هیچ زنی نیست که نتوان به دست آورد به شرط این که برایش زمان و تعریفهای لازم را خرج کنیم.
مرگ پایان نیست. آغاز است. سرچشمۀ همه چیز است: ما از مرگ میآییم.
برای او زندگی، تجربه کردن آن چیزی بود که تا به حال تجربه نکرده بود. برای من مرور آن چیزی بود که تجربه کرده بودم.
این گذشته نیست که در ما میمیرد، آینده است...
تو به خلا مینگری و به من سرگیجه میدهی.
خواننده را نویسنده باید ابداع کند. مجسمش کند تا بخواند آنچه نویسنده نیاز دارد بنویسد و نه آنچه از او انتظار میرود. این خواننده کجاست؟ پنهان است؟ باید او را یافت. هنوز به دنیا نیامده؟ باید صبورانه ایستاد تا به دنیا بیاید. تو ای نویسنده، بطریات را به دریا بینداز، اعتماد کن، به واژههایت خیانت نکن، حتی اگر امروز هیچکس تو را نمیخواند، صبورباش، امیدوارباش، عاشق باش، عاشق باش حتی اگر کسی تو را دوست ندارد.
حسادت عشق را میکشد، نه شهوت را. این است زجر حقیقی عشقی که به آن خیانت شده. از زنی که پیمان عشق را شکسته متنفریم اما هنوز میخواهیمش؛ چرا که خیانتش، خود نشانهی شهوت اوست.
یک زن زیبا به دنبال زیبایی معشوقاش نیست.
هیچکس نمیتواند خود را واقعا آنطور که هست ببیند بیآن که جدا از بشریت، مطلقا گوشهگیر، همچون طاعونزدهای تنها میان دیگران، زندگی کند...
آیا ممکن است از یک داستان عاشقانه بیرون آمد و وارد داستان عاشقانهی دیگری شد بدون این که دل کسی را بشکنیم؟ این یکی از آن پرسشهای بیشمار است که از خود میکنیم هنگامی که ناگهان درمیابیم که چیزی قرار است آغاز شود به بهای پایان یافتن چیزی دیگر.
هر چه صورت استخوانیتر است، زیباتر است. اما مرگ هم در آن آشکارتر... زیبایی به خاطر نزدیکیاش با مرگ زیباست.
و هیچ چیز یک مرد را، بیشتر از زنی که میداند بهتر از او رازی را نگه دارد، متعجب و تحریک نمیکند.
ادبیات همان زخمیست که از آن باطلاق ضروری میان واژه و دنیا فوران میکند. از این زخم میتوانیم تمام خونمان را از دست بدهیم.
عشق یعنی فراموش کردن شوهر و زن و پدر و مادر و بچه و دوست و دشمن. عشق یعنی ویران کردن هر حساب و کتابی، هر فکر و خیال و هر سبک و سنگین کردنی...
هیچ سودایی بیشتر از این نیست که در طول عمرمان با تمام آنهایی که میتوانستیم دوستشان بداریم آشنا نخواهیم شد و پیش از آن که آنها را بشناسیم از این دنیا خواهیم رفت.
واژهها سرانجام همیشه خلاف خود را میسازند.
حافظه همان شهوت ارضاشده است.
هیچ اسارتی بدتر از امید به خوشبختی نیست.
حرکاتش را به یاد میآری، صدایش را، رقصیدنش را، هر چند پیوسته به خود میگویی که او آن جا نبوده.
سکس بدون گناه مانند تخممرغ بینمک است.
کارلوس فوئنتس(۲۰۱۲-۱۹۲۸) نویسنده مکزیکی و یکی از سرشناسترین و پر آوازهترین نویسندگان جهان اسپانیایی زبان بود که رمانهای او همطراز با مقالههای سیاسیاش مورد توجه جهانیان قرار میگرفت. وی به نسل نویسندگانی تعلق داشت که توانستند توجه مردم جهان را به ادبیات آمریکای لاتین جلب کنند، نسلی که نویسندگانی چون گابریل گارسیا مارکز کلمبیایی و ماریو بارگاس یوسا از پرو از نمایندگان آن هستند. علاقهی توامان او به سیاست و ادبیات سرتاسر عمر و آثار او را تحت تاثیر قرار داده بود.
فوئنتس در پاناما به دنیا آمد. در واشنگتن دی سی و سانتیاگوی شیلی کودکی کرد و تا شانزده سالگی به وطن خود مکزیک نرفت. در دانشگاه مکزیک و ژنو تحصیل کرد و بالاخره در مکزیکو سیتی مرد. او که پدرش از دیپلماتهای سرشناس مکزیک بود، به همراه خانواده در نقاط مختلف دنیا زندگی کرد و شاید همین جهان-شهروند بودن او به خلق آثاری که مخاطبانی در سرتاسر جهان دارد کمک کرد. آقای فوئنتس در میان مخاطبان انگلیسی زبانش با رمان «گرینگوی پیر» شناخته میشود. اثری که بعدها در فیلمی با حضور گریگوری پک و جین فوندا، هنرپیشگان برجسته دهههای گذشته هالیوود به روی پرده رفت. داستانی بر اساس زندگی واقعی یک روزنامهنگار آمریکایی به نام امبرسو بییرس که در خلال انقلاب مکزیک (۱۹۲۰-۱۹۱۰) ناپدید شد، نوشته شده بود.
این نویسنده مکزیکی وقایع تاریخ معاصر و جهان سیاست را دستمایه داستانهای خود قرار میداد و با نوع نگارشی که ویژه خود او بود همزمان با ظهور نویسندگان بزرگ اسپانیایی زبان نظیر ماریونا آزوئلا،خوآن رولفو و لائورا اسکیبل به ادبیات معاصر مکزیک جانی تازه بخشید و نام خود را در کنار نویسندگان بزرگ اسپانیایی زبان همچون گابریل گارسیا مارکز و ماریو بارگاس یوسا قرار داد.
اگر چه فوئنتس هیچگاه جایزه نوبل ادبیات دریافت نکرد اما آثارش مخاطبانی جهانی و ستایش منتقدان ادبیات را به همراه داشت. آثار او به بسیاری از زبانها ترجمه شده اند. از آثار آقای فوئنتس که به زبان فارسی ترجمه شدهاند می توان به «مرگ آرتیمو کروز»، (The Death of Artemio Cruz) ترجمهمهدی سحابی، نشر نگاه؛ «گرینگوی پیر» (The Old Gringo) ترجمهی عبدالله کوثری، نشر طرح نو و «آئورا» (Aura) ترجمهی عبدالله کوثری، اشاره کرد. از دیگر آثار وی که به زبان فارسی نیز منتشر شده است میتوان به «پوست انداختن»، «آسودهخاطر»، «آب سوخته» و «سَر هیدرا» اشاره کرد. «خودم با دیگران» (به تازگی با نام از چشم فوئنتس) مقالهایست از وی که به زبان فارسی ترجمه شده است.