آخوندها به تروريسم و جنگافروزي روي آوردهاند. افزايش بيسابقه اعدامها در ايران كه در يك سال گذشته به 670 مورد رسيده است، تشديد فعاليتها براي توليد بمب اتمي و شركت مستقيم در كشتار مردم سوريه اجزاي اين سياست را تشكيل ميدهد.
مريم رجوي رئيس جمهور منتخب شوراي ملي مقاومت ايران در كنفرانسي كه در آغاز سال نو ايراني در پاريس برگزارشد، سخنراني كرد.
خانمها و آقايان!
دوستان عزيز!
ربع قرن پيش نسبت به خطر بنيادگرايي هشدار داده ايم. به عنوان يك زن مسلمان بايد تأكيد كنم كه اين جنايت ها ربطي به اسلام ندارد.
قرآن در سورة مائده ميگويد:
حتي اگر خون يك نفر به ناحق ريخته شود مانند كشتن تمام مردم است.
فكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا
كما اين كه نجات جان يك انسان مانند نجات جان همة انسانهاست.
فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا
ماه گذشته، خامنهاي در سخنراني اش گفت كه رژيمش، حزبالله لبنان را تأمين و تدارك ميكند. آيا ميتوان نشانهيي از اين واضحتر درباره منبع اصلي تروريزم و بنيادگرايي ارائه داد؟ اين رژيم بنيادگرايي و تروريسم خود را در لباس دين ارائه ميكند. بنابراين، تنها راه مقابله با آن پاسخي است بر اساس اسلام بردبار و دموكراتيك. و مجاهدين اين پاسخ دموكراتيك را كه آنتي تز بنيادگرايي است، نمايندگي ميكند. اسلامي كه پيام آن رحمت و آزادي و برابري و برادري و عشق و همزيستي ميان تمامي مذاهب است.
دوستان عزيز!
در پنجمين روز عيد نوروز و در پنجمين روز آغاز بهار، يك بار ديگر سال ايراني را به شما و هموطنانم در داخل و خارج كشور تبريك ميگويم.
همراه با گرمترين درودها و تبريكها، براي زنان و مردان شجاعي كه براي سرنگوني رژيم ولايت فقيه و شكوفايي بهار آزادي و دمكراسي در ايران مبارزه ميكنند. اميدوارم سال نو، سال رهايي از شر فاشيسم مذهبي حاكم بر ايران براي تمام مردم منطقه خاورميانه باشد.
هم چنين بسيار خوشوقتم كه در چنين روزي با شما دوستان گرامي كه از آمريكا و كشورهاي مختلف اروپا اين جا حضور به هم رساندهايد، ديدار ميكنم.
اين كنفرانس در آستانة سالگرد يورش وحشيانة قواي عراقي به ساكنان بيدفاع اشرف در 19فروردين برگزار ميشود؛ يك جنايت عليه بشريت بر اساس طرح و دستور وليفقيه ارتجاع، كه با هماهنگي سپاه تروريستي قدس و هم چنين به منظور پاكسازي خونين تمام مجاهدان آزادي صورت گرفت.
در آن روز، مهاجمان با زرهي هاي خود از روي بدنهاي دست كم 22 نفر از اشرفيها عبور كردند. 36 قهرمان آزادي به خاك افتادند اما طرح خامنهاي براي نابودي اپوزيسيون را درهم شكستند.
حملة 19 فروردين در حقيقت مهمترين پاسخ خامنهاي به قيامهاي مردم ايران بود كه كمتر از دو ماه پيش از آن تماميت رژيم آخوندي را به لرزه درآورده بود. از اين نظر اين واقعه، آينهيي است كه هم نياز مبرم رژيم آخوندها به از بين بردن جنبش مقاومت را نشان داد، و هم دست نشاندگي دولت عراق و هم رويكرد غيرمسئولانه دولت آمريكا كه تعهد خود به تك تك ساكنان اشرف را نقض كرد و سياستي در پيش گرفت كه مطلوب رژيم آخوندها بود.
