حزب ما افتخارات عظیمی دارد و همه اصول آن عملکرد به امور دینی، اعتلای فرهنگی و خدمت رسانی ملی بوده و هر آن چی امروز در اجتماع سالم است از کارکردهای حاکمیت حزب بوده و اکر از بین بردن اش یا ویراناش کردن دگران بودند.
من و بی پایانی غمنامه نگاری های من
نوشتهی محمد عثمان نجیب
بخش های ۷۲ و ۷۳
یادنامهیی از شادروان زنده یاد استاد عظیمی
تنهایش گذاشتند و بعد به تیر نقدش بستند، اما استاد خرد و اندیشه، ماهر سیاست و اداره، شکوه استعداد و توان مندی و سکاندار هدایت کشتی رها شده از بحرتلاطم به ساحل تفاضل و پیروز در تقابل شد.
شادروان استاد عظیمی آن حامل بار سنگین چهار ستاره و آن دژ عظیم در عقیم سازی تهاجم مکاره ناخدایی نه بودند تا دوری یاران بیکاره ایشان را در سمتدهی کشتی از آوردگاه بلعندهی گیر افتاده در طلسم زمانه به منزلگاه نه رساند و سرنشینان را بگذارد تا هم کشتی تیتانیک غرق مرداب دسیسه شود.
استاد مرحوم با تن خسته و تنها هر کارهیی بودند برای سوق و سیاق رهیدن ها از دام افتیدن ها.
فصل غمگنانهی آخرین وداع تلفنی با ایشان را در گذشته روایت کردم.
خطاب برای سفسطه سرایان:
آنانی که این روایات من را یادداشت های شخصی می دانند، می دانند که نه می دانند.
من قصه پرداز نه بل بخش حقیقی این روایات هستم که بدون من کامل نیستند.
شادروان دکتر نجیب و دو فریب بزرگ و عمدی و از خود هراسی کاذب شان.
تڼۍ از قبل فکر فرار را داش
برنامهی وسیع دکتر نجیب برای ترور رفیق جلال رزمنده و رفیق عظیمی و همه آنانی که کودتای تنی را ناکام ساختند.
مشارکت سیدمحمد گلاب زوی، سلیمان لایق با حکمتیار در شهادت رفیق رزمنده.
من و شادروان رفیق وطن جار و آن روز پرغبار.
مرحوم رفیق عظیمی، محترم رفیق آصف دلاور و محترم جنرال بابه جان.
شادروان ها مجددی، استاد ربانی، احمدشاه مسعود و دکتر عبدالرحمان.
مارشال دوستم.
مرحوم رفیق رحمت الله رؤفی، رفیق داود عزیزی و رفیق امام الدین جنرالان سرگردان.
مرحوم استاد اکرم عثمان متخصص ناپختهی سیاست و قلم پرداز جانب دار.
رفیق وکیل با ده ها رمز ناگشوده.
توضیح:
بار ها اذعان داشته و بار دیگر اکیداً می گویم که تمام موارد انتقادی من به همه طرف ها برخی و یا اکثر نخبه هایی اند که فتنه آفرینی کرده اند، مهم نیست از کدام تبار، قوم و قبیله و یا دودمان و یا عشیره اند. تاجیک، پشتون، ازبیک، هزاره، پرچمی، خلقی، تنظیمی، سرخ، سفید، سیاه و هر کسی که باشد، مرور کلی نگاشته گونه ها ادعای من را ثابت میسازد. من به همه اقوام شریف کشور احترام بی پایان دارم، اما دشمن معامله گرانی به نام نخبه هستم.
چون بیشترین خاطرات من با رفقایم بوده است که طیف وسیعییی از همه اقوام کشور اند، هر گاه نامی از کرکتر های شامل روایات فراموش من میشود لطفاً خود شان یا دیگر همکاران عزیز ما به من گوشزد نمایند و یا خود شان به اصلاح بپردازند تا من آگاه شوم.
در بخش های پیشتر توضیح دادم که هنگام مرور بایگانی های رسانهیی به نوشتهی بی سر و تهیی برخوردم، چون من در تمام اوضاع و احوال تنگی واغجان حضور داشتم و روایات خود را از کسی وام نه میگیرم و اگر در مورد یا مواردی آگاه و دخیل نه بوده باشم به آن یا آن ها نه می پردازم.
نوشته گونهیی را که بدون توضیح نام نگارنده و با نگارهیی از آقای صالح دیدم، فکر کردم کسی در خانهاش نشسته و چند تا جمله پردازی کرده تا روزی بگوید او هم واقعهنگاری بوده است.
