حضرت بیدل:
کـام دل حسرت گـــدا، حاصل نشد از مـــاســواء
عمریست میخواهــد ترا، این خانه ویران در بغل
شاه شجاع درانی:
تنها نـه دل پـرخـون بـود از عشق جانـان در بغل
خون شد دل و جان و جگر از خار هجران در بغل
شـیـرازهٔ اوراق دل، شـد قـطع از مقــــراض غــم
دارم مـن از آشفتگی جـــــــزو پریشــــان در بغـل