خان عبدالغفارخان برای پشتونها از عشق و اخوت و برادری میگفت، ولی ملاعمر و یون از کینه و دشمنی و نفرت.
عبدالشهید ثاقب - روزنامه عصرنو
چند روز پیش، جنرال عبدالواحد طاقت، همراه با اسماعیل یون، مردم افغانستان را توهین کرد و اقوامِ غیرپشتونی کشور را «حرامزاده» خواند. در حالی که انتظار براین بود که جامعة پشتونی کشور در برابر سخنان توهینآمیز طاقت و یون واکنش نشان داده و مسوولیت ایندشنامهای ناشایست و ننگبار را به عهده نگیرند، اما برخلاف توقع، پشتونهای ما یا سکوت کردند و یا هم با دشنامسالاران همنوایی نشان دادند. من وقتی این وضعیت را دیدم به یاد خان عبدالغفارخان افتادم؛ کسی که روزگاری «گاندی مرزها» خوانده میشد. خدایش بیامرزاد، او اگر زنده میبود جداً ترجیح میداد که همگام با فعالان مدنی و جوانان و روشنفکران کشور علیه سخنانِ تفرقهبرافگنِ طاقت و یون اعتراض نماید و جنبشی را علیه برتریخواهیهای قومی از متنِ جامعة پشتونی ایجاد کند. خان عبدالغفارخان، یکی از رهبران جنبش خشونتپرهیزی در میان پشتونها بود. او در سال 1988، در سنِ 98 سالگی در خانهاش در نزدیکی پشاور درگذشت. سالها پس از مرگِ خان عبدالغفارخان دیده میشود که هنوز جایش در میان پشتونها خالی است، هنوز باید خان عبدالغفارخانی باشد که آنها را از خشونت و زورگویی، به سوی گفتگو و خشونتپرهیزی، و از ترویج ادبیات نفرت و مخاصمت به سوی آیین عشق و محبت فرا بخواند. به نظر میرسد که هنوز جامعة پشتونی به عبدالغفارخانی نیاز دارد که ارزشها و ذهنیتهای آنها را نقد نموده و برایشان از تساهل و تسامح و همدیگرپذیری بگوید.
خان عبدالغفار خان در بارة پشتونها میگفت: «پشتونها به شدت نیازمندِ تغییر رسوم ضداجتماعی خوداند، تا از طغیاناتِ خشونتبار خود جلوگیری کنند، و رفتارِ خوب پیشه نمایند». او برای پشتونها، درسهای خشونتپرهیزی میداد و میگفت: «من به شما سلاحی خواهم داد که پلیس و ارتش قادر نخواهند بود در برابرش بایستند. این سلاحِ پیامبر است، اما شما از آن آگاه نیستید. این سلاح بردباری و درستکاری است. هیچ قدرتی در جهان نمیتواند در برابر آن بایستد.»
خان عبدالغفارخان، در میان پشتونها دینی را تبلیغ میکرد که پیامش اخوت و برادری بود. او میگفت: «دین من حقیقت، عشق و خدمت به خدا و بشریت است. هر دینی که در جهان آمده، با خود پیام عشق و برادری آورده است. آنها که به بهروزی همنوعان خود بیاعتنایند، آنها که قلبهایشان خالی از عشق است، آنها که معنای برادری را نمیدانند، و آنها که نفرت و دشمنی را در قلبِ خود پناه میدهند، چیزی از معنای دین نمیدانند».
خان عبدالغفارخان، در میان پشتونها دینی را تبلیغ میکرد که پیامش اخوت و برادری بود. او میگفت: «دین من حقیقت، عشق و خدمت به خدا و بشریت است. هر دینی که در جهان آمده، با خود پیام عشق و برادری آورده است. آنها که به بهروزی همنوعان خود بیاعتنایند، آنها که قلبهایشان خالی از عشق است، آنها که معنای برادری را نمیدانند، و آنها که نفرت و دشمنی را در قلبِ خود پناه میدهند، چیزی از معنای دین نمیدانند».
اعتقاد خان به عدم خشونت و برابری و برادری انسانها چنان عمیق بود که حتا تحسین گاندی و نهرو را برانگیخته و موجبات شگفتی آنها را فراهم نموده بود. جواهر لعل نهرو میگوید: «شگفتآور بود که چگونه این پشتون (خان عبدالغفارخان) ایدة عدم خشونت را در مقام نظر بیش از اکثرما پذیرفت». گاندی در بارة غفارخان میگوید: «برای او کافی است دریابد که برای پشتون هیچ رستگاری وجود ندارد، مگر از طریق پذیرشِ تمام و کمال عدم خشونت. او به این واقعیت که پشتون جنگجوی ماهر است، افتخار نمیکند. او شجاعت وی را تحسین میکند اما گمان میکند که او با تشویق بیش از حد تباه شده است. او نمیخواهد پشتون خود را مانند اوباش جامعه ببیند. معتقد است که پشتون در استثمار و جهل نگاه داشته شده است. میخواهد پشتون از آنچه هست شجاعتر شود و از او میخواهد به شجاعتِ خود معرفت حقیقی را بیافزاید. او فکر میکند که این تنها از طریق عدم خشونت به دست میآید».
