جنگ افغانستان تا سال های نامعلوم ادامه پیدا می کند.
به گزارش فارس در اسلامآباد، روزنامه «نیشن» پاکستان در مقالهای با عنوان «آیا آمریکا به واقع جنگ افغانستان را تمام میکند؟»، به قلم «دیو لیندورف»، حضور 10 هزار نیروی آمریکایی در افغانستان پس از پایان جنگ در این کشور را ترفندی قدیمی برای تداوم حضور این کشور در افغانستان میداند و مینویسد:
تماشای سیاستمداران هنگامی که تلاش میکنند از وعدههایشان شانه خالی کنند، حیرت انگیز است و اوباما رئیس جمهور آمریکا این هنر را به خوبی به نمایش میگذارد.
اوباما و معاون اول وی «جو بایدن» در طول آخرین مبارزه انتخاباتی و همچنین در مناظرههای تلویزیونی، سرسختانه اصرار داشتند که آمریکا تا پایان سال 2014 نیروهایش را از افغانستان خارج و جنگ را تمام میکند، هدفی که بیشتر مردم آمریکا خواهان آن هستند.
بایدن، در بحثی داغ با رقیب جمهوریخواه خود «پل رایان» اعلام کرد که آمریکا «قطعا» در پایان سال 2014 «خارج» از افغانستان خواهد بود.
یک هفته بعد، اوباما گفت: تا سال 2014 جریان گذار کامل خواهد شد و خود مردم افغانستان مسئول تأمین امنیتشان خواهند بود.
به یاد رئیسجمهور «کلینتون» میافتم، وکیلی که وقتی پس از سوگند به بازگویی حقیقت، از او پرسیده شد آیا با کارآموز کاخ سفید رابطه داشته است یا نه، گفت جواب شما بستگی به این دارد که منظور شما از معنی کلمه «است» چه باشد.
چندی پیش اعلام شد که اوباما و ژنرالهای پنتاگون در نظر دارند که حداقل 10 هزار نیروی آمریکایی را پس از موعد سال 2014 برای خروج از آن سرزمین جنگزده، تا مدت نامحدود در افغانستان نگه دارند.
برای روشن شدن موضوع، کافی است اشاره کنم که 10 هزار نفر نیرو، معادل نیمی از کل ارتش هلند یا دانمارک است که هر 2 تحت عنوان متحد ناتو نیروهای خود را در جنگ 12 ساله آمریکا به افغانستان اعزام کردهاند.
این تصور که 10 هزار سرباز پس از سال 2014 فقط بخواهند به ارتش افغانستان «آموزش» دهند، به شدت سادهانگارانه است. «پاریس آیلند» کمپ معروف آموزش نظامی نیرویی دریایی آمریکا در کارولینای جنوبی، که ادعای سختترین برنامه آموزشی را در میان سایر شاخههای ارتش آمریکا دارد، با یک واحد آموزشی متشکل از 600 نفر پرسنل ارتش، سالانه 17 هزار نیروی جدید تربیت میکند، یعنی برای هر 170 نفر یک مربی.
با این حساب، ده هزار «مربی» در افغانستان میتواند سالانه یک میلیون و 700 هزار نفر نیروی جدید به ارتش افغانستان تحویل دهد و این در حالی است که ارتش امروز افغانستان که آمریکا ادعا میکند به اندازه کافی آموزش دیده و آماده محافظت از کشور است، کلا حدود 200 هزار سرباز وظیفه دارد.
پس بیایید جدی باشیم. این ده هزار سربازی که اوباما و پنتاگون قصد دارند پس از «تمام» شدن جنگ در دسامبر سال 2012، در افغانستان نگه دارند، قرار نیست صرفا عملکرد آموزشی داشته باشند.
