داکترنعیم؛ امیرخانمتقی کوچک!
از قلم آصف «آشنا»
در یکماه گذشته بیش از ده مصاحبه و گفتگوی داکترنعیم سخنگوی دفتر طالبان در قطر را شنیدهام. در این مدت حتی بیشتر از گپهای صدیقصدیقی سخنگوی اشرفغنی به گپهای این جوان طالب توجه و دقت کردهام. چون از اولش میدانم آنچه صدیقی به عنوان سخنگوی ارگ میگوید، 90درصد اش یا دروغ است یا بلوف و شعار الکی. ولی گپ نعیم را به امید دریافت اندک نشانهی از تغییر در منطق و رویکرد طالبان جنگ و صلح افغانستان با جدت شنیدهام.
بار اول که نام این جوان را در فهرست [اعضای جدید دفتر طالبان در قطر]خواندم برای جالب بود. از آن زمان تا هنوز تلاش کردهام داکتر نعیم را بیشتر دنبال کنم. چون او در حساسترین مرحله برای سرنوشت طالبان، وارد عرصه شدهاست.
جوان است. تحصیلکرده است. مقطع دکترا را به زبان عربی درسخوانده است. مهمتر اینکه در صفآرایی جدید برای گفتگوهای صلح به عنوان نیروی تازه نفس در سطوحرهبری طالبان راه یافته است.
حالا، در یک شناختسیاسی و یک قضاوت ابتدایی، داکترنعیم برای من یک امیرخان متقی کوچک و چوچه است. [کوچنیه امیرخانمتقی]...!
چرا؟
امیرخانمتقی جوانترین در حلقهی رهبری طالبان بود. [وزیر اطلاعات و فرهنگ طالبان و سرپرست وزارت معارف]. کسی که هم سقفآزادیبیان را تعیین میکرد و هم طول و عرض فرهنگ را.
آنسالها در زمان آمد آمد طالبان به جاغوری، دانشآموز دوره مکتب بودم. از همان روزها امیرخانمتقی، یکی از صداهای سرشناس طالبان بود که از رادیو بیبیسی، رادیو شریعت، رادیو مشهد و رادیو امریکا شنیده میشد.
حالا که طالبان زیر سایه تشدید جنگ و خشونت از صلح گپ میزنند، داکترنعیم جوانترین چهرهای این گروه است که در رسانهها از چیستی و کیستی طالبان گپ میزند.
در روزهاینخست حضور این جوان در رسانهها با خود میگفتم نکند طالبان با وارد کردن نیروهای جوان از تغییرات در منطق و رویکرد شان به سیاست افغانستان خبر میدهند.
اما داکترنعیم هرچه بیشتر در رسانهها گپ زد، بیشتر ثابت کرد که او فقط از نگاه بیولوژی جوان است. از نگاه ایدولوژی همان فکر کهنه و فرسوده ملاعمر را نشخوار میکند. فهم و قضاوت این [سخنگویصلحطالب] از وضعیت افغانستان، دقیقن همان فهم کهنه و قضاوت ناشی از ذهنیت خصمانه است که 26 سالپیش، امیرخانمتقی [سخنگویجنگطالب] با رادیوها به زبان میراند. برای همین این جوان در بهترین حالت یک امیرخانمتقی چوچه است که با ریشدراز و یال کشال و روغن زده از قطر در پی توجیه خشونت، کشتار و وحشتآفرینی طالبان در افغانستان است. آن هم با سست ترین استدلال و مسخرهترین منطق!
حالا، اگر طالب در پی صلح و کمک به پایان جنگ در افغانستان است، تغییر در منطق و رویکرد خشونتبنیاد شان الزامی است. ولی اگر طالب به بهانه صلح در کمین کدام فرصت برای تحقق سودای خام سلطه بر افغانستان باشد، باید متوجه این نکته باشد که اگر اینبار فرصت صلح از دست رفت، صفبندی و ساز و کار جنگ از بیخ و بنیاد، دیگر گونه رقم میخورد. صف مقاومتدیروز، استوارتر و آگاهانهتر، علیه هر سودای سلطهخواهی قدعلم میکند.
پس انتظار از طالب این است که با بازنگری منطق و استدلال شان در مورد صلح گپ بزنند.
ممکن است زبان طالب در مقابل اشرفغنی به عنوان یک حاکم نامشروع دراز باشد. چون ممکن است طالب اینگونه محاسبه کند که وقتی با امریکا توافقنامه صلح امضا کرده است، چرا به دستنشانده امریکا بر کرسی ریاستجمهوری اهمیت بدهد. اما، طالبان نباید فراموش کنند که نه افغانستان امروز مساوی به دار و دسته تقلبکار غنی است. نه کلیت حوزه جمهوریت مساوی به حاکم نامشروع.
طالب فکر نکند که مردم یک کلیت بیدفاع و بیپناه است. چون از قدیم گفته اند، "به تنگ به جنگ آمد".