نوشته یی جالب از قلم نصرالله نیکفر
اگر میخواهی بزرگ باشی، برو از ارزش ها و هویت و فرهنگ ما پاسداری کن، آنگاه نیاز نیست این را بزنی و آنرا بزنی.
میگویند، وقتی چنگیزخان به شهر غلغله در بامیان یورش برد، نتوانست دژ غلغله را درهم بشکند و سرانجام شکست خورد. پیش از این مردم از خونآشامی چنگیز میدانستند و هراس در دل داشتند. دختر فرماندار غلغله شبانه از دژ بیرون زد و راه مخفی شهر غلغله را به او نشان داد و چنگیزهم شهر را به آتش کشید و مردمش را از دم تیغ گذراند. اما پیش از آن دختر فرماندار غلغله را کشت و گفت: کسی که به خودش وفا نکند، هرگز بهمن وفا نمیکند.
شما که علیه مردم خود تیغ تیز از نیام برکشیدهاید، چهگونه میتوانید در میان این مردم زندگی کنید؟ هتلر را میگویند نژادپرست ولی سخنی جالبی در پیوند به کارکردهای شما دارد «پستترین انسانها کسانی هستند که در تصرف کشورهایشان با من که بیگانه بودم همکاری کردند، چون وطن مادر است و آنها کمک کردند تا من بر مادرشان مسلط شوم!» وطن که همین یک مشت خاک نیست. وطن حافظهی جمعی یک مردم است. وطن سینمای پارک است. وطن زبان است، وطن فرهنگ است، وطن هویت است. شما در تسلط فاشیستان به این وطن چقدر کمک کردهاید؟ آیا سنجیدهاید این را؟ وطن رهبران و دادخواهان این مردم است و شما شلاقی شدهاید بر دست دشمنان این مردم.
دور نمیرویم نهایت خوشخدمتی بر دیگران بومسلم خراسانی شدن است که پس از شکست اعراب سرزمین خراسان را تسلیم عباسی ها کرد و سرانجاش زهرش نوشانیدند. شما پنداشتهایدکه بههمین سادگی است؟ نه بابا وقتی بر سر مردمت یک مشت میزنی بر سر تو هزارها پای میزنند و گوشهی به حقارت پرتت میکنند.
وقتی از چشم مردمت افتادی باز نزد فاشیستان هم هیچ قدر و قیمتی نخواهی داشت. بهتر است نمونههای تاریخی را مروری بفرمایی و بیشتر از این خود ویرانی نکنی. در تاریخ هیچکسی از خودکشی صاحب جایگاه آبرومندانه نشدهاست و شماهم مستثنا نخواهید بود.
پ.ن: چرا وقتی کرزی و غنی به قدرت میرسند، پشتیبان مردمشان میشوند وقتی شما و همانندان شما بهقدرت میرسند، دشمن مردمشان میشوند؟ وقتی داشتههای مارا پاسداری نمیکنید، دستکم آنرا از بین نبرید. شما اگر خودرا کلان میدانید پس باید کلان بمانید. آقای نور، آقای پدرام، آقای اسماعیلخان، و سدها خورد و کلان دیگر را باید بپذیرید ورنه کسی کلانی شمارا نخواهد پذیرفت. کلانی به این نیست که علیه مردم خود و بزرگان مردم خود سنگر بگیرید. بزرگی آنست که مردمت در امان باشند و با بودنت در قدرت احساس آرامش داشته باشند. اگر خوب است و اگر بد، همه مردم تو اند و اگر که چنین میاندیشی؛ و اگر چنین نباشد و من اشتباه میکنم باز مسئله فرق میکند و توقع ماهم بیهوده خواهد بود.
« بزرگ کسی است که به دیگران کمک می کند تا آنها نیز بزرگ شوند. بزرگ آن نیست که از بزرگی اش برای کوچک نگه داشتن دیگران استفاده کند. بزرگ آن است که از پوستهی منیّت محدود خود بیرون آمده و اکنون چون دایرهای بدون محیط گشته است. لایتناهی است.» هرکسی از مردمش برید، نابود شد. شما نمونههای چون خود، دوستم، آقای نور و... را داریدکه دربار فاشیسم با آنها چه کرد.
اگر میخواهی بزرگ باشی، برو از ارزش ها و هویت و فرهنگ ما پاسداری کن، آنگاه نیاز نیست این را بزنی و آنرا بزنی. مردم خودشان بر گردت حلقه میزنند و بزرگیات را پاس میدارند.