لطیف پدرام
مقالهی هشتصبح، در مورد عوامل شکست مشیمصالحهیملی دکترنجیبالله را خواندم.تحلیلهای آقای وکیل وزیرخارجهی آن زمان را مرور کردم،طبعا بر دلایلی که برای شکست مصالحه آورده بود دقت کردم.
آقای وکیل دو عامل اصلی را فراموش کردند و یا به خوبی باز نکردند:
-یک عامل که نسبتا دور به نظر میرسید اما تعیین کننده بود و آن عامل همانا پروسترویکای گورباچف و بحران حزب کمونیست شوروی بود.
-دومین و اصلیترین علت داخلی تعویض رهبری حزب از ببرککارمل به دکترنجیب بود.
جامعهشناسان و سیاستشناسان با تحلیل موردی حکومتها و انقلابها، تبیین کردهاند که در شرایط بسیار شدید و بحرانی، رهبران هوشمند دست به اصلاحات کدری یا ساختاری نمیزنند.در ساختارهایی به خصوص مثل حزب دموکراتیک و احزاب به شدت ایدئولوژیک در مواقع بحران،سنترالیسم اولویت پیدا میکند و اصل دموکراتیک آن به خط دوم رانده میشود.اصلاحات به یک حزب قدرتمند و به ساختار درونی محکم نیاز دارد مثل کره شمالی یا حزب کمونیست چین.باز در اینگونه احزاب اصلاحات کمتر به زبان میآید یا در ساختار دولت مطرح میشود،در ساختار حزبی کلمهی تصفیه را به کار میبرند؛اصطلاح معروف است حزب با تصفیه استحکام پیدا میکند.مش مصالحهی ملی دکترنجیب،با هر نیتی که عنوان شد،کار یک حزب لیبرال بود نه حزب خلق.علاوه بر آن نجیب هیچ پشتوانه درونحزبی برای تطبیق مشمصالحهملی نداشت.به همین دلیل که حمایت ببرککارمل را که به طور سنتی مورد احترام اکثریت قاطع اعضای حزب اعم از جناح خلقی و پرچمی بود،از دست داده بود.قومگرایی سالهای پسین دکترنجیبالله مزید بر علت شد.
کودتای درونحزبی که به دستور حزب کمونیست شوروی علیه ببرک کارمل انجام یافت بزرگترین اشتباه این حزب و رهبران آن بود این کودتا کمر حزب دموکراتیک را شکست. و آن را در معرض فروپاشی تشکیلاتی و سازمانی قرار داد.
به اختصار میگویم اگر ببرک کارمل در راس حزب و دولت میبود نظامیان ارشد حزب مثل ژنرال دوستم (حالامارشالدوستم)و ژنرال مومن مسلما علیه ببرککارمل قیام نمیکردند آنچه اتفاق افتاد به همان سادگی یا آنگونه اتفاق نمیافتاد.
میخواهم در عینحال بگویم قدرت حزبی و دولتی در زمان حاکمیت ببرککارمل بیشتر در دست اقوام غیر پشتون بود.در آن دوران به دلیل همان تفکر مسلط بر حزب بحثهای قومی هم آنچنان داغ نبودند.