درین نوشتار، کاوه جبران گرامی، بر زخم های تراژیک پنهان انگشت گذاشته است.
مقاله برای بی بی سی فارسی
چشمها، زنانی را میبینند که با
سر و ناف برهنه و کوزههای پر آب، از مسیر کوچهباغی میگذرند و راه جلگهها را
پیش گرفتهاند، موسیقی غمگینی آنان را همراهی میکند.
دهقان زادایی علیه کدخدای ظالم قیام کرده و از یاد نبرده که قاتل
پدرش، کدخداست. مردی یکتنه با جماعتی از مردان میجنگد و همه را از پا در میآورد و
بعد دست معشوقهاش را گرفته؛ با سروصورت خونآلود به سمت نامعلومی رهسپار میشود،
موسیقی شادی در پسزمینهاست.
مردی جوان، خانۀ مجلل، سرمایۀ چند میلیونی، شرکت، موتر/ماشین و... را
از پدرش به ارث برده، اما کمکم دانسته که مالک اصلی آن همه سرمایه مردم است، نه
پدرش. در برابر پدر میایستد و حق را به حقدار میرساند، موسیقی تندی فلم را
همراهی میکند.
این چشمها مال یک پیرمرد، مردی مسن و جوانی بیستوچندساله است که سه
نسل پی در پی، بینندۀ این فیلمها بودهاند. بیآنکه اشتیاقشان فروکاسته باشد.
گاهی جامعهشناسان علت این اشتیاق برای دیدن فیلم هندی را در روابط و
مشابهتهای فرهنگی و اجتماعی هند و افغانستان جستوجو کرده و زمانی هم منتقدان
سینما، پیوند تاریخی صنعت فیلم در هند و افغانستان را منشاء این اشتیاق دانستهاند،
اما به راستی دلیل این اشتیاق رخوتآور که جماعتی را نزدیک به یک قرن سرگرم
نگهداشته، چیست؟
محتمل است، عواملی که در زیر فهرست میشوند، بسیار مردانه به نظر
برسند و شاید هم تصویر ناقصی از سینمای بالیوود به دست بدهد، اما از آنجایی که
تاثیر و اقتدار مردان در زندگی زنان افغانستانی نیاز به تعریف ندارد و از آنجاییکه
در بیست سال گذشته سرین هیچ زنی چوکی سینما را بو نکردهاست، حقیقت آن است که در
افغانستان، سنت دیدن فلم هندی یک سنت مردانه است و زنان نیز این اشتیاق را در پی
یک تعمیمیافتهگی ذوق، از مردان به ارث بردهاند و سالهاست که این اشتیاق جمعی،
حتا فلمهای خوب هندی را نیز نمیشناسد.
تماشاچیان کدهای اخلاقی؟
اخلاقبندگی، شاخصۀ اصلی انسان افغانستانی است. شناخت، منش و رفتار
او در قیاس با هنجارها و نظامهایی سنجیده میشود که کدهای اخلاقی جامعهاش به
شمار بیایند.
انسان در این کشور در جامعۀ اخلاقسالار زاده شده و پرورش یافته، ذهن
او همواره معطوف به مجموعهکدهای اخلاقی جامعهاش است و مهمتر از همه، عطف توجه
او به این مجموعهکدها، یک رفتار تاریخی نیز هست.
او نسل اندر نسل، بیهیچ تردیدی این کدها را نظامهای تقدیری انسان
دانسته و بندهوار آن را پرستش کردهاست.
بنابراین، هنجارهای عمومی، رفتار و منش یک انسان ساکن افغانستان را
بدون آنکه خود او نقشی در پذیرش و ارزشیابی آنها داشته باشد، در همه جنبههای
زندگی، با قدرت تمام کنترل میکند.
فیلم هندی، هنر تبلیغ همین کدهای اخلاقیاست؛ به گونهایی که امروزه
تصدیقنامۀ حقانیت تفکر و رفتار انسان ساکن افغانستان، شمرده میشود.
منظومۀ روایی فیلم هندی در چند موضوع خلاصه شدهاست. نمایش مبارزۀ
خوبی با بدی، حکایت غمانگیز انسان و تقدیر، قصۀ هجران عاشق و معشوق و روایت قیام
مظلوم در برابر ظالم.
بینندۀ افغان نزدیک به یک قرن است که به تکرار، هر یک از این نمایش
ها را تماشا میکند، اما اشتیاقش کاهش نمییابد، چون دایرۀ تکرار فیلم هندی خود یک
ساختار قیاسیاست.
بر بنیاد کدهایی ساخته شدهاست که ذهن انسان افغانستانی، معطوف به آن
است. انسان افغانستانی از روی کدهای اخلاقی آموخته که انسان موجودیاست، ضعیف و
نباید به دنبال بدی باشد.
عاشق شدن، سوز و گداز دارد و چراغ ظالم تا دم محشر نمیسوزد. فیلم
هندی نیز آموزهها را مطابق میل او تصویر میکند. بیآنکه به دنبال رابطههای علت
معلولی باشد، بیآنکهکنشها و واکنشهای ذهنی و رفتاری یک فرد را از هم باز
گشاید.
در فیلم هندی، همه چیز سیاه و سفید است. انسان، یک موجود تقدیری
شمرده میشود؛ یا سرشت خوب دارد و یا بد. این تصویر درست، تصوریست که انسان
افغانستانی با آن پرورش یافتهاست.