همه ما ميدانيم كه چند ساعت قبل از شروع كشتارها در 19 فروردين، يك يگان نظامي آمريكايي در اشرف، به طور غيرمترقبهيي آن جا را ترك كرد. از آن موقع هنوز اين سئوال باقي است كه چه كسي دستور اين عقبنشيني را صادر كرد؟
فرمانده اين واحد كجاست؟ كه بتواند درباره حقايق، حقايق آن روز و آن روزها شهادت بدهد؟راستي تحقيقات درباره اين قتل عام كه كميسر عالي حقوق بشر ملل متحد خواستار آن شد، چرا انجام نشد؟و چرا به هيأتهاي كنگره آمريكا و پارلمان اروپا كه خواستار حضور در اشرف و تحقيق در باره اين جنايت شدند، اجازه ورود به اشرف داده نشد؟حقيقت اين است كه حمله به اشرف، در اصل نمود يك بحران بزرگ يعني مسألة ايران است. زيرا رژيم ولايت فقيه به بن بست رسيده است. از يك طرف در داخل كشور، به خاطر بروز يك شكاف بزرگ در رأس هيأت حاكمه و هم چنين خطر فوران قيامها در شهرهاي ايران و هم يك ورشكستگي عميق اقتصادي.بله اينها از يك طرف در داخل ايران. و از طرف ديگر در خارج، روند سرنگوني ديكتاتوري سوريه، رژيم آخوندها را به طور جبران ناپذيري متزلزل ميكند.
و بله براي فرار از اين موقعيت مرگبار، آخوندها به تروريسم بيشتر و جنگافروزي روي آوردهاند. افزايش بيسابقه اعدامها در ايران كه در يك سال گذشته به 670 مورد رسيده است، تشديد فعاليتها براي توليد بمب اتمي و شركت مستقيم در كشتار مردم سوريه اجزاي اين سياست را تشكيل ميدهد. اما در كانون همه اونها، تلاش براي از بين بردن مقاومت سازمانيافته و مشخصا حمله به اشرف است كه كليد تغيير در ايران را در دست دارد.
در حقيقت، آخوندها براي فرار از سرنگوني به جنگ با مردم ايران، جنگ با مردم منطقه و جنگ با جامعه جهاني روي آوردهاند. براي مقابله با اين جنگافروزي شوم كه صلح و امنيت جهان را تهديد ميكند، يك سياست قاطع لازم است.
اما متاسفانه سياستهاي غرب در برابر اين رژيم تا به حال شكست خورده است. ميبينيم كه در قبال خطر اتمي رژيم، دولت آمريكا از يك طرف به بزرگنمايي تأثير تحريمهاي بينالمللي مشغول است. از طرف ديگر اين ارزيابي بيپايه را اشاعه ميدهد كه گويا آخوندها هنوز براي ساختن بمب اتمي تصميم نگرفتهاند.
راستي وقتي كه يك لشكر مسلح آن هم از فاصله چند فرسنگي براي حمله به حركت در آمده است، گفتن اين كه نه خبري نيست و حركتي در كار نيست، راستي به سود چه كسي است؟ در قبال جنايت عليه بشريت در سوريه هم متاسفانه دولتهاي غرب يك موضع انفعالي در پيش گرفتهاند. حال آن كه آخوندها با كمك دولت عراق پيدرپي محمولههاي تسليحاتي براي حكومت بشار اسد ارسال ميكنند. و سرانجام اين كه سياست ايالات متحده و اتحاديه اروپا، مبني بر تن دادن به مطامعِ رژيم عليه اشرف و ادامه ناموجه نامگذاري عليه مجاهدين به سود آخوندهاي تهران عمل كرده است.
اما ذلت و عقبنشيني در برابر فاشيسم مذهبي يك روي سكه ورشكستگي سياست مماشات است. و روي ديگر آن، حملات تند و آتشين عليه جبهه مدافعان تغيير در ايران است.همه شاهدند كه امروز يك گرايش نيرومند در ميان سياستمداران و مقامهاي ارشد و فرماندهان عاليرتبه نظامي در دولتهاي 20 سال اخير آمريكا شكل گرفته است كه برقراري دمكراسي را راه حل مؤثر مسأله ايران ميدانند.
در كنگره و سناي آمريكا نيز از سالها پيش اين گرايش از اعتبار و پايگاه مهمي برخوردار بوده است.
اكثريت نمايندگان سي پارلمان در كشورهاي اروپايي نيز در سالهاي اخير به حمايت از همين اهداف برخاستهاند.
واضح است كه حملات برخي مقامهاي ناشناس آمريكا به شخصيتهاي مدافع دمكراسي در ايران، در حقيقت از سر ورشكستگي سياست تعامل و مماشات است.