پیش از پرادختن به رد چرند های آن، بخش هایی نوشته را بازرسانی میکنم.
{{{{{ ۸ صبح...نقش استخبارات در جنگهای کوچک و دیپلوماسی از دوران زمامداری نورمحمد ترهکی تا حامد کرزی»....
بر اساس اعلامیه وزارت خارجه امریکا، افغانستان در همان سالها شاهد بزرگترین مهاجرت شهروندانش به بیرون کشور و بیجاشدگان داخلی بود.
در سال ۱۹۸۸ جمعیت پایتخت کشور، نزدیک به دو میلیون رسیده بود. اکثر این نفوس در اثر بمباردمان روستاها مجبور به ترک دهکدههایشان شده بودند. گسترش ساحات بینقشه یا «زورآباد» در پایتخت از همین نقطه آغاز گردید. اما استراتژی خروج ارتش سرخ مشخص شده بود، که استوار بر سیاست مصالحه ملی و ادامه کمک نظامی به حکومت داکتر نجیبالله بود. محورهای استراتژیک این سیاست در بخش گذشته توضیح داده شد.
یکی از دشوارترین عملیاتهای سیاسی، تراش هویت جدید به حکومت داکتر نجیبالله پس از اعلام مشی مصالحه ملی بود. در دو سال نخست زمامداری او ادبیات سیاسی حزب و دولت چندان تغییر نکرده بود. بهگونه مثال در تمام شمارههای روزنامه حقیقت انقلاب ثور که در سالهای ۱۹۸۶ و ۱۹۸۸ نشر شده است، عنوانهایی همچون «نابودی آخرین لانههای اشرار، مارکس نابغه بزرگ بشر، چهگوارای شهید با رسالت تاریخ، تجلیل از یکصدوشانزدهمین سالروز تولد لنین بزرگ به تاریخ ۲۲ اپریل ۱۹۸۶ در کابل» و همانند اینها به چشم میخورد. شاید طبیعی بود که حزب باید بر موقف قدرت سخت و نرم خویش تاکید میورزید. اما اینگونه نوشتهها ماهیت سیاست مصالحه ملی را زیر سوال میبرد.}}}
دلایل رد:
اول_در کوچیگری های اجباری اهالی برخی روستا ها و دهکده هیچ تردیدی وجود نه دارد، عوامل عمدهی چنین کوچیگری ها « فراموش نه کنیم که تمام اقوام افغانستان در گذرگاه های متفاوت کهنی و تاریخی کوچی و کوچی گری داشته اند و کوچ یا کوچیدن یا کوچی خود واژهیی دری فارسی و مصدر است که با پسوند دن و یا کردن و یا کرد و صیغه های جمع و منفرد مصدر مرکب می شود، اما امتیاز آن را به ناحق تنها یک تبار خاص و آن هم غیر منصفانه استفاده میکند که در حقیقت یک سرقت و رهزنی است، چنانچه همین واژه در بخش هایی از ایران کاربرد چند منظوره دارد و به نام بردن دزدی و رهزنی هم استخدام می گردد »، در شدت خشونت جنگ مخالفان نظام بسته بوده و مردم را به ستوه آورده بودند و دولت حاکم آن زمان به پذیرش شان در شهر کابل و بدل مساعدت های گونهگون مبادرت ورزید و مردم مهربان و مهمانپرور کابل هم درک داشتند که وطن شان خانهی مشترک همهی افغانستانی هاست و به همان لحاظ آغوش گرم برادرانه را به هموطنان خویش گشودند.
ایجاد و توسعهی ساختمان های خودسر در ساحات غیر پلانی و حتا پلانی هر گوشهی شهر پیش دید مسئولان صورت میگرفت و نویسندهی آن سیاهه های جماعت تبلیغی های پاکستان خود از قوت و صلاحیت دولت به خصوص در شهر کابل آگاه بودند و می دانستند اگر دولت میخواست ممانعت کند، پخش یک اطلاعیه کافی بود تا دیگر خشت بالای خشت مانده نه شود. اما دولت اولویت های ملت را درک می کرد، اگر ادارات دولتی نه میتوانستند به موضوع حل سرپناه بیجا شده های داخلی کمک کند، تصرف اراضی دولت را در ساحات مختلف شهر و ولایت نادیده می گرفت. همان جابهجایی ها بود که مردم را از هر جهت کمک کرد. به همان مبنا بود که محلهیی در میان تهیهی مسکن و حصهی اول خیرخانه مینه و ده کیپک مسما به زور آباد شد و من در آن زمان شنیدم که رفیق کشتمند در دوران صدارت شان همان ساحه را برای باشندهگان آنجا تا ده سال پس از صدور حکم شان واگذر شده بودند.
