وقتی صحنه چور و غارت دارالمعلمین ارزگان را دیدم که اهالی محل ( درواقع صاحبان اماکن خدماتی) مورچه وار به تکه پاره ها و دارایی های منقول چسبیده و همه چیز را با سرعتی شگفت انگیز تخلیه کردند؛ یک لحظه چشم بستم و درچند لحظه تمام تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان دست کم درهمین قریب سه صد سال اخیر از نظرم گذشت... مثل فیلم... تصویر این فیلم را من از متون تاریخی در ذهن انباشته بودم و اینک در تصویری تازه جان گرفت... دلم پژمرد.
گذشته از دیگرحقایق و اسرار، چیزی که بیشتر مرا اذیت کرد؛ نیش احساس ناگواری بود که فکر کردم هیچ کسی درین کشور احساس مالکیت نسبت به هیچ چیز ندارد. دولت یعنی بیگانه و قابل غارت.
ناحق نگفته اند که « از سرکار که تیل بیاید، به دامن بگیر!»
این ضرب المثل دوزخی، به تنهایی بیانگر تاریخ واقعی افغانستان است.