چند رویکرد و جریان فکری در افغانستان نسبتا وجود دارد:
جریان سنتی و ارتجاعی. نمایندهی این جریان حکمتیار، سیاف و... است. مناسبات بشری و فرهنگی در این جریان مطلقا خوب یا بد است. تعقل و اندیشیدن در این جریان در کار نیست. زیرا خوب و بد و کفر و مسلمان از قبل مشخص و معلوم است. طرفداران این جریان از تقابل ساختاری خوب و بد پاسبانی میکنند.
جریان دیگر، نواندیشان دینی یا به تعبیر خود آنها روشنفکران دینی استند. ادعای روشنفکران دینی این استکه بین اندیشههای معاصر و اندیشههای دینی ارتباط برقرار کنند. در این جریان دو رویکرد وجود دارد: تعدادی از روشنفکران دینی میخواهند گزارههای دینی بنابه عقلانیت معاصر اصلاح شود و تحول کند. در افغانستان میتوان علی امیری، محمد محق و حفیظ منصور و برون از ایران میتوان کریم سروش را نمایندهی این رویکرد روشنفکری و نواندیشی دینی دانست. اما تعدادی از روشنفکران دینی در پی این استند که هر دریافت علمی و عقلیای را به گزارههای دینی تقلیل بدهند و بگویند این دریافتهای علمی و عقلی در دین بوده است؛ فکر و اندیشهی ما قاصر به درک آن نبوده است. این افراد را نمیتوان به مفهوم خاص، روشفکر دینی و نواندیش دینی گفت، زیرا رویکرد اینها ارتجاعی و نصباورانه است. اما نسبتا مدارا دارند. دکتر شهرانی، دکتر بشیر انصاری و دای فولادی را میتوان نمایندهی این طرز تلقی روشنفکری دینی دانست.
جریان فکری سکولار نیز نسبتا در افغانستان شکل گرفته است. پشتوانهی اندیشهی سکولار "روشنگری" و "روشنفکری" است. در اندیشهی سکولار بین دین و اندیشه تفکیک میشود. دین در این اندیشه، امری قابل احترام دانسته میشود نه ابزار و سافت عقلانیای برای اندیشیدن. زیرا در اندیشیدن سکولار پیشفرض دینی و مذهبی مطرح نیست. اندیشمند سکولار با دریافتهای علمی، عقلانی و فلسفی معاصر به مناسبات فرهنگی، دینی، مذهبی، اجتماعی و سیاسی میبیند و این مناسبات را مورد نقادی قرار میدهد و از این مناسبات افسونزدایی، راززدایی و اسطورهزدایی میکند تا نگرش عقلانی مدرن در جامعه گسترش پیدا کند. رویکرد من در #روشنگری_افسون سکولار است. اندیشیدن سکولار را قربانی هیچ مصلحتی نکردهام.