اين حملات البته به دور از هرگونه انصاف و عدالت است و از اصول اخلاقي بويي نبرده است. اما فراتر از اين، وقتي كه پردهها را كنار بزنيم، معلوم ميشود كه دو سياست در حال رويارويي با يكديگرند:
يك طرف سياستي است كه خواهان ادامة رژيم آخوندهاست. در نتيجه در مقابل تهديد فاشيسم مذهبي و تروريسم و بمب اتمي تلاش ميكند ضعف و ذلت خود را با لفاظي و ژستهاي ميان تهي پنهان كند. سياستي كه از فرط ذلت چه بسا دست آخر بمب اتمي را هم به آخوندهاي حاكم بر ايران ببازد. و دو دستي تقديم كند. اما در طرف ديگر، گرايشي است كه خواهان سرنگوني ملاها است.
جبهه يي از شخصيتهاي نامدار آمريكا كه به تلاش صادقانه و مسئولانهيي براي تغيير يك سياست عقبمانده برخاستهاند. به همين دليل از جانب صاحبانِ كوتهبينِ همين سياست
مورد حمله قرار گرفته اند. در كانون رويارويي اين دو سياست، مقاومت مردم ايران قرار دارد.
اين شخصيتها حقيقتاً مظاهر دفاع از دمكراسي محسوب ميشوند. آنها بارها دولت آمريكا را به خاطر نقض تعهداتش درخصوص حفاظت از ساكنان اشرف سرزنش كردهاند.
سوال اينست كه: آيا نقض تعهدات، پشت كردن به اصول اخلاقي، بياعتنايي به قوانين بينالمللي و اتخاذ سياستي كه طرف برندة آن فاشيسم مذهبي است، به سود مصالح حقيقي آمريكا و تمام جهان است يا فراخواندن به تصحيح اين سياست؟
جرم اصلي اين انسانهاي شريف اينست كه خواستار توقف برنامة اتمي ملاها هستند و خواستارِ سرنگوني آنها و ممانعت از يك ايرانِ اتمي كه صلح و امنيت بينالمللي را به خطر مياندازد.
جرم آنها اين است كه با پيروي از طرحها و خواستهاي رژيم عليه اشرف و ساكنانش مخالفت كردهاند. به ياد داريم كه سفير جان بولتون كه اين جا حاضر است، يك بار در همين كنفرانسها، در بحث پيرامون سياست صحيح در قبال ايران، بالصراحه گفت: اشرف و ساكنان آن بخشي از راه حل مسأله ايران نه بخشي از مشكل.
اين شخصيتها همچنين حقايق مربوط به كمپ ليبرتي را با صداي بلند به همه گفتهاند. آنها پرسيدهاند چرا استانداردهاي انساندوستانه و حقوق بشري در كمپ ليبرتي وجود ندارد؟
به همين دليل مقامهاي ناشناسي كه در آمريكا تلاش ميكنند بر وضعيت كمپ ليبرتي سرپوش بگذارند، از اين اظهارات برآشفتهاند. آنها به شهردار جولياني ميگويند چرا عليه زندانسازي در كمپ ليبرتي سخن گفته است.راستي بيان يك واقعيت آشكار جرم است يا كتمان آن؟ و راستي اگر اين كمپ شرائط قابل قبولي دارد، چرا اجازه نداديد كه 21 نفر از همين شخصيتهاي برجسته از جمله خود شهردار جولياني وقتي پيشنهاد كردند كه براي بازديد از آن كمپ به آن جا بروند اجازه نداديد؟ راستي چرا؟ اين چه چيز را نشان مي دهد؟ جز اين كه اين مردان بزرگ در سمت درست تاريخ و حقايق آن قرار دارند؟
جرم بزرگ اين شخصيتها هم چنين اين است كه عليه بيعدالتي و قانونشكني در مورد مقاومت ايران يعني نامگذاري مجاهدين اعتراض كردهاند. آنها اين حقيقت آشكار را بازگو كردهاند كه ادامه نامگذاري مجاهدين فاقد مشروعيت و از نظر قانوني و اخلاقي ناموجه است.
به ياد داريم كه ژنرال شلتون از اين هم فراتر رفت و يك بار نوشت:« امتناع از برداشتن نامگذاري تروريستي مجاهدين خيانت به دموكراسي است».
و اجازه بدهيد در اين جا سخنان وزير تام ريج را نقل كنم كه گفت:« گر مي خواهيم يک ايران دموکراتيک را ببينيم، تغيير رژيم تنها اميد ماست. و پتانسيل كسب دموکراسي براي ايران در گروهي از اپوزيسيون است که متعهد به تغيير دموکراتيک است، يعني مجاهدين خلق که براي دهه ها با نسل کشي گسترده روبرو بوده است».
