به اتهام خرابکاری ابتدا به اعدام محکوم شد، اما پس از چندی حکمش به حبس ابد تغییر یافت. داستایوسکی در نامهای در سال ۱۸۴۹ به برادرش بعد از لغو حکم اعدامش مینویسد:
«امروز ۲۲ دسامبر به مدت بیست دقیقه ما را در سرمای ۲۱ درجه زیر صفر در دو گروه سه نفره به جرم قصد راه اندازی یک چاپخانه مخفی زیرزمینی، در مرکز شهر و در میان ازدحام مردم کنجکاو تماشاچی برای اعدام به پای چوبه دار نگه داشتند. در حالیکه گوشها و انگشتان پایمان از سرما یخ زده بودند، بیش از ۱۰ کیلو زنجیر آهنین نیز به پاهایمان بسته شده بود. ابتدا حکم اعدام ما را قرائت کردند، سپس کشیشی از کلیسای شهر و صلیبی برای زدودن گناهان و بوسیدن، آوردند. برای خاکسپاری بعد از اعدام، لباس سفید کفنمانندی تنمان کردند. یک دقیقه مانده به اعدام گروه اول، من با همسرنوشتم ، رفیق پلاشچو و برادر دورح، که در دو طرفم در زنجیر بودند، روبوسی کردم. در این حینوبین پیام جدیدی از طرف دربار تزاری رسید و حکم اعدام را تبدیل به حبس ابد در سیبری، به این شکل اعلام کردند: اعلیحضرت والامقام تزار آلکساندر دوم فرزند تزار پطر کبیر سوم و نوه نیکلای چهارم، به شما زندگی دوبارهای میبخشد. یکی از افراد گروه اول در آن لحظه جنون گرفت و دیوانه شد. زنی از میان تماشاچیان، انجیلی را به من هدیه داد که آن را بهعنوان تنها کتاب مجاز به اردوگاه خلافکاران در سیبری همراه خود خواهم برد.»
محکوم به اعدام، تا پیش از فرمان حاکم، دقیقه به دقیقه با امید و یأسی همسان مدام اعدام میشود. جنایت اصلی در این تکرار است. حاکم با فرمان اعدام، چه اجرا کند و چه عفو، شدیدترین شکل انتظار را میسازد؛ انتظار برای بودن یا نبودن. و این دهشتناکترین بخش ماجراست. همان نیرو و تجربهای که میخواهد در انبوههای قصه و متن، بیانی بیابد و نمیتواند.
@AminBozorgiyan