من درکتاب رد پای فرعون، خط السیری را که منجر به قتل عمدی دپلومات های ایرانی به امرمدیران سپاه پاسداران ایران گردید، ترسیم کرده ام. در آن زمان، جاسوس های ایران درکابل و مقیم در کشورهای خارجی، بر محتوای اطلاعاتی مساله خرده ها گرفتند. اکنون ۲۲ سال بعدُ کم کم از قضیه چهره نمایی می شود. آن ها دریک خطای اطلاعاتی، خود دستور کشتن دپلومات ها را صادر کرده بودند. رزاق مامون
شاید خواندن این پرونده برای همکاران روزنامهنگارم سخت باشد، روایت حادثه تکاندهندهای است که شوربختانه به نام روز خبرنگار نام گرفته است.
17 مرداد سال 1377 زمانی که یک سال از آغاز به کار دولت اصلاحات میگذشت، یکی از بحرانهای بزرگ آن دولت رقم خورد؛ دولتی که بحرانهای ریز و درشتی را در تمام دورانش پشت سر میگذاشت. اگرچه بیشتر بحرانهای دولت اصلاحات در حوزه داخلی رقم میخورد؛ اما این نوبت آن بحران در حوزه دیپلماسی کشور رخ داد. در افغانستانی که توانسته بود از اشغال روسها خارج شود، چنددستگی سیاسی بین ائتلاف مجاهدین و دیگر گروههای سیاسی موجب شد آرامش به این کشور بازنگشته این بار، طالبان از سوی همسایه شرقی سر برآورد و بهمرور و با پرداخت پول، ولایت به ولایت پیش برود و کشور را در دست خود بگیرد. دراینحال هشت دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی قربانی تصرف شهر شدند، قربانی بیتصمیمی یا اتخاذ تصمیم غلط در تهران و در دیگر سو، قربانی دعوای سیاسی و بیاعتمادی که در پاکستان بین طیف بینظیر بوتو و ارتش وجود داشت و نقشی که در مواجهه با افغانستان برای خود تعریف کرده بودند.
آن حادثه از همان زمان منجر به دعوایی بین طیف اصولگرا و اصلاحطلب در نقد عملکرد دولت اصلاحات شد؛ اگرچه کمتر دیپلماتهای مسئول آن زمان مجال توضیح یافتند؛ اما رسانههای زیادی مسئولیت تخلیهنشدن کنسولگری را برعهده دولت و وزارت خارجه اصلاحات میگذارند که اگرچه گزاره درستی است؛ اما مبتنی بر واقعیت نیست. نکته مغفولمانده در این ماجرا آن است که مسائل افغانستان در آن بازه زمانی در دست وزارت خارجه طراحی و مدیریت نمیشده است. شاید این خرده را نیز میتوان بر گلایههای دیگر به دولت اصلاحات افزود که درباره نهادهای بالادستی در حوزه اختیارات خود، بسیار مماشات کرد؛ اما این نکته ناگفته مانده که آنچه بالطبع باید اتفاق میافتاد، رخ نداد؛ یعنی مسائل افغانستان بعد از دولت اصلاحات به حوزه مسئولیت آقای محسن امینزاده که معاون آسیا و اقیانوسیه وزارت خارجه بود، واگذار نشد؛ بلکه طبق توافق وزیر خارجه وقت با نهادهای بالادستی، مسئولیت امور افغانستان برعهده نهاد ویژه افغانستان و زیرمجموعه آن یعنی ستاد افغانستان به ریاست آقای علاالدین بروجردی واگذار شد. تاکنون آقای بروجردی در مصاحبهای دقیق به موضوع مزارشریف نپرداخته و تلاش من هم برای انجام گفتوگو با ایشان در این پرونده به نتیجه نرسید؛ اما حتما بخشهای ناگفته زیادی در روایت ایشان هست. آقای بروجردی در یکی از معدود مصاحبههایشان بر سر حادثه مزارشریف در برنامه تلویزیونی شناسنامه در سال 93 گفته «معاونین وقت وزارت خارجه توافق نکردند که دیپلماتها و خبرنگاران را از افغانستان بیرون ببریم و قرار شد مسئولیت را به نیروهای امنیتی پاکستان محول کنیم و بهاصطلاح گوشت را به دست گربه دادیم».
درحالیکه آقای بروجردی توپ را به زمین معاونان وقت وزارت خارجه میاندازد، معاونان وقت تصمیمگیربودن در آن موعد را قبول ندارند؛ همچنین دیگران، ازجمله بازمانده حادثه، اعضای دیگر ستاد معتقدند که مسئول و تصمیمگیر تخلیه کنسولگری، آقای بروجردی بوده است.
نکته دیگری که هنوز در حد یک جدال بی نتیجه پابرجا مانده، اینکه منتقدان دولت اصلاحطلب مدعی هستند که جمعبندی وزارت خارجه وقت بعد از آن حادثه این بود که باید به افغانستان حمله شود و حتی نیرو به مرز گسیل شود؛ اما داستان هرچه بود با تدبیر و فرمان رهبری جلوی چنین اتفاقی گرفته شد گرچه واقعیت امر چیز دیگری است و کسان دیگری دنبال گسیل نیرو بودند. در این پرونده جزئیات این اتفاق را میخوانید که موضع مسئولان وقت وزارت خارجه حملهنکردن به افغانستان و پردهگشایی از هدف پاکستان دراینبین بود. از خبر نیمهتمام محمود صارمی، خبرنگار شهید خبرگزاری جمهوری اسلامی در مزارشریف، 22 سال گذشته «مزارشریف سقوط کرد. هفدهم مرداد 1377... گروه طالبان چند ساعت پیش وارد مزارشریف شدند. خبر فوری، فوری. مزارشریف به دست طالبان سقوط کرد، عدهای از افراد طالبان در محوطه کنسولگری دیده میشوند. به من بگویید که چه وظیفهای...». آن روز حادثه، ناصر ریگی، محمدناصر ناصری، کریم حیدریان، محمدعلی قیاسی، رشید پاریاو فلاح، نورالله نوروزی، حیدرعلی باقری و محمود صارمی به شهادت رسیدند؛ اما یک نفر در میان شهدا نبود؛ مجید نورینیارکی. هنوز هم سرنوشت او روشن نشده و فرزند این دیپلمات از نامعلومبودن سرنوشت پدر و بیتوجهیها گلایه دارد. در این پرونده آنچه را در روزهای حادثه در مزارشریف، تهران و بامیان میگذشته، میخوانید. بدون شک کسانی هستند که به وسع مسئولیتشان روایتهای دیگری از این حادثه دارند یا کسانی که نامشان در این پرونده برده شده که میتوانند درباره حوزه مسئولیت خود و این حادثه برای روزنامه «شرق» بنویسند.
زینب اسماعیلیسیویری
برای خواندن این مصاحبه به اینک زیر مراجعه کنید :
http://sharghdaily.com/fa/main/detail/268806