در ساحهی پلچرخی کابل محلهیی به نام زن آباد و در چهار راه قمبر به نام مهاجرین و در بگرامی به نام تپهی قوالا همه و همه بدون اخذ پولی و تکتانهیی طور رایگان به اختیار مردم داده و همچنان به جاده کشی ها، راه اندازی پروژه های عمرانی و برق رسانی، تعلیمی، صحی و امنیتی به اهالی آن محلات همت گماشت.
البته به هیچ صورت آن زمان حد اسکان بی جا شده ها نفوس کابل را به دو میلیون نفر نه رساند.
در تابستان سال ۱۳۶۸ باری محترم احمدبشیر رویگر وزیر پیشین و خردورز اطلاعات و فرهنگ خاطرهیی از شادروان جنرال محمدحکیم شهردار کابل در دوران زعامت شادروان دکتر نجیب به من روایت کردند، هر چند آن روایت حقیقی و بخشی از پلان های انکشاف شهری بوده اما با کمی شوخی طنز آمیز که نشان دهندهی اوج نفوس شهر پسا سرازیر شدن بی جا شده های داخلی به شهر کابل بود.
وزیر صاحب از جریان ملاقات شان در بیمارستان چهارصدبستر با شادروان جنرال حکیم که جهت تداوی مجروحیت شان به سبب انحراف موتر شان از مسیر فروشگاه جانب جادهی مستقیم منتهی به فرودگاه کابل نزدیک سفارت آمریکا، تحت مداوا قرار داشتند، به من چنین گفتند: «... تصمیم گرفتیم که همی سیستم کانالیزاسیون شار کابله جور کنیم، کت متخصصین داخلی و خارجی مشوره کدیم که سیستم شوت و تصفیی فاضلآب یک شهر پنجصد هزار نفری چند مرحلهیی با فعال سازی لولهکشی و وصل کانالیزاسیون چقدر هزینه داره؟ شرکت های مختلف محاسبات کرده و نظریات شانه دادن...ده بین شان یک شرکت جاپانی توضیح بسیار خوب و خنده دار داده بود...رویگر صاحب می خندیدند و روایت می کردند... که آقای شهردار خوبی قیمت دادن جاپانی ره ده تقسیم و محاسبی قیمت ساختن شبکی شهری فاضلآبه سر پنج لک نفر تقسیم و سهم تولید فاضلاب هر یک نفره برابر نورم اروپا ۱۰۰ تا ۳۰۰ گرام حساب کده که کلهگی ده او شامل بوده... شادروان جنرال حکیم خان با خندهی قهقه به رویگر صاحب گفته بودند...مه ترجمان جاپانی ره گفتم... ای آدمه بگو...که اروپایی و جاپانی سه روز نان میخوره و یک روز تشناب میره امو ۱۰۰ و ۳۰۰ گرام فاضلآبام زیاد تولید میکنه... اینجه اوغانستان اس... ما مردم روز سه دفه نان... می خوریم روز ۹ دفه تشناب میریم هر دفام سه کیلو فاضلآب تولید می کنیم...حساب وطنی پنج لک نفر ماره ای رقمکو.... » من حالا هم وقتی آن روایت یادم می آید و به شما روایت کردم از خنده با
این داستانی که وزیر صاحب روایت میکردند هیچ آرام نیستم
دو_ کاربرد ادبیات سیاسی:
نگارندهی آن سطور که بیشتر به جامانده های گذر ستوران میماند، ادبیات سیاسی حزب ما را گویا به نقد میگیرد و من آن ها را چنین با فلاخن اندیشه شکار می کنم:
_ نابودی آخرین لانه های اشرار:
وقتی یک حاکمیت قانونی و شناخته شده در گروه کشور های شامل ردیف پرچم داران در ملل متحد برای مبارزه با مخالفان خود در هر نوعی که باشند مبارزه میکند، کدام نوعی ادبیات سیاسی یا نظامی را کار بگیرد؟ یا بگوید ما با همرزمان و هممیهنان خود در جنگ قرار داریم؟ آن اصطلاح سیاسی کاربرد تفکیکی بین دوست و دشمن داشت و تنها یک نام بود و بس.
