سرسالار
چریک های کردستان چه گونه از سوی لیبرالیزم غرب، به ترکیه تحفه داده شد؟
گزارشنامه افغانستان: عبدالله
اوجالان رهبر نام آور حزب دموکرات کردستان ترکیه، اسطورۀ مبارزۀ نا برابر برای
رسیدن به برابری و عدالت، بنا به معاملۀ چندین کشور و تا وبالا شدن ده ها میلیارد
دالر بین ترکیه و کشورهای معامله گر، به کوماندو های ترکیه تحویل داده شد. او
روایت می کند که چه گونه از دالان های انکساری سرگردانی و از جال عنکبوت مراکز
اطلاعاتی کشور ها به دنبال سرنوشتی نا معلوم سرگردان بودو اسرانجام به دام افتاد. واقعیت
هنوز گواهی می دهد که بدون حل مسألۀ کردستان، ترکیه ای آینده روی ثبات به خود
نخواهد دید.
اوجالان: درماسکو با نوعي از خرابههاي کاپيتاليسم بروکراتيک
مواجه بوديم که بسيار بدتر از کاپيتاليسم ليبرال بود.
عبدالله اوجالان از دوروییهای یونان و روسیه در مقابل خود
حکایت روزهایی را بازمیگوید که توطئهای فراگیر جهانی رخ میداد و به تمامی
فرودگاههای اروپا خبر داده شده بود که از ورود و نشست هواپیمای اوجالان جلوگیری
کنند و در ادامه میگوید:«به هنگام خروج دو راه در برابرم قرار داشتند: مسير
کوهستان و اروپا. انتخاب کوهستان به معناي تشديد جنگ و ترجيح اروپا به معناي
جستجوي رهيافتي ديپلماتيک و سياسي براي مسئلهي کُرد بود. از مد تها پيش تدارکات
جهت رفتن به کوهستان تامين شده بودند. رفتن به کوهستان در اولويت قرار داشت.
درست در اين مرحله بود که ورود هياتي يوناني و تماس هاي نماينده
يمان آيفر کايا در يونان (که اين ديدارها با مقامات عالي رتبه انجام ميگرفت)، راه
را بر تغيير مسير به يونان گشود. مسئله براي دست اندرکاران سوريه، خروج هرچه سريعتر من بود. اما از رفتنم به اروپا آسوده خاطر
نبودند. عدم ارايهي آلترناتيوي ديگر از سوي آنان را بايد به حساب کوتاهيشان
گذاشت. در واقع رفتن به آتن در دستور کار نبود. آن، فرصتي بود و من با اعتقاد به
جديت دوستان آتني درصدد ارزيابي اين فرصت برآمدم. اگر بر واقعيت آنان واقف ميبودم،
قطعا مسير آتن را در پيش نميگرفتم. پرسشي که مي بايستي در اينجا مطرح کرد اين است:
آيا گلاديوی يونان که توانايي بسياري دارد، در سناريوي خروج من
به ايفاي نقش پرداخت؟ نمي توانم جوابي قطعي به اين پرسش ارائه دهم. ميبايستي در
اينباره تحقيق نمود. در موضوع تسليم نمودنم به ترکيه، به پيشاهنگي آمريکا، ميان
حکومت ترکيه و يونان معاهداتي بر مبناي سازش ميان اين دو کشور جهت حل مسايل في
مابين صورت پذيرفته بود. بهويژه در رابطه با مسئلهي اژه و قبرس. ترکيه در اين
مرحله امتيازات نامحدودي را اعطا کرده بود. پس از آن که مقامات سوريه در تاريخ 9
اکتبر مسير هواپيما را زيرکانه به آتن تغيير دادند، نفس راحتي کشيدند.
در فرودگاه آتن کالاندريس به استقبالم آمد. او يک افسر نظامي
وابسته به ناتو بود که مدتي طولاني در ترکيه مانده بود. همان وظيفه را در سوئد نيز
به جاي آورده بود. اين احتمال وجود داشت که از نيروهاي گلاديوي يونان باشد. بسيار
صميمي مينمود. در اين بين يک واسطهي عجيب وجود داشت. تعدادي از اسناد مربوط به
ناتو را برايم آورده بود. اين احتمال وجود دارد که جهت ايجاد اطمينان دست به چنين
کاري زده باشد. او مرا نزديک ژنرال نيروي هوايي و فرماندهي استخبارات استواراکاکيس
برد. استواراکاکيس با اصرار تمام اذعان داشت که حتي به صورت مؤقت هم نميتوانم در
يونان بمانم. دوستاني که پيشتر قول چنين امري را داده بودند ديگر در کار نبودند.
