روابط راهبردي و طولاني مدت افغانستان با كشورهاي ديگر، هرگز قادر به استفاده موثر و قابل قبول از آن نخواهد شد.
بحث ديگري كه نميتوان از آن بياعتنا گذشت، ظرفيتهاي انساني و بهرهبرداري از چنين مناسبات است. ترديدي وجود ندارد كه مناسبات راهبردي دو طرف دارد و هر يك از اين طرفها بايد منافع خود را در آن بيابد. يافتن منافع و استفاده از آن بستگي به تواناييها و ظرفيتهاي انساني دارد كه در هر كشوري موجود است. افغانستان طي ده سال گذشته بدون امضاي پيمانهاي راهبردی با كشوري، حمايتهاي وسيع مالي، امنيتي و سياسي بيش از 50 كشور را با خود داشت، ميلياردها دالر وارد كشور شد، دهها هزار نيروي خارجي در كنار ارتش و پوليس ملي در ميدانهاي نبرد جنگيدند، ساختارهاي نهادهاي دولتي به كمك و ياري كشورهاي مختلف جهان شكل گرفت. انتخابات متعدد – اگرچه با پرسشهاي فراوان- برگزار شد و ... اما افغانستان به عنوان يك كشور، چه اندازه قادر به بهرهبرداريهاي مثبت و سودمند از فرصتهاي به دست آمده گرديد.
بهرغم ادعاي رييسجمهور، كشور هنوز جزو فقيرترين كشورهاي جهان است، 9 ميليون انسان زير خط فقر زندگي ميكنند، ورود بيحد و اندازه پول به جاي رشد ظرفيتهاي انساني سبب تورم و فربه شدن فساد اداري گرديده و بعد از ده سال هنوز وزارتخانههاي ما توان مصرف بودجه انكشافي خود را ندارند. گريز از قانون و نقص آن از سوي بالاترين مقامهاي اجرايي به فرهنگ تبديل شده است. با اين وصف چه تضميني براي استفاده خوب، موثر و عقلاني از مناسبات و روابط راهبردی وجود دارد؟
مساله ديگر در مناسبات راهبردی، دادن اطمينان به كشورهاي همسايه و يابيدن زبان مشترك در مسايل امنيتي و نظامي با آنهاست. اگر ما توان متقاعد ساختن كشورهاي منطقهيي در خصوص تضمين اينكه از افغانستان عليه آنها استفاده نميگردد، نشويم، پيآمد ورود به چنين موافقتنامههاي مبهم، ناروشن و سوالانگيز است.