_ مارکس نابغهی بزرگ بشر:
در جهان پیشا ما و پسا ما، جدا از پیامبران و پیام رسانان پروردگار، که آنان هم معصوم بودند و هم برگزیده های خدا و ناجی بشریت نور قلوب مسلمین حضرت محمد مصطفا ص خانم شان بودند، چه کسی نابغه می بوداگر آموزش نه
می داشت و نبوغی از سوی او تعالی به او داده می شد؟
مثال واضح:
چرا؟ شما آقای نگارندهی آن نوشته های کذب نابغه نه شدید.
هر کسی بنده و هست کردهی خداست. کسی نابغه، کسی شاه، کسی گدا، کسی عالم و کسی نادان،
کما این که خدای متعال انسان را صاحب اختیار آفرید و راه های خوب و خراب را به او توضیح داد:
(بسم الله الرحمان الرحیم
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿۷﴾
سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد (۷)
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿۸﴾
سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد (۸)
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا ﴿۹﴾
كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد (۹) ).
سورهی مبارک ضحا).
خطاب پروردگار تنها مسلمین نیست و ناجی بشریت هم برای همه انسان های روی زمین خدا برگزیده شده بودند و اند.
حالا مارکس، چهگوارا یا هر کس دیگری که مخلوق خدایند، پیش خدای شان مرتبی دارند از اعمال شان
و فرمودند که بهترین شما نزد من متقی ترین شماست. اگر شما جایی حدیثی یا آیتی دیده اید و یا اجتهادی در دست دارید که بنده های خدا خبر نه دارند من نه می دانم. شما داستان موسی ع و آن چوپان خدا پرست را می دانید؟ شما شأن نزول سورهی مبارک عبس و تولا را می دانید؟ پس هر کسی از مارکس تا یک مسلمان بنده ها و هست کرده های خدایند و علم و دانایی آنان و درجهی پذیرش آن به درگاهی خدا بین خدای شان و خود شان است.
و اما در عالم اسباب، آیا از نبوغ مارکس به عنوان یک نظریه پرداز عصر خودش و اثرات ماندگار فلسفی دیدگاه او آگاه هستید؟ مگر ما و شما مسلمانانی نیستیم که می گوییم از علم و عمل آدم ها خوبی های شان را تا آن جا استفاده کنیم که ارزش های دینی ما را زیر نه آورد؟ آماده هستید پیرامون دیدگاه مارکس بحث کنیم؟
مارکس یا هر کس دیگر را که کار های درخشانی داشته است نابغهی بشر دانستن حقیقت است یا جعل؟
_ چهگوارا شهید با رسالت تاریخ:
در کدام شمارهی مشخص روزنامهی تابان حقیقت انقلاب ثور و پس از آن پیام و یا حتا در اسناد دیگری سراغ دارید که چهگوارا را شهید خطاب کرده باشند؟ دلایل من در رد سیاهه های شما همان ها اند که در مورد مارکس به شما گفتم، البته اختلاف آن، نوع عملکرد های آن دو است. و آه پرسش دینی دیگر از شما : آیا امت های پیامبران پیشین در دین های شان مسلمان بودند یا خیر؟ و ما چرا غیر از قرآن به سه کتاب دیگر آسمانی مثل:
انجیل، تورات، زبور و مصحفهای ابراهیم و موسی ایمان داریم؟
در داوری ها باید دانا بود نه چوت انداز به مه چی.
وقتی پیروان موسی، عیسا، داود و دیگر پیامبران گرامی خدا، در دفاع دفاع از امر خدا جان های شان را از دست می دادند، خدا به آنان چی خطاب میکرد؟ قرآن بخوانید. شأن نزول آیهی مبارک بروج را بخوانید تا داستان اصحاب اخدود را بدانید و درک کنید که رب ما و شما رب المسلمین نیست رب العالمین است. رب من، رب تو، رب همه مخلوقات خود و رب گل و سنبل و لاله و خاره و سنگ و صخره. وقتی آگاه شدید می دانید که اشتباه کرده اید.