به علاوه، چه طور میتوان فقط با اعلام یک طرف جنگ را «تمام» دانست پیش از آنکه واقعا جنگیدن را تمام کند و از کشور خارج شود؟ مطمئنا طرف تجاوزگر در یک جنگ خارجی میتواند جنگ را تمام شده اعلام کند اما اگر طرف دیگر آن را تمام شده نداند و تجاوزگر همچنان در میدان جنگ- که در اینجا کل سرزمین افغانستان را شامل میشود- باقی بماند، جنگ به هیچ وجه تمام شده نیست. آن طرف به ضربه زدن ادامه میدهد تا تجاوزگر را بیرون براند.
به بیان دیگر، روشن است که آن نیروی ده هزار نفری آمریکا، تحت هر عنوانی که در افغانستان بمانند، در حالت جنگی خواهند بود چرا که ممکن نیست طالبان در افغانستان ساکت بنشیند تا آمریکاییها ارتش را برای رویارویی با آنها آموزش دهند.
بنابراین اوباما، بایدن، و ژنرالها چه طور میتوانند وعده پایان جنگ در سال 2014 را بدهند؟
پاسخ این است که آنان آنچه را پس از سال 2014 اتفاق میافتد، «جنگ» نمینامند. آنان تعریف «جنگ» را عوض میکنند.
کاملا قابل پیشبینی است که سربازان بدبختی که دستور گرفتهاند جزو آن ده هزار نفر مربی باشند، از حملات انتحاری و بمبگذاریهای طالبان در امان نخواهند بود. پایگاههای آنان هدف موشکها و خمپارهاندازها خواهد بود. در راه، اتومبیلهایشان مورد اصابت آر.پی.جیها قرار خواهد گرفت. گاهی هم ممکن است مورد حمله اعضای ارتش افغانستان، که ظاهرا تحت تعلیم آنها هستند، قرار بگیرند، چرا که طالبان فهمیده است بهترین راه نزدیک شدن به نیروهای آمریکایی نفوذ در ارتش افغانستان است، پس چه بهتر وقتی سلاحشان را زمین گذاشتهاند و یا رویشان را برگرداندهاند، به آنها ضربه بزند.
قطعا نیروهای آمریکایی هم مجبور میشوند درگیر جنگ شوند و حملات را پاسخ دهند. پس دوباره حملات هوایی آغاز میشود، و میتوانیم مطمئن باشیم پهپادهای مسلح هم به صورت گسترده مورد استفاده قرار بگیرد، و این به وجود آمدن صدها دشمن قسم خورده را که میخواهند آمریکا را مجازات کنند و از خاک افغانستان بیرون برانند، تضمین میکند.
البته آمریکا و رسانههای وابسته به آن هیچ کدام از اینها را «جنگ» نمینامند.
این ترفند الگویی دارد. آمریکا سالها در کلمبیا علیه شورشیان مارکسیست که در جنگلهای این کشور فعالیت میکردند، مبارزه میکرد. اما این درگیریها هرگز به عنوان یک جنگ در رسانههای آمریکا یا گزارشات پنتاگون توصیف نشد و سربازان آمریکایی فقط مشغول آموزش ارتش کلمبیا برای مبارزه با «قاچاقچیان مواد مخدر» بودند.
در السالودور نیز سالها وضع به همین منوال بود؛ کشوری کوچک در آمریکای مرکزی که درگیر یک دهه انقلاب و جنگ داخلی بود و آمریکا از حکومت فاسد تعدادی ثروتمند و یک ارتش وحشی حمایت میکرد که مدام جوخههای مرگ را به زاغه نشینها و حاشیه شهرها میفرستاد تا کسانی را که از شورشیان حمایت میکردند، اعدام کنند. اما از نیروهای آمریکا همیشه به عنوان «مربی» و «مشاور» یاد میشد هرچند نقشی به مراتب فعالتر و خونینتر داشتند.
مستقر کردن نیروهای نظامی در یک کشور و آنها را مشاور و مربی نامیدن حقه قدیمی آمریکاییهاست. تنها چیزی که این بار مداخله آمریکا را توسط نیروهای نظامیاش متمایز میکند تعداد افراد دخیل در آن است. سادهلوحترین افراد هم نمیتوانند باور کنند ده هزار نفر نیروی مسلح آمریکا به قصد آموزش دادن در افغانستان ماندهاند.