تا شب بر سر اين موضوع بحث شد. تصادفا رابط ما در مسکو نومان اوچار هم وارد عمل
شد. با يک هواپيماي خصوصي يونان به مسکو رفتيم. با همکاري دبير حزب ليبرا ل
دموکرات «ژيرينوسکي » وارد روسيه شديم که دچار بحران اقتصادي بود. اين بار رئيس
استخبارات داخلي روسيه به استقبال مان آمد. او هم همان موضع استواراکاکيس را اتخاذ
کرد. در آن شرايط نمي توانستيم در روسيه هم بمانيم.»
اوجالان در مورد معاملات و امتیازگیری کشورهای طرف از یکدیگر با معامله کردها و رهبر آن، اوجالان، میگوید ترکیه در این معاملات امتیازاتی به این کشورها داده بود تا در اسارت من به او کمک کنند:«گويا، سي و سه روز مخفي شده بودم. در طول اين مدت با سياست مداراني ماندم که اصلا يهودي بودند. بر اين باورم که انسان هاي صادقي بودند. واقعا هم مي خواستند مرا پنهان کنند. اما اين راه کار صحيحي نبود. در اين بحبوحه، نخستوزير اسرائيل «شارون » و وزير امور خارجهي آمريکا «مادلين آلبرايت» به روسيه آمده بودند. نخست وزير روسيه، پيريماکاوف بود. هر سه، هم توطئۀ بزرگ گلادیوی يهودي تبار بودند. به علاوه نخست وزير وقت ترکيه مسعود ييلماز هم دست به کار شده بود. نهايتا با توافق بر سر پروژه ي جريان آبي و وام ده ميلياردي، شرايط را جهت خروجم از روسيه مهيا نمودند.
ترجيح مسکو از سوي من بر مبناي اين اعتقاد بود که «هرچه باشد 70 سال سوسياليسم را تجربه کردند، پس بنا بر ضرورت منافع و موضع انترناسيوناليستي مرا خواهند پذيرفت ». بهرغم فروپاشي نظام باور نميکردم که از نظر معنوي تا بدين ميزان دچار انحطاط شده باشند. با نوعي از خرابههاي کاپيتاليسم بروکراتيک مواجه بوديم که بسيار بدتر از کاپيتاليسم ليبرال بود. تصوراتمان در مورد موضع دوستان مان در مسکو حداقل به اندازهي دوستانمان در آتن نقش بر آب شد. به عبارت صحيح تر آشکار شد که به اين روابط نمي توان چندان اعتماد نمود.»
وقتی که اوجالان به سومین مسیر خود اشاره میکند که روم بود، چهره کمونیسمی از جنس کمونیسم کاپیتالیستی اروپایی را تشریح مینماید که آخرین درب اروپا را به روی کُردها میبستند و میگوید:«سومين مسيرمان روم بود که آن هم تصادفا ناشي از مناسباتي بود که داشتيم. با همکاري دو دوست که از نمايندگان حزب کمونيست بودند، به روم رفتم و ماجراي روم آغاز شد. موضع گيري نخست وزير وقت ايتاليا «ماسيمو دالما» صادقانه اما ناکافي بود. قادر نشده بود ضمانت سياسي را به تمامي برقرار نمايد. اين وضعيت را به دادگاه سپرد. از اين موضع گيري به خشم آمده بودم. بنا را بر خروج فوري از ايتاليا گذاشتيم.
اوجالان در مورد معاملات و امتیازگیری کشورهای طرف از یکدیگر با معامله کردها و رهبر آن، اوجالان، میگوید ترکیه در این معاملات امتیازاتی به این کشورها داده بود تا در اسارت من به او کمک کنند:«گويا، سي و سه روز مخفي شده بودم. در طول اين مدت با سياست مداراني ماندم که اصلا يهودي بودند. بر اين باورم که انسان هاي صادقي بودند. واقعا هم مي خواستند مرا پنهان کنند. اما اين راه کار صحيحي نبود. در اين بحبوحه، نخستوزير اسرائيل «شارون » و وزير امور خارجهي آمريکا «مادلين آلبرايت» به روسيه آمده بودند. نخست وزير روسيه، پيريماکاوف بود. هر سه، هم توطئۀ بزرگ گلادیوی يهودي تبار بودند. به علاوه نخست وزير وقت ترکيه مسعود ييلماز هم دست به کار شده بود. نهايتا با توافق بر سر پروژه ي جريان آبي و وام ده ميلياردي، شرايط را جهت خروجم از روسيه مهيا نمودند.