سوم_ اصلاح اشتباهات گناه نیست:
هیچ موردی برای بازدارندهگی اقدامات حزب دموکراتیک خلق افغانستان در امور دین و دین باوری خود اعضای حزب و مردم وجود نه دارد، اما حزب پیوسته به پختهگی سیاسی و بلوغ فکری می رسید و دین را عامل اصلی روند زندهگی اجتماعی و مردمی می دانست که اعضای آن هم همه مسلمان و مسلمان زاده بودند. عملکرد اشخاص معین بازتاب سیاست یک جمع بزرگ نیست و مسئولیت ها فردیست و حز ب همزمان با تکامل ریشهیی به تغیرات در کار و عمل کرد خود می پرداخت و از اشتباهات در تمام عرصه ها پند میگرفت و روش های نزدیک و دورنمایی خود را موازی به آن عیار می کرد و سطح جوابدهی اعضاء در صدر زندهگی روزمرهی هر عضو حزب قرار داشت. اختلافات درون گروهی و درون حزبی هرگز مانع تحقق امور دینی و اجتماعی سیاست های ملی اندیشی و خدمت رسانی به جامعه نه میشد.
تغیرات برنامهیی و مرامی حزب هر زمانی برای گسترده سازی روش های فعالیت آن صورت می گرفت و دین در صدر رعایت، عملکرد و باور های قلبی همه اعضا جا داشت و دارد، در جوامعی اسلامی حتا جامعه ما هم دیده می شود که شخصی به تنهایی عامل دینگریزی می باشد نه عام و ما از تاریخ صدر اسلام تا کنون هم خوانده و در زمان حیات خود هم دیده ایم.
همه امور حزب با خواندن یا نوشتن کلمه و با بسم الله آغاز می شد.
نمونه: برگرفته شده تارنمای پیام آفتاب
((... متن مرامنامه حزب وطن به این شرح است: مرامنامهٔ حزب وطن (مصوب دومین کنگره حزب، مورخ ۶–۷ سرطان ۱۳۶۹)
«بسم الله الرحمن الرحیم. وطن محبوب ما افغانستان کشور واحد، مستقل، اسلامی دارای تاریخ کهن، مردم با شهامت و سنن پسندیدهاست. افغانستان سرزمین نهضتها و مبارزات ملی و آزادی خواهانه و مهد پرورش رجال و شخصیتهای نامدار و پر افتخار است. سراپای تاریخ وطن مشحون از مبارزه و مجاهدت آنان به خاطر دفاع از دین، سرزمین، آزادی، ارزشها و نوامیس ملی مردم افغانستان است. ادامهٔ این مبارزات که در نبردهای آزادی خواهانه مردم افغانستان، در کارنامههای مشروطه خواهان، در نهضتهای روشنفکران و در مبارزات احزاب و جریانات سیاسی به خاطر اعتلای کشور، تحکیم وحدت ملی و دموکراسی انعکاس یافتهاست، صفحات درخشان تاریخ ملی وطن ما را زینت میبخشند. ح.د.خ. ا [حزب دموکراتیک خلق افغانستان]، به حیث یکی از وارثین و ادامه دهندگان این مبارزات در سال ۱۳۴۳ تأسیس گردید و در ۷ ثور [= اردیبهشت] سال ۱۳۵۷ قدرت سیاسی را به دست گرفت و وظیفهٔ انجام یک سلسله تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را متقبل شد. با ارزیابی حقایق و انکشافات دوازده سال گذشته، این واقعیت روشن میشود که انواع مختلف عوامل داخلی و خارجی باعث تشنج اوضاع و رویارویی مسلحانه در کشور گردید...))
بخش دیگر آن نوشتهی مسخره داستان دروغی از زبان دوستم است به این شکل:
{{{...عبدالرشید دوستم یک تن از منسوبین غیرمکتبی اردو، آهسته آهسته در صفوف قوای مسلح رشد کرد و در سال ۱۹۸۸ میلادی در راس فرقه ۵۳ پیاده قرار گرفت. شاید وی اولین فرد ازبکتبار افغانستان بود که به موقف بالایی در داخل قوای مسلح کشور رسیده بود. در پهلوی مهارتهای ذاتی رهبری، مساله قومی در رشد و تبارز او نقشی بزرگ داشت. قوم ازبک افغانستان ظهور او را استقبال کردند و جوانان بیشتر از ولایتهای جوزجان و فاریاب در کنار او بسیج و مسلح شدند.
ظهور جنرال دوستم در صحنه رهبری استراتژیک، اتکای ازبکهای افغانستان را به جمعیت اسلامی کاهش داد. چنانکه بعدها معلوم گردید، رقابت و کشمکش به منظور تسلط بر شمال میان جمعیت اسلامی افغانستان و نیروهای جنرال دوستم بحرانهای خونینی را در پی داشت. جذبهی قومی و سیاسی او بعدها چنان کشش ایجاد کرد که معاون جمعیت اسلامی افغانستان به اسم استاد توانا به عقاید سیاسی خویش پشت پا زد و رسما به جنبش ملی اسلامی به رهبری آقای دوستم که تازه ایجاد شده بود پیوست.
