مصاحبۀ اقای ظریف با نجفیزاده گرامی را از طریق تلویزیون طلوع دیدم.
مطرح کردن پرسشهای اساسی و با جرئت از سوی آقای نجفیزاده قابل تقدیر است. آقای نجفیزاده در تمام گفتگوهای خود، تلاش میکند پرسشهایی را مطرح کند که برخلاف عرف حاکم رسانهای در کشور، نخست به معنای واقعی پرسش و سپس سوالهای اجتماعی ما هستند. اما پهلوهای پنهان این مصاحبه نیز بسیار جالب بودند:
1- هردو پارسی حرف زدند. هیچکدام برای این مصاحبه به ترجمان نیاز نداشتند. به شیرینی بیان آقای ظریف، نجفیزاده نیز پرسش مطرح کرد. در هیچ کجای مصاحبه هیچکدام از طرفها نگفتند، متوجه نشدم. یعنی زبان ایران، تاجیکستان و افغانستان یک زبان است. اگر قرنهای دیگر نیز بگذرد و شما خطکشی و ترافیکی کنید، باز هم ما رو در رو حرف میزنیم.
2- دیدگاه ایران نسبت به افغانستان یک دید معقول مدنی بود. آقای جواد گفت: حکومتی را در آینده میخواهیم که توسط مردم افغانستان و تمام گروهها ساخته شده باشد و جمهوریت باشد. من فکر نمیکنم چنین حسن نیتی از سوی هیچیک از همسایههای ما در قبال افغانستان مطرح شده باشد. در شرایطی که پاکستان تلاش میکند یک گروه مزدور خود را به قدرت برساند، بیان چنین دپلوماسی از سوی ایران، نشانگر سیاست خارجی معقول و حسن همزبانی است.
3- من علوم سیاسی خواندهام. از سوی دیگر اهل زبان و ادبیات هستم. مناسبات مفهومی کلام و بیان را به درستی میدانم. یکی از ویژگیهای آقای ظریف را که دیشب من متوجه شدم، حرف زدن او بود. او به گونۀ درست، همهجانبه و مفهومی حرف میزد. این در حالی است که رئیس جمهور ما یک بیت شعر را درست خوانده نمیتواند. این درحالی است که وزیر همین رئیسجمهور در پارلمان زبانهای ملی ما را از روی ورق خوانده نمیتواند. این در حالی است که معاون همین رئیسجمهور، به کرات در نوشتههایش مشکل املا و انشأ دارد. درست حرف زدن در مناسبات دپلوماتیک و سیاسی، هنر است. من سیاستگران بیشماری را دیدم که در پاسخ به پرسشهای نجفیزاده کم آوردند، حتی همین رئیسجمهور غنی عصبانی شد. اما آقای ظریف تا آخر قسمی به پرسشها پاسخ گفت، که هیچ سوال اضافی دیگر متوجه ایران نشود.
4- برای من روشن شد که در پشت دپلوماسی ایران کسی به نام جواد ظریف است. ایران اگر امروز توانسته خودش را در درگیریهای منطقهای حفظ کند، حضور کسانی چون ظریف در سیاست خارجی را مدیون است. ایرانیها تلاش کردند جنگهای خود را در بیرون از ایران بکنند.