
روبرداری از هشت صبح:
پس از دو و نیم دهه تکیه به دیگران، زمان آن رسیده تا افغانها منحیث یک کشور چند قومی به اساسات اجتماعی و سیاسیشان برگشته و چاره مشکلاتشان را از خود بجویند. هیچ خارجی افغانستان را نخواهد ساخت و نسخه معجزهآسایی هم برای التیام بخشیدن به درد و رنج افغانها در طویلالمدت نخواهد داشت. سالها تجاوز و مداخلات خارجی افغانستان و افغانها را معتاد به کمک، مشورت و پول خارجی کرده است. معیارهای امروز دانش و تجربه، نباید موی زرد، چشم سبز و زبان خارجی باشد. این است که معیارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی افغانستان متورم و همگون با واقعیتهای اجتماعی، سیاسی و امنیتی افغانستان نیست. بودجه ملی ما متکی به کمک خارجی، میزان رشد اقتصادی ما متکی به منابع خارجی و ارزش پول افغانی تصنعی و حتا اکثریت مطلق تشبثات داخلی ما متکی به قراردادها و بودجه خارجی است.
زمانی مرکز تولید فکر و کادرهای افغانستان ترکیه و هند بریتانیایی، زمانی الازهر مصر و زمانی هم دانشکدههای فرانسه بود. اما با انقلاب ثور مرکز ثقل خردگرایی و نخبهگرایی افغانها دانشگاههای مسکو و پترزبورگ و زبان روسی و بعد از جنگ علیه تروریزم مراکز نخبهها و خردگرایی افغانها دانشگاهها و مراکز علمی و تحقیقاتی غربی خصوصاً انگلیسیزبان بوده است. در این میان چیزی که گم کردهایم مراکز علمی کابل، هرات، لوگر، بلخ و ننگرهار است. حتماً باید به خاطر خرید، نشر و چاپ کتاب باید به قصهخوانی پشاور و یا هم خیابان انقلاب ایران برویم؟ اما در این میان نشر زریاب و یا انتشارات بیهقی و کتاب فروشی محمود چهار راه صدارت و امثالهم را گم کردهایم و یا حداقل به آنها بهایی قایل نیستیم؟ حتما باید طالبالعلم دینی ما در مدارس حقانی و دیوبند وزیرستان و اترپردیش هند برود تا رستگار و عالم شود؟ اما مدرسه امام ابوحنیفه و دیگر مدارس افغانی چنین مدارج و معیارها را ندارند؟
در مجالس حکومتی دو نسل افراطی را میبینید که یا نهایت جوان استند (اکثرا انگلیسی بلد اند!) و یا مسن (اکثراً روسی بلد اند!) و نسل پل و میانگینشان در اثر جنگها تحمیلی یا از بین رفتهاند و یا هم فعلاً بیسواد و مشغول کارهای شاق در شهرها و قصبات افغانستان استند. در این مجالس شما به جوانانی برمیخورید که با وجود تمام نیتهای نیکشان عاری از تجارب عمیق حکومتی و بیروکراتیک و با لکنت به زبانهای ملی ما صحبت میکنند و گاهگاهی از برای نخبه نشان دادن خویش کلمات خاص و عام انگلیسی به کار میبرند و رشد غیر طبیعی مسلکی داشته و به زعم خودشان استعمال این کلمات و مصطلحات حکایت از دانش بزرگ و تجربه عمیقشان نزد مردم و همکارانشان میکند. اما آیا این وضعیت قابل دوام است و آیا نباید دوباره به ریشهها متواضع و عمیق تاریخی و سیاسیمان برگردیم؟ اصطلاح مشهور زبان پشتو است «د پردو دودی یا په پور دی یا پیغور» و به گفته حافظ «آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد».
