جناب Ikram Basim از من خواسته بودند، بهترین شعری را که خود دوست داشته ام، اینجا بگذارم. مدتی میان آنها میگشتم، هر کدام شان بیتهایی قابل اصلاح داشتند. سرانجام این غزل را شایسته یافتم؛ بیشتر به خاطر کلمهی حمل که البته مناسبتی با این شب و روز هم یافته است. تا شما و آن عزیز چه بگویید.
پراگنده در هوا
خود را بدل نکرده، نکردم بدل تو را
آوردم ای غزال اگر در غزل تو را
بهتر که در نهان شود این عشق برگزار
بهتر که کس نبیند از اهل محل تو را
طعم تو را برای فقط کام من نخواست
آنکس که خواست کام مرا و عسل تو را
این کمبغل به دیدنت آرام میشود
مستی کند بگیرد اگر در بغل تو را
رفتی و رفت ماه پی ماه در فراق
یادم نرفت دیدن ماه حمل تو را
بوی بنفشه بود پراگنده در هوا
بوییدم آنقدر که بسازم غزل تو را.
کمبغل: فقیر، بینوا.