بله درود بر وزير تام ريج و همه اين شخصيتها
در اين ميان، سخنگويان و مطبوعات تحت كنترل فاشيسم مذهبي در تهران هم به حمله و هتاكي عليه اين شخصيتها پيوستهاند.
عوامل شناخته شده همين رژيم در آمريكا نيز اين حملات را دامن ميزنند. اما صاحبان سياست عقبمانده در آمريكا شرم نميكنند كه با فاشيسم مذهبي حاكم بر ايران همنوا شده اند. راستي چرا شرم نمي كنند؟
اما مردم و تاريخ به سرعت داوري ميكند كه اين شخصيتها از قضا بزرگترين خدمت را به صلح و امنيت جهاني كردهاند.
بيدليل نيست كه قانونگذارانِ در آمريكا، در اتحاديه اروپا و در انگلستان، در مورد اين كارزارِ ترور شخصيت، ابراز خشم و انزجار كردهاند. همانطور كه يك ضربالمثل ميگويد: اگر پيام را دوست نداري. پيامآور را به قتل برسان.
پس بگذاريد در اين جا فراخوان قاضي موكيزي به آمريكاييها را به ياد بياوريم كه گفت: «زمان آن فرا رسيده كه سخن و رفتار ما براساس اصول و اعتقادمان باشد. تا وقتي نسلهاي متوالي بپرسند كه ما براي پيشبرد نيکي و مقاومت در برابر پليدي چه کردهايم؟ پاسخي پيدا کنندکه وجدان ما و آنها نسبت به آن راحت باشد». درود
و سرانجام اين پرسش بزرگ وجدان حقيقي آمريكا كه از سوي آقاي پاتريك كندي عنوان شده همچنان در گوشها زنگ ميزند او ميگويد
سوال اصلي اين است كه ما به عنوان انسانهاي خوب، در كدام جبهة تاريخ ايستاده ايم، جبهه حق يا ناحق؟ و اين خود او بود كه فرياد كشيد كه دفاع از اشرف، آزمايش براي تمامي بشريت آزاد است، چه در آمريکا باشند چه در فرانسه يا آلمان يا هرکجاي ديگر اين جهان.
پس درود بر اين وجدانهاي بيدار و آگاه درود بر اين وجدانهاي بيدار و آگاه مردم آمريكا و اروپا و نمايندگان آنها كه در اين جا حاضرند از آقاي فرهويگن، آقاي مالان آقاي بام، آقاي درسر آقاي ايمس و همه آقاي آلمون، سرهنگ مارتين، آقاي هنكاك، و سرهنگ مك گلاسگي و همه دوستاران مقاومت آقاي رابرتسون، آقاي فرماندار ايوبونه، كلكومبه، آقاي گايو و همه دوستداران اين مقاومت كه در اين جا حضور دارند و آنها كه نيستند. آقاي دزالانگر
من مي دانم كه اين جا فرصت نيست كه اسم اين زنان و مردان شريف و اين وجدانهاي آگاه اروپا و آمريكا را يكي يكي اسم ببرم ولي يادتان باشد كه اروپا و آمريكا و دنيا به اين نمايندگان واقعي به اين وجدانهاي بيدار و آگاه است كه شناخته مي شود و تاريخ نهايتا با اسم آنها ثبت خواهد شد و پيش خواهد رفت و به پيروزي خواهد رسيد.
دوستان عزيز!
همان طور كه ميدانيد تاكنون سه گروه از ساكنان اشرف به كمپ جديد منتقل شدهاند.
اين انتقال، متأسفانه به يك جابهجايي اجباري همراه با آزارها و فشارهاي بسيار تبديل شده است. چهار روز پيش از اين، پس از ورود سومين گروهِ اشرفيها به ليبرتي، مهندس برديا امير مستوفي، بر اثر خستگي و فشارهاي ناشي از بازرسيهاي طولاني دچار ايست قلبي شد و به شهادت رسيد.
به اين مناسبت، باز هم به يارانش در اشرف و ليبرتي و به اعضاي خانوادة محترمش كه امروز برخي از آنها در همين اجتماع حاضر شدهاند، ميگويم: برديا زنده و حاضر است و راه و آرمان او براي آزادي مردم ايران قطعاً به پيروزي ميرسد.