ترجيح مسکو از سوي من بر مبناي اين اعتقاد بود که «هرچه باشد 70 سال سوسياليسم را تجربه کردند، پس بنا بر ضرورت منافع و موضع انترناسيوناليستي مرا خواهند پذيرفت ». بهرغم فروپاشي نظام باور نميکردم که از نظر معنوي تا بدين ميزان دچار انحطاط شده باشند. با نوعي از خرابههاي کاپيتاليسم بروکراتيک مواجه بوديم که بسيار بدتر از کاپيتاليسم ليبرال بود. تصوراتمان در مورد موضع دوستان مان در مسکو حداقل به اندازهي دوستانمان در آتن نقش بر آب شد. به عبارت صحيح تر آشکار شد که به اين روابط نمي توان چندان اعتماد نمود.»
وقتی که اوجالان به سومین مسیر خود اشاره میکند که روم بود، چهره کمونیسمی از جنس کمونیسم کاپیتالیستی اروپایی را تشریح مینماید که آخرین درب اروپا را به روی کُردها میبستند و میگوید:«سومين مسيرمان روم بود که آن هم تصادفا ناشي از مناسباتي بود که داشتيم. با همکاري دو دوست که از نمايندگان حزب کمونيست بودند، به روم رفتم و ماجراي روم آغاز شد. موضع گيري نخست وزير وقت ايتاليا «ماسيمو دالما» صادقانه اما ناکافي بود. قادر نشده بود ضمانت سياسي را به تمامي برقرار نمايد. اين وضعيت را به دادگاه سپرد. از اين موضع گيري به خشم آمده بودم. بنا را بر خروج فوري از ايتاليا گذاشتيم.
ماسيمو در يکي از نطق هاي آخرين هفتهاي که در آنجا بودم، اظهار
داشت که مي توانم تا هر زماني که بخواهم در ايتاليا بمانم. اين موضع گيري به نظرم
تا حدودي تحت فشار اتخاذ شده بود. در اين ميان اگر اشتباه نکنم اقدامي مشترک از
سوي اعراب هم صورت گرفت. اظهار داشتند که مرا به جايي نامعلوم خواهند برد. به دليل
آن که اين موضع غيررسمي بود و چندان ضمانتي نداشت، آن را نپذيرفتم. دومين ورودم به
روسيه، اشتباه بود. موضع خودسرانهي «نومان اوچار» در اين اشتباه موثر بود. با
اعتماد به اين موضع، دوباره مسير مسکو را در پيش گرفتم. اگر به آن واقف ميبودم،
قطعا از روم خارج نميشدم. به اشتباه درانداخته شدم.
به ياد دارم هنگامي که با هواپيماي خصوصي دالما از حوزه ي ناتو
خارج شدم، آهي عميق کشيدم. اما اين موضعگيري در واقع «از چاله به چاه افتادن »
بود. اينبار، استخبارات روسيه مرا قانع به رفتن به ارمنستان کرد. من را به
فرودگاه بردند. پس از آن كه مسئلهي ارمنستان منتفي شد، اذعان داشتند که مي توانم
براي مدت کوتاهي به تاجيکستان بروم تا در اين فرصت کوتاه آلترناتيو ديگري را تدارک
ببينند. به نوعي با فريب، من را از طريق يک هواپيماي باري به پايتخت تاجيکستان
بردند. يک هفته در اتاقي بدون آن که بيرون آيم، منتظر ماندم. دوباره به مسکو
بازگشتم. از روي ناچاري دگربار به دوستان يوناني روي آوردم. بعد از دو روز
پرهياهو، در يک روز سرد مسکو به آتن بازگشيم. تا جايي که به ياد دارم با خودم گفتم
اين بار در معناي واقعي کلمه خدايان المپ مرا به بازي گرفتهاند. در ميان ارواح
اين خدايان گرفتار مانده بودم. بهويژه «حادس » خداي جهنم.
وقتي وارد آتن شدم، اين خدا به صورتي بيوقفه در تعقيب من بود.
