سعادت موسوی
رضا براهنی در کتاب "سفر مصر" از وقار و تابآوری شهروندان کرانههای رود نیل در برابر گرسنگی یاد میکند و همینطور به جامعه ایران اشاره میکند که زمانی که در دانشگاه تهران استاد بودم، یک گدای سبیلدرشت پیش درب آن بود که اولا پول کم را نمیگرفت، در ثانی نگاه و هیکل وحشتناک داشت که جرئت نمیکردیم که دستش را خالی بگذاریم... در ادامه به این اشاره میکند اینها نشانههای زوال اخلاقی، معنوی و فضیلت جامعهاند. (نقل به مضمون)
عصر بود و از دهافغانان میگذشتم، دختری که فقط چشمهایش معلوم میشد از روبه رو آمد و چنان تازه و آراسته بود که به تکدیگر نمیماند. اما وقتی نزدیک شد، دست گدایی دراز کرد. راستش حیران ماندم و دچار شرم و ترس شدم. روز بعد پیش دانشگاه کاتب، با دختران آراستهای دیگر مواجه شدیم که شبیه گدا نبودند و با آرایش و آراستگی تکدیگری میکردند.
سابق رسم بر این بود که آدمهای معیوب و پیر گدایی میکردند. اما حالا انگار به شغل شرافتمند تبدیل شده و آدمها به راحتی به آن تن میدهند. اینجاست که فضیلت جامعه زیر سوال میرود و پدیدهای تکدیگری قباحتزدایی میشود.