در این نوشته من کوشیدهام که اساسات انکشافات سیاسی – اقتصادی و انکشافی افغانستان را در یکونیم دهه گذشته مورد سوال قرار دهم و پایداری این نظم را ادامهدار ندانسته و خواهان برگشت افغانها به قابلیتها و مزیتهایشان منحیث یک ملت و کشور که پایداری و تداوم بیشتر دارد، شوم. ما باید انکشافات اخیر و قابل پیشبینی آینده افغانستان را با دیدگاه فراتر از غربزدهگی و با بومیگرایی افغانی و برگشت به خود تشریح و توضیح کنیم و این که آینده افغانستان به دست افغانها و با نسخههای افغانی باید تنظیم و ترسیم گردد. اما این کار را میتوان با یک چارچوب تحلیلی چهار بعدی تنظیم و ارایه کنیم: الف. بومیگرایی افغانی و برگشت به خود چیست؟ ب. بومیگرایی افغانی وغربزدهگی. ج. بومیگرایی افغانی و ناسیونالیزم انتزاعی. د. بومیگرایی افغانی و جایگاه آن در آینده گفتمان دولت و ملت در افغانستان.
این چارچوب فکری به ما کمک خواهد کرد تا بتوانیم روی یک گفتمان اساسی برای آیندهی دور از تصورات غربی مبنی بر اقتصاد ملی و ابزار قدرت ملیمان که اساس آن پایداری و تداوم بلند مدت است تمرکز کنیم.
الف. بومیگرایی افغانی و برگشت به خود چیست؟
بومیگرایی اساساً به معنای برگشت به ریشههای خود و تواناییها و قابلیتهای خودی است. برگشت به اساسات و اجتناب از تکیه به تواناییهای بیگانهگان و غربزدهگی ستون فقرات این تیوری را تشکیل میدهد. این نظریه روی دو گانه «خودی» و «بیگانه» استوار است. این که بیگانهگان میتوانند همکاران خوب باشند اما هیچ وقت نمیتوانند بدیل قابلیتهای خودی شوند. اما سوال اینجا است که تعریف ما از «خودی» چیست؟ در اینجا هدف از خودی از جغرافیای مشترک، تاریخ مشترک و اقوام افغانستان است. بیگانهگان هر کسی که بیرون از این سه شاخص باشند تعریف میشوند.
ما در اینجا بومیگرایی اصالتاً به معنای منتفیسازی همکاری با «بیگانهگان» و غیر افغانها نبوده بلکه هدف آن به صورت اساسی اعتیاد به ذهن و فکر، بودجه و پول خارجی و بالاخره ادبیات خارجی است.
بومیگرایی به معنای عام آن تکیه به اقتصاد ملی، فرهنگ و ادبیات ملی و سیاست ملیگرایی و اجتناب از تملق و تقلید کورکورانه از راه و روشهای غربی (بیگانه) میباشد.
ب. بومیگرایی افغانی و غربزدهگی
بومیگرایی ملی همیشه در مقابل تجددگرایی غربی بیحد و حصر ظهور کرده است که به این تجددگرایی غربی بیرویه غربزدهگی میگویند. امروز در افغانستان در اذهان عامه زبان انگلیسی، کار در مؤسسات خارجی، تماشای فلمها و سریالهای غربی و خواندن کتابها به زبانهای خارجی خصوصاً انگلیسی ملاک دانش و تجربه است. این متأسفانه یک معیار اشتباه از سنجش میزان دانش و مهارت یک شخص و گروهی از اشخاص در یک ساحه کاری و پژوهشی میباشد.
متأسفانه این دیدگاه همچنان با تمام قوت در قسمت سیاستگذاری عمومی و مخصوصاً سیاستهای کادری افغانستان نیز دیده میشود. فارغان بورسیههایی چون فولبرایت، چیونینگ، ایسیسیار و امثالهم در پروسه استخدامها ترجیح داده میشوند ولو این که با فرهنگ اداری و زبانهای ملی افغانستان آشنایی کامل هم نداشته باشند. افزون بر این اکثریت پروژههای بزرگ و پالیسیهای کلان ملی افغانستان زیادتر طرح، دیزاین و نوشته آن از طرف مشاورین خارجی و برگردان آن به زبانهای ملی میشود که هیچ مطابقت واقعیتهای میدانی سیاسی و اجتماعی افغانستان ندارد و حتا این ترجمهها نیز به حدی غیر خوانا و غیر مسلکی اند که نمیتوان از آن معنا حاصل کرد.