توانستم يک شب را در منزل مادرزن دوستم «ناکزاکيس» بمانم. از او اين پرسش را مطرح
کرده بودم: «پانگالوس » چه کار مي کند؟ وقتي اظهار داشت که در انتخابات به کار
گرفته مي شود، گويي اين را به من يادآور ميشد که من به چه ميزان از واقعيات عصر
به دورم. تا حدودي واقعيت خلق اصيل و کهن اما بسيار تضعيف شدهي يونان را تداعي
کرد. از آن شب به بعد ديگر رفتن به سوي کمپ مرگ آغاز شد. حادس تماما وارد کار شده
بود.»
اوجالان تراژدی توطئه قرن بیستم علیه کُردها را به خدای جهنم یونان تشبیه میکند که مدام در پی او و کُردها میباشند و در حال طرحریزی دسایسی بیشتر علیه خلق کرد و رهبرش هستند لذا میگوید:
اوجالان تراژدی توطئه قرن بیستم علیه کُردها را به خدای جهنم یونان تشبیه میکند که مدام در پی او و کُردها میباشند و در حال طرحریزی دسایسی بیشتر علیه خلق کرد و رهبرش هستند لذا میگوید:
«تمامي گفتار و کردارها ساختگي بودند. آيا صداقتي در کار نبود؟
صداقت هم بود اما در برابر جانور مدرنيتهي بيچاره! در پي گرفتن مسير آفريقا
انگارهي ماندلا بر من مؤثر بود؛ درست همچون تاثيرگذاري انگارهي لنين در مسير
مسکو. ظاهراً با رفتن به آفريقا هم روابط ديپلماتيکمان را منسجم ميکردم و هم يک
پاسپورت رسمي تهيه ميکردم. دورويي دولت يونان در اين بازي موفق عمل نموده بود. در
واقع مي بايستي با آگاهي از اين مورد که در طول تاريخ دموکراسي خلق يونان از سوي
اين جناح دورو هميشه فريفته شده و دچار تراژدي هاي بزرگي شده است، رويکردي مناسب
را اتخاذ مي نمودم. اعتقاد صادقانهي کودکانه به اين مناسبات در اين موضع گيريام
موثر واقع افتاد.
در حين خروج از يونان رانندگان ماشيني که در آن بودم تلاش
بسياري به خرج دادند تا به خويش آيم و از رفتن منصرف گردم. با صداقت خواستند به من
نشان دهند که توطئهي بزرگي در جريان است. احتمالا آن ها هم از ماموران ردهپايين
استخبارات (يونان) بودند. اولي با برخورد با هواپيما مانع از رفتن شد. رانندهي
دوم هم در نزديکيهاي فرودگاه هفت، با خراب جلوه دادن ماشين، آن را متوقف ساخت. به
قول هاي داده شده چنان اعتماد کرده بوديم که به خويش نيامديم. برعکس با شتاب تمام
ميخواستم سرنوشت خويش را ببينم.
هواپيما از آن هايي بود که در عمليات هاي مخفيانهي گلاديو به
کار گرفته ميشد. قبل از رفتن به نايروبي بايستي از طريق مينسک وارد هلند ميشديم.
بيش از دو ساعت در سرماي سوزان مينسک منتظر مانديم. هواپيماي مورد نظر نيامد. پليس
فرودگاه روسيه ي سفيد دقايقي چند هواپيما را کنترل کردند. به عنوان يک احتمال و
شايد هم به منزله ي آخرين فرصت، مرا در فرودگاه مينسک ترک مي کردند. انصاف پليس
روسيهي سفيد همه چيز را تعيين ميکرد. مورد جالب توجه اين است که درست در آن موقع
وزير دفاع ملي ترکيه اسمت سزگين هم به مينسک آمده بود.
پس از آن که هواپيماي مورد نظر نيامد، گويي آخرين فرصت هم از
دست رفته بود. برگشت، به نوعي «مرگ سفيد» بود. وقتي هواپيماي گلاديو از روي
مديترانه عبور ميكرد، اين پرواز را به سفر قطارهايي که در نسلکشي يهوديان بهکار
گرفته شده بودند تشبيه کردم. وارد حساسترين مرحلهي رژيمي از نسلکشي شده بوديم
که در شخص من در مورد يک خلق اجرايي ميشد. روي واقعي و مخفي ناتو را در اين سفرها
ديدم. پس از بازگشت از مينسک جهت عدم فرود هواپيما به همهي فرودگاه هاي اروپا
هشدار داده شده بود.»