جماعتی بتپرست
هنجارهای عمومی اخلاق، میل به بتپرستی
را به گونۀ پنهان، در ذهن انسان افغانستانی تقویت کردهاست، هر چند خود به صراحت
چنین مسالهیی را درنیافتهاست. بتهای عینی انسان افغانستانی در همهجا حضور
دارند.
در خانواده، در قبیله، در قوم و ... که هر کدام بر زندگی واقعی او
حاکماند. بتهای ذهنی او در خیال و امیالش نهفتهاند اما نه به صورت موجوداتی
زنده، بل که به گونۀ عقدههای فورانی و آرزوهای ناکام.
این بتها هر کدام خدایان بالقوۀ قدرت، کینه، مذهب، رستگاری، ثروت
و... بینندۀ افغانستانیاند که بازیگر فیلم هندی به سادهگی هر یک از آنها را
برایش تصویر میکند و جان میبخشد.
اغوای نمایش و روایت در فیلم هندی، بینندۀ افغانستانی را با نیروی
بازیگر به مصاف بتهای عینی زندهگیاش میبرد.
دشمنانش را یکتنه به زمین میزند، از فقر خود را میرهاند، عاشق میشود،
آواز میخواند، ناتوانان را یاری میرساند و همه ممنوعهها را از سر راهش بر میدارد.
اما در واقع، هیچ اتفاقی نیافتاده است.
بینندۀ افغانستانی در این فرایند، از بتهای عینی زندگیاش وارهیده
اما در چنگ یک بت ذهنی دیگر گرفتار آمده است که آن بت، همان بازیگر فیلم هندیاست.
این بازیگر، خود قادر است سالها بینندۀ خود را مشتاق نگهمیدار دارد
تا ساعتی در جهان مجازی آرزوهای ناکام این بیننده را برآورده سازد، بهگونهیی که
بینندۀ افغانستانی همواره اوقات جهان عینیاش را با ساعتی در جهان مجازی، معاوضه
کند.
میل پنهان ارضای جنسی
پیرمرد افغانستانی که شصت هفتاد سال پیش فیلم هندی میدید، زنانهگی
را نه در همبستری با زنی که بعدها با او ازدواج کرد، بل که در عشوههای
مادهوبالا و نرگس دریافته است.عینیتر، ماهرانه و بدیع که خوابهای خوش دوران
جوانیاش را نیز حرام کرده بود.
حجب و حیای زنان باریکاندام فیلمهای سیاهوسفید هندی، به مراتب
اغواگرانه و خواستنیتر از زنی بود که بعد از سالها محرومیت، نصیبش شد. حالا
بماند مرد مسنیکه در جوانیاش برای دیدن فیلمهای ممتاز، همه سینماهای شهر را
چرخیده و حتا دیوارهای اتاقش را با تصاویر هیمامالینی پوشانده بود.
بیگمان وقتی بعدها امکان ازدواج میسر شد، دنبال زنی میگشت که
شباهتی با آشاپارک داشته باشد. حتا با پسر جوانش، سر زیبایی و تناسب اندام مادهوری
دکشت و سری دیوی قدبهقد جنگیدهاست.
توهم به سکس در سرزمین ممنوعهها، جز خیالخامی و حسرت در ذهن متوهم
نتیجه نداشته که بعدها، این خیال و حسرت در قالب عقدههای آزاردهنده، فرد را به
رفتاری متناقض وا داشته میدارد. رفتاریکه از کشمکش میل شدید باطنی و ممانعتهای
سرکوبگرانۀ کدهای اخلاقی به میان آمدهاست.
سالهاست که فیلم هندی، این عقدهها را از جهان خیالی و ذهنی، به
جهان تصویری و مجازی کشیده و حسرت آدمهای محروم را به حقیقت نزدیکتر کردهاست.
هنری که در لابهلای فاکتهای اخلاقیاش،
گوشۀ چشمی به غریزه نیز داشته است. اینجاست که فیلم هندی تنها روزنهای میشود تا
مردان محروم از مجرای آن، ممنوعهها را بدون هیچ پیامد اخلاقی، به تماشا بنشینند.
سه نسل از مردان محروم این سرزمین،
شناخت جنسیشان را از همین راه دریافتهاند. چون تنها تجربۀ بصری زنانی بدون حجاب،
برجستهگی اندامهای زنانه، رقص و پایکوبی رقاصههای کمرباریک و صحنههای اروتیک
فیلم هندی، برای این مردان، همواره اشتیاقبرانگیز بوده است.
نقش تاریخی فیلم هندی در جامعۀ
افغانستان، جز رابطۀ افیونفروش با معتاد چیز دیگری نبوده که اشتیاق جمعی را برای
رخوت بیشتر تحریک کرده و در نتیجه، فیلم هندی در این جامعه، فراتر از فرآوردههای
سینمایی تلقی شدهاست.
چنانکه امروز برای یک بینندۀ افغان
تماشای فیلم هندی یک سنت است، احیای یک نوستالژی است، منبع اطلاعات است، اصالت هنر
است و سرانجام پناگاه خوبی از شر حقیقتهای عذابآور شمرده میشود که همه از منابع
تحریک اشتیاق جمعیاند.