بله، امروزه جای خان عبدالغفار خان در میانِ پشتونها خالی است، جای او را طاقتها و یونها پر کردهاند. خان عبدالغفارخان، اگر رفیقِ شفیق و یارِ راستینِ گاندی و نهرو بود، طاقت و یون هوادار سرسخت هیتلر و موسولینی بوده و در عالم ارواح با آنها بیعت کرده اند. خان عبدالغفارخان اگر در کنار قرآن کریم، «بهاگوادگیتا را عمیق و با احترام مطالعه میکرد»، اما طاقت و یون حتا تحملِ شنیدن واژة «دانشگاه» و «دانشکده» را ندارند. اگر کیشِ خان عبدالغفارخان، کیش محبتِ و عشق و برادری بود و حتا از همصحبتی با «سیک»ها لذت میبرد، مانفیست یون، کتاب «سقاوی دوم» است که فتوای پاکسازی قومی و کوچ اجباری را صادر میکند.
خان عبدالغفارخان نیاز امروزی جامعة پشتونی است. پشتونها شدیداً به رهبری ضرورت دارند که برایشان از صلح و آشتی و خشونتپرهیزی گفته و آنها را از جنگ و فقر و بدبختی نجات دهد. آنها به کسی نیاز دارند که برایشان از تساهل و تسامح و برادری بگوید. نیاز فوری پشتونها، رهبرانی مانند خان عبدالغفارخان است، نه یون و ملاعمر. خان عبدالغفارخان علیه کلیشة پشتونِ جنگجوی میرزمید، اما ملاعمر و یون برای ترویج آن میرزمند. خان عبدالغفارخان برای پشتونها از عشق و اخوت و برادری میگفت، ولی ملاعمر و یون از کینه و دشمنی و نفرت.
خان عبدالغفارخان، خدمتگذار راستین پشتونها بود. او میدانست که رسوم، عنعنات و ارزشهای که امروزه در میان پشتونها موجود است به شدت ضد اجتماعی اند و نخستین قربانی آنها خود پشتونها خواهند بود. او تلاش کرد با ایجاد «جنبش خادمان خداوند» علیه کلیشة پشتون جنگجوی مبارزه کرده و از پشتون اعادة حیثیت کند. اما ملاعمر و یون، با اقداماتِ بنیادگرایانه و فاشیستیشان، دوسوی دیورند، مناطق پشتوننشین، را به مرکز وحشت و دهشت و تروریسم جهانی مبدل ساخته اند. مناطقِ پشتوننشین امروزه در سطح جهانی بدنام گردیده است. پشتونها برای اعادة حیثیتِ از دسترفتهیشان به کسی ضرورت دارند که با نقد رسوم ضداجتماعیشان، غرور کاذب و دروغینشان را بشکند، نه به نویسندگانِ درباریای مانند روستا ترکی که با ردیفکردن چند دروغ تاریخی، موجبات غرور و خودبرتربینی کاذب شان را فراهم کند.
بله، امروزه جای خان عبدالغفار خان در میانِ پشتونها خالی است، جای او را طاقتها و یونها پر کردهاند. خان عبدالغفارخان، اگر رفیقِ شفیق و یارِ راستینِ گاندی و نهرو بود، طاقت و یون هوادار سرسخت هیتلر و موسولینی بوده و در عالم ارواح با آنها بیعت کرده اند. خان عبدالغفارخان اگر در کنار قرآن کریم، «بهاگوادگیتا را عمیق و با احترام مطالعه میکرد»، اما طاقت و یون حتا تحملِ شنیدن واژة «دانشگاه» و «دانشکده» را ندارند. اگر کیشِ خان عبدالغفارخان، کیش محبتِ و عشق و برادری بود و حتا از همصحبتی با «سیک»ها لذت میبرد، مانفیست یون، کتاب «سقاوی دوم» است که فتوای پاکسازی قومی و کوچ اجباری را صادر میکند.
خان عبدالغفارخان نیاز امروزی جامعة پشتونی است. پشتونها شدیداً به رهبری ضرورت دارند که برایشان از صلح و آشتی و خشونتپرهیزی گفته و آنها را از جنگ و فقر و بدبختی نجات دهد. آنها به کسی نیاز دارند که برایشان از تساهل و تسامح و برادری بگوید. نیاز فوری پشتونها، رهبرانی مانند خان عبدالغفارخان است، نه یون و ملاعمر. خان عبدالغفارخان علیه کلیشة پشتونِ جنگجوی میرزمید، اما ملاعمر و یون برای ترویج آن میرزمند. خان عبدالغفارخان برای پشتونها از عشق و اخوت و برادری میگفت، ولی ملاعمر و یون از کینه و دشمنی و نفرت.
خان عبدالغفارخان، خدمتگذار راستین پشتونها بود. او میدانست که رسوم، عنعنات و ارزشهای که امروزه در میان پشتونها موجود است به شدت ضد اجتماعی اند و نخستین قربانی آنها خود پشتونها خواهند بود. او تلاش کرد با ایجاد «جنبش خادمان خداوند» علیه کلیشة پشتون جنگجوی مبارزه کرده و از پشتون اعادة حیثیت کند. اما ملاعمر و یون، با اقداماتِ بنیادگرایانه و فاشیستیشان، دوسوی دیورند، مناطق پشتوننشین، را به مرکز وحشت و دهشت و تروریسم جهانی مبدل ساخته اند. مناطقِ پشتوننشین امروزه در سطح جهانی بدنام گردیده است. پشتونها برای اعادة حیثیتِ از دسترفتهیشان به کسی ضرورت دارند که با نقد رسوم ضداجتماعیشان، غرور کاذب و دروغینشان را بشکند، نه به نویسندگانِ درباریای مانند روستا ترکی که با ردیفکردن چند دروغ تاریخی، موجبات غرور و خودبرتربینی کاذب شان را فراهم کند.