کار ما انسان بودن است؛
انسان باشیم!
شما را به خدا، از بحث فارسی و دری و پشتو و پشتون و تاجیک و افغان و افغانستانی و شیعه و سنّی بگذرید که تباه و کوچک مان کرده است. کم مانده تا هفت ملیارد نفوس جهان از روی زمین به کرهی مریخ کوچ کنند. ما اما هنوز بر سر زبان و قوم و ملیت و سمت و مذهب و دعوای پشتو و فارسی و دری و پوهنتون و دانشگاه، عزیزترین کسان خود را تِکه و پاره کرده راهی استیم.
من شما را "بَه مرگ" دوست میدارم؛ بی آنکه تذکرهی تان را مرور کرده باشم. مادر و پدر تا واپسین رمق حیات خویش هم به من نگفتند پشتون استم یا تاجیک. امروز وقتی از من میپرسند "ملیت تو چیست"، خودم هم نمیدانم چه پاسخ بدهم! تذکره برای من اهمیت آسمانی ندارد. مهم آن است چه احساس میکنم. از روی حس و باور، من نه تاجیکم، نه پشتون، نه هزاره، نه اوزبیک، نه سُنی و نه شیعه. قومیت، زبان، ملیت و تعلقات عقیدتی، برای من هویت شده نمیتواند.
هویت اصلی من عمیقتر و ماناتر از این نامها و اشکال زمینی است، و با یگانگی رابطه دارد!
نگویید بهخاطر پُر کردن پُستهای فیسبوکی، کدام به اصطلاح مضمون فیشنی را آغاز کردهام. نه! این باور و یقین من و ریشههای من است که مینویسد، نه شهرت من! من شما را دوست میدارم فقط برای آنکه (شمایید)؛ نه به خاطر پشتون و یا تاجیک بودن تان. ما با هم رشتهی محکمتر از زبان و ملیت و قوم و مذهب داریم. ما نمیتوانیم ملیت، والدین، زبان مادری و قوم خود را فرمایش بدهیم یا انتخاب کنیم. اینها نه شرم و نه افتخار ما محسوب میشوند. بلکه مانند رنگ پوست، از روز تولد با آدم میآیند! این گونه رشتهها و تعلقات، خیلی طبیعی و غیر قابل نظارت، و به اصطلاح غیر قابل "بالابینی" استند. به استناد علم امروزین، اگر DNA خود را آزمایش کنیم، بدون شک ریشهی هر کدام ما به چهار گوشهی جهان میرسد. نه تنها ما، بلکه تمام ملتهای جهان چنین اند!
پس از روی بزرگی، همدیگر را به نامِ قوم و زبان و ملیت نشناسید؛ تعصب نکنید! جدا کردن آسان و زشت است؛ نزدیک ساختن دشوار اما زیبا!
کار ما انسان بودن است؛ کافیست انسان باشیم!
خالصانه
فرهاد دریا