روی این ملحوظ است که غربزدهگی سیاسی، اداری و اقتصادی نهادهای افغانستان، تنها به مشکلات کشور افزوده و گرهگشای مشکلات ما نخواهد بود. اما اساساً تحصیلات در غرب و با زبانهای خارجی نه تنها خوب بلکه ترجیحاً برای کسب دانش مسلکی که در داخل کشور با کیفیت عالی نیست، کاری نیک و بسا مهم است اما تا زمانی که در یک چارچوب ارزش ملی قرار داشته باشد. امروز هزاران دانشجوی خارجی چینی و هندی در امریکا، بریتانیا و اروپا در رشتههای مختلف تحصیلات عالی و نیمهعالی را فرا میگیرند اما زمانی که به چین و هند و کشورهای اصلشان بازگشت میکنند در چارچوب ارزشهای ملیشان عمل میکنند و از غربزدهگی اجتناب میورزند.
پس راه حل در آمیزش مهارتهای غربی با ارزشهای ملی در چارچوب واقعیتهای اجتماعی – سیاسی افغانستان است و افراط غربزدهگی مروج فعلی در افغانستان.
ج. بومیگرایی افغانی و ناسیونالیزم انتزاعی
بومیگرایی افغانی نباید به معنای گرایشهای قومی و همچنان ضد غربی باشد. افغانستان کشور افراط و تفریطها است و در اینجا هدف زیادتر کم نمودن توقع از بیگانهگان و تکیه به تواناییها و بازوان خود برای ساخت افغانستان است. اما بومیگرایی ما کمک خواهد کرد تا از یک شوکه سیاسی – اقتصادی – نظامی که با خروج نیروهای خارجی و برگشت افغانستان به حالت عادی آن است جلوگیری کنیم. دیر و یا زود همکاران غربی افغانستان بنا به دلایل مختلف افغانستان را ترک خواهند نمود، همچنان که روسها و انگلیسها افغانستان را ترک گفتند و هر باری که این اتفاق افتاده متأسفانه افغانها یا به ناسیونالیزم انتزاعی ملی و یا هم به ایدیولوژی دینی و مذهبی رو آوردهاند و باز در قهقرایی و گودالی از تاریخ فرورفتهاند. اما این بار میتوان از چنین شوک و گرایشهایی با تدبیر و سرمایهگذاری روی توانایی و قابلیتهای ملی جلوگیری کرد.
د. بومیگرایی افغانی و جایگاه آن در آینده گفتمان دولت و ملت در افغانستان
جریانهای فعلی سیاسی – اجتماعی افغانستان ناپایدار، تصنعی و به دور از حقیقتهای جامعه اصیل افغانی است. چهره افغانستان واقعی در دهکدههای آن متبلور است و این آمیزش فرهنگ سنتی روستایی افغانی با تجددگرایی شهرنشینی تدریجی است که میتواند پایدار و ریشهی عمیق در ترقیخواهی جامعه افغانستان پیدا کند. متأسفانه چند شهرنشین غربزده و قراردادی خارجی تعاملات اجتماعی افغانستان را نمیتوانند تعریف کنند. افغانستان کشور اقلیتها است و تنوع فرهنگی و قومی آن زیبایی آن بوده و بافت مشارکت ملی آن را تشکیل میدهد هر نوع معادلات و تعاملات سیاسی و اجتماعی آن در آینده نیز روی همین بافت اجتماعی استوار خواهد بود.
اما افغانها نیاز جدی به یک گفتمان ملی برای یک افغانستان پساکمکها و بعد از حضور خارجیها دارند که در بهترین سناریو، اگر این بیگانهگان به صورت سرآسیمه خارج شوند، ما چی کنیم و چی تدابیری را باید روی دست بگیریم و اگر به صورت تدریجی و پلان شده بیرون شدند به چه تدابیری باید اندیشد و تعاملات ما منحیث یک کشور پساکمک و بعد از حضور خارجیها با جهان چگونه و به چی شکل خواهد بود.
این گفتمان نسبت به هر زمان دیگری در افغانستان و میان مردم و دولت افغانستان ضرورت است.