غرزی لایق
هر گامی که به سوی برگشتِ صلح نزدیک تر میشویم واکنشها بر له و علیه آن تندتر و نیتهای پوشیده برهنهتر میگردند. با آن که همبود آگاهان کشور از نبود یک خط کشی روشن از ذات طالب رنج میبرد، بیگمان، پرسمان صلح با طالب در سرخطِ تپشهای
جاری جهانی جا یافته است. در گونهگونی واکنشها در برابر این تپندهگی طیفِ گستردهی دیدگاهها و چشمداشتهها از سر و روی رسانهها جاریست و انبوه گمانهزنی و پیشداوری در این باب آزمایشگاه افکارِ همهگانی را از بام تا شام زوربار میکند. حضورِ غرب نشینان در کارزارِ
« اندیشهسازی» برای گزینهی صلح و یا جنگ با طالبان، چون همیشه، داغتر است.
در میان این همه کروفر و قیلوقالِ صلح با طالب، نالههای نزار از ستادِ فرماندهی خیالی «حوزهی مقاومت» نیز اینجا و آنجا به گوش میرسد که در تکرارِ هوشدارهای آشنا و رسوا، وجدانهای زخمخوردهی وطنداران را به دوراندیشی، ترحم و
همدلی فرامیخواند. «حوزهی مقاومت»، جدا از چونی و چندی آمیزه و ریختارِ «جهادی» خویش، در درازا و پهنای تنگهیی که گیرکرده بود، نه افغانستانشمول بود و نه حتی شمالشمول. هجوم لشکر ناتو و امریکا در سال ۲۰۰۱ که در همپیوندی و همدستی تنگ با «حوزهی مقاومت» اجرا
شد، همین حوزهی نامنهادِ تنگناگزیده را به یکباره و بدون هرگونه سزاواری بالای سرنوشت تمام افغانستان چیره ساخت و در پیآمدِ جورآمدهای بنِ نخست، همان سنگِ کج را در تهدابِ دولتسازی پساطالب گذاشت که برای راست نمودن آن اینک به پذیرش نازشها و پیششرطهای طالب گردن
مینهند.
«حوزهی مقاومت»، هرگاه برای کسانی هنوز بالندهگی میبخشد و آمدآمدِ صلح با طالبان را با روآوردن به همان دژنشینی خودپسند تازه و تهدید میکنند، در مخیلهی فرزندان سرزمینِ دردمند ما اما، تنها یکهتازی، برتریجویی و زیادهخواهی سالهای
پسینِ و هجومِ سیریناپذیرِ گرسنههای قدرت و ثروت بر داراییهای مادی و معنوی کشور را زنده میسازد. به زودی پس از داخلشدنِ یگانهای نظامی ناتو و امریکا در افغانستان، «حوزهی مقاومت» به مثابهی یگانه برگزیدهی لشکرِ تازه نفسِ بیگانه، در ساختوپاختِ بنِ نخست
حاکمیت دولتی را یکجانبه اولجه نموده، داراییهای دولتی را زیر نام غنیمت تاراج کرده و در رویای فریبندهی یگانهبودن، نیروهای سیاسی باالفعل و باالقوهی افغانی را از قدرت کنار زدند. اوجگیری نفرت قومی، زبانی و سمتی، افروختنِ آتشِ کینهی دینی-مذهبی، پیدایشِ باور
به جدایی و تجزیه و سرزدنِ انبوهی ناهنجاریها که تمامیت و هویت زادگاه ما را بارها تا مرز نابودی میکشانده است، به تقصیرِ چهرهها، ساختارها و زیرساختهایی واردِ روزمرهگیهای افغانستان میگردیده است که خویشاوندی شان با «حوزهی مقاومت» پرآوازه و رسوا است. یورش
بر تأریخ، فضیلت، ثقافت و سربلندیهای مشترکِ زیستگاه ما، بیشترینه از تیرشکشِ همین «حوزه» انجام مییافته است.
پیدایش، نیرومندی و چیرهشدنِ شتابزدهی تحریک طالبان بر بخشِ بزرگِ افغانستان را به بیدادِ انسانستیزِ «جهادیها» و سالهای استیلای وحشت و دهشتِ لشکر جهل و تحجر پس از فروپاشی حاکمیت دکتور نجیبالله در ثور سال ۱۳۷۱ حواله میدهند که
با هجوم برقآسا، شهرها و روستاها را بدون ایستادهگی همین مدعیانِ آزادسازی و رستاخیزِ حق بر باطل، یکی پی دیگر تسخیر مینمودند. شهر کابل، به طور نمونه، رضاکارانه و بدون اندکترین پایداری به واحدهای متعرض تحریک طالبان، همان «فرشتههای صلح» آقای برهانالدین ربانی
سپرده شد. مسئولیتِ روراستِ تسلیمدهی سرنوشت کشور در دست تحریک طالبان پیش از همه بر وجدانهای رهبرانِ «حوزهی مقاومت» بار است.
امروز، پس از یک و نیم دهه تسلطِ نامیمونِ نظامِ «حوزهی مقاومت» در پناه سخاوتِ بی حد و حصر غرب و امریکا، بار دیگر نالههای ضد صلح در قیدِ همان آهنگ کهنه و بیحال، در دشمنی با افکارِ همهگانی و نیت و ارادهی جهان برای صلح، از حنجرهی
چهرههایی اجرا میگردد که شانسِ بیهمتای ختم جنگ و پاسداری از همزیستی برادرانه میان مردم افغانستان را فدای اژدههای چندسرِ درون آشفته و عطش سیریناپذیرِ رسیدن به جاه و جلال نمودند و به درازاکشاندن جنگ و کشتار در سرزمین ما را به ارمغان گذاشتند. جنگ جاری و
پیچیدهگی اوضاع سیاسی- قومی در کشور را باید روی سفرهی داوندههای بیآزرم و عاقبتنیندیشِ «حوزهی مقاومت» گذاشت و به آنها هوشدار داد تا حداقل، هرگاه به پروسهی آغازشدهی صلح کمک نه میرسانند، جلو ثمردهی این فرآیند را سد نه سازند!
۱۹ نوامبر سال ۲۰۱۸
هالند