مختصری پیرامون : همسفر سانسکریت
رمان فارسی دری ، نوشته حشمت رستگار
حسین پرواز
رماننویسی دیگر در پهنهی ادبیات فارسیدری زاده شده است. حشمت رستگار ، من این افزوده ره خجسته و خجسته پی می دانم. حشمت بیشتر از چهارصد صفحه A4 بر گنجینهی ادبیات معاصر مان افزوده است ، این بدان می ماند که هر کس دستمزد خود را در انباری بریزید برای یک آرزوی بزرگ.
این رمان زیبا بخش بزرگی از مقطع پر ماجرای زندگی مردم ما در زمان حضور نیروی های قشون سرخ در افغانستان و سالهای پایانی آن را به تصویر می کشد. وهم روابط زندگی دو ملت افغانستان و روسیه را در این هنگام کندوکاو می کند.
یما شخصیت مرکزی داستان ، نمایندهی از چنین تیپی ( انسانی صادق ، عاشق ، در جستجو ، در انتظار ) در سراسر داستان حضور دارد و از عاشقانهگی های جاده و پارک های کابلی با پرنسیپ ، تا دلباختگی ها در لیلیههای دانشجویی در مسکو تا مملو از خاطره های از جریان تحصیل در کشوری که خود را متعلق به زحمتکشان جهان می دانست ؟؟ و سفری جهت یافتن مقصد ولی در بیم و امید ، تصویر می نماید.
در این مسیر یما که در نهایت در جستجوی جایی برای زندگیست ، با دوستان خارجی اش آشنا می شود ایمانوییل ، سرگی و مانند آنها. خاطره های که هزاران تحصیل کردهی شوروی سابق با آن محشور اند و هر از گاهی آن را زیر زبان و با دوستان و در فیسبوک مرور می کنند و یاد آن خاطره های زیبا را زنده نگه می دارند.
در پشتی کتاب کتاب می خوانیم : « همسفر سانسکریت مجموعهی است از خاطرات ، دیده ها و تصورات نویسنده که در متن داستان بازتاب نموده و با رنگ های از عشق ، تاریخ و موسیقی نقاشی شده است. نویسنده از فاجعه و غم بزرگ مهاجرت که دستاورد تهاجم همسایه شمال برای مردم افغانستان بود یاد می کند. .... »
در کنار این رسالت بزرگ نویسنده همانند جامعه شناسی زیرک و آگاه به خصوصیات فردی اشخاص و لحظه ها می پردازد.
با اینکه یما قهرمان مرکزی در سراسر رمان حضور دارد هر از گاهی اشخاصی وارد می شوند و بنا بر خصیصهی طرح رمان می روند ، تمارا ، و به ویژه مارتا که تا دیر در رمان حضور دارد و گویا تعبیر اندیشه های یماست
اتاق های دانشجویی و تأکید بر جریان گریز از سختی ها و نا پیدا ها به سوی آینده و دشواری های فرا راه آن.
رمان همسفر سانسکریت آیینه زندگی ما در مقطع خاصی از مرحلهی زندگی ماست.
نویسنده در این رمان با دید بیطرفانه بر مسایل سیاسی عصر خود می نکرد و در نهایت می بینیم که مردم سهمی در بربادی خود و وطن خود ندارند این سیاست ها و حکومت هاست که خوشی و غم مردم را رقم می زنند ؛ حتی از مردم خوش قلب روسیه را.
یما برای رسیدن به زندگی ایدهآل تلاش می کند و اینکه چگونه می شود و چطور به مقصد می رسد یا نمی رسد ، پر از هیجان است ، در کتاب بخوانید.
زبان رمان معیاری و آراسته و زیباست. رمان در حیطهی داستاننویسی ریالیزم پرداخته شده است. یکی از خصوصیات این داستان این است که نویسنده به دقایق و زیرکی های حرکات اشخاص توجه دارد. مثلاً ما از این نوع پردازش پی می بریم که سلوک و آداب کابلیان در همچون حالات چگونه بوده است.
نویسنده به درک این مطلب که کجا متن را به هیجان و جدیت ببرد خوب واقف است. ما چند بار اوج و فرود را که مشخصهی رمان می باشد در این نوشته می بینیم ، در شکست عشق اول ، در دیدار و رفتن تمارا و در سایر.
حشمت رستگار نویسندهی دانایی ایست و اینجا نیز در هیأت دانای کل وارد می شود و به درون شخصیت های خود راه می زند و حالات ذهنی آنها را گاه در جریان سیال ذهن و گاه در گفتوگو ها به شرح می گیرد.
من از خواندن این رمان زیبا لذت بردم ، دوستان عزیز به ویژه آنهاییکه با گذر از کشور پهناور شوروی سابق به مقصد رسیده اند ، این کتاب را بخوانند و جای خود را در این اثر نازنین نشانی کنند.
برای حشمت عزیز موفقیت های بیشتر آرزو می کنم.