سلام بر برديا كه براي آزادي مردم و ميهنش تا آخرين نفس پايداري كرد.
برخلاف تأكيدات مكرر كميسارياي عالي پناهندگان ملل متحد/ در ليبرتي، ساكنان آزادي تردد ندارند. كما اين كه از امكان ديدار با خانوادهها يا وكلايشان محروماند. و از همه مهمتر، حضور غيرقابل توجيه قواي مسلح در داخل محدودة خصوصي كمپ است كه موجب ناامني دائمي براي ساكنان شده است.
همين دو روز پيش، پليس مسلح به صورت ناگهاني و بدون هيچ دليلي به محوطه محل استراحت خواهران ما در اين كمپ وارد شد كه اضطرابها و تنشهاي زيادي ايجاد كرد. اين نمونهيي از خطراتي است كه حضور ناموجه قواي نظامي در محوطه داخلي كمپ ايجاد ميكند.چرا ملل متحد تاكنون دولت عراق را وادار به رعايت حريم خصوصي كمپ نكرده است؟
همه ما در اينجا اعلام ميكنيم كه ادامة اين وضعيت به كلي غيرقابل قبول و غيرقابل تحمل است. و من هشدار ميدهم كه حضور قواي مسلح در داخل كمپ قوياً پتانسيل بروز يك فاجعه انساني را ايجاد ميكند.
بنابراين بايد هر چه سريعتر به اين خواسته ساكنان يعني بيرون بردن قواي مسلح عراقي خاتمه داده شود
در مورد شرائط زيستي كمپ نيز بايد تأكيد كنم كه باز هم برخلاف تمام قولها، چه از نظر مساحت مورد نياز استقرار ساكنان، چه از لحاظ بهداشتي و تأسيساتي و خدماتي خارج از استانداردهاست و چيزي جز تحميل يك شرائط رنجآور و پرفشار نيست.
خلاصه كنم برخلاف تمام تعهدات ملل متحد و آمريكا،آنچه دولت عراق تحت عنوان ليبرتي تحويل داده است، محيط نابسامان و اسفناكي است كه با ممنوعيتها و حضور پليس احاطه شده است.
با اين همه، ترديدي نيست كه مجاهدان آزادي با صبر و كوشش خود همين محيط آزار دهنده را تغيير ميدهند. و همچنان كه رهبر مقاومت مسعود رجوي در همين روزها گفته است: اگر صحبت از عنصر انساني و عنصر تعيين كننده و عنصر مجاهد خلق است، بعد از اين يك دهه به گواهي جهان و مردم جهان، اشرف به اوج رسيد، تكثير شد، ماندگار شد و جاودانه شد.
در كجا تكثير شد؟در تك تك اشرفيها و ياران اشرف نشان در سراسر ايران و سراسر جهان و در تاريخ معاصر.
دوستان عزيز، براي تضمين راهحل صلح آميز مقاومت ايران همچنين بر لزوم فراهم شدن حداقل اطمينانها در كمپ جديد تأكيد دارد. به خصوص كه شواهد متعدد از جمله طولاني بودن مصاحبههاي كميساري عالي پناهندگان نشان داده است كه اين محل، يك كمپ ترانزيت موقت نيست.
از اين رو لازم است كه:
ـ پليس و نيروهاي مسلح بطور كامل از كمپ ليبرتي خارج شوند و توافقات به عمل آمده در اين زمينه به اجرا درآيد
ـ ساكنان از حق انتقال اموال منقول به محل جديد برخوردار شوند و بتوانند ساير اموال خود را به فروش برسانند يا به محل ديگري بفرستند.
ـ موانعي كه دولت عراق بر سرراه سازندگي زيرساختها ايجاد كرده سريعا برداشته شود تا ساكنان با هزينه خود به بتوانند ضروريترين نيازها نظير احداثي محلي براي استراحت بيماران يا تسطيح و ايجاد راههاي عبور و مرور براي افراد بيمار را برآورده كنند.
ـ هم چنين و روند كار باز تاييد پناهندگي ساكنان توسط كميسارياي عالي پناهندگان و انتقال آنها به كشور ثالث بايد تسريع شود.
دراين رابطه از دولت آمريكا، از اتحاديه اروپا از خانم كلينتون و بارونس اشتون درخواست ميكنم از فراهم شدن تضمينهاي حداقل در كمپ جديد حمايت كنند.