سازاییها و گروه کار، دو تا از از شاخههای چپی که با دولت همکار شده بودند، شمار زیادی از فرماندهان محلی و کادرهای گمنام را در دفاع از دولت دموکراتیک بسیج کرده بودند.
محبوبالله کوشانی رهبر سازاییها در حکومت فضلالحق خالقیار یکی از شش معاون صدر اعظم کشور بر گزیده شد. اما عروج جنرال دوستم به جایگاه رهبری تحولی هیجانبرانگیز بود.
براساس آمار و ارقام، در دنیای مطبوعات، او قبل از سقوط حکومت داکتر نجیبالله نزدیک به بیست هزار نیروی جنگی زیر فرمان خویش داشت که این نیروها بعدا به ملیشههای جوزجانی شهرت یافتند و بهخاطر تخطیهایی که در جریان جنگها انجام میدادند، «گلم جم» نیز به آنها خطاب میشد. شمار دیگری به این باوراند که لقب «گلم جم» نه بهخاطر دستاندازی این نیروها به مال و دارایی مردم بلکه به خاطری به آنها خطاب میگردید که در هر جبهه و معرکه نظامی گلیم دشمن خویش را جمع میکردند. اما به هر حال جنگ حقایق را متروک میسازد و دیگرستیزی جزو روزمرگیهای جناحهای داخل جنگ میشود. درست و نادرست اتهامات از حیطه پژوهش این نبشته بیرون است...}}}.
دلایل رد:
برای نگارش یک اثر تحقیقی یا تدقیقی و یا کهنی، مطالعات همه جانبهی مسلکی نیاز است، نه می شود بالای کسی بار اتهام بست و او را بدنام ساخت و بعد گفت درست و نادرست آن از حیطهی گویا پژوهش خارج است.
تناسب روایت را ببینید، از نظام حاکم حزب وقت سخن میگویند و نا تمام به جان استاد توانا می افتند، زهی پژوهشی مسخره.
دوستم هرگز گلم جم (جمع) نه بوده، من چند بار و از آخرین مرتبه در سال پار نوشتم که گلم جمع کسی دیگری است و همه مسئولان محترم همه تارنما های وزین برون مرزی و بینالمللی آن را نشر کردند، برای خاطر جمعی به اصطلاح پژوهشگر محترم، آن نوشته را از صفحهی گزارشنامهی افغانستان دوبارهرسانی
می کنم.
۱۳۹۹ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه
((...امان الله گلم جمع کس دیگری بود؛ نه مارشال دوستم
خبرنگار محترمی از دیدارش با مارشال دوستم در کندهار سخن گفته و مأمون صاحب هم آن را نشر کرده است.
در دیدار شأن گمانی نه دارم.. اما متاسفانه برخی گفتار شأن تراوش ذهن خود شان و هم شاید کمی معلومات شان است. کسی که گلم جمع لقب گرفت دوستم نه بود.او امان الله نام داشت و حرفه ی مقدس معلمی داشتند وقتی روزی از وظیفه به خانه بر می گردد، متاسفانه با اجساد اعضای خانه واده اش رو برو می شود که به کدام روشی به شهادت رسیده بودند. بعد از مراسم عزاداری پتوی خود را می تکاند و می گوید گلیم من جمع شد. و از آن جا به نام امان الله گلم جم معروف میشود..
این داستان غم انگیز روایت خود امان الله خان برای من است که سال های پیشین بوده دو دیگر این که مارشال دوستم هرگز به فکر توهمات نه بوده که گروگان گیری کند و چنین افکاری جز استراتژی جنگی او نه بوده و نیست. اما پیروزی در میدان نبرد از اصلی ترین خط فعالیت های او است.و این که در مقابل یک انسان چنین و چنان کند و تعداد زیادی را مجازات کند هم عاری از حقیقت است. البته نه می توان . لغزش های افرادش را در جنگ ها نا دیده انگاشت من بیش از سه دهه او را تمام و کامل می شناسم. بهتر است در پرداخت روایات خود امانت داری را رعایت کنیم. نجیب نجیب
اشاره: اما چنین نوشته ای از طریق گزارشنامه افغانستان انتشار نیافته است. شاید از یک اکونت ساخته گی نشر شده یا در صفحه من، الحاق شده باشد...)).
تا این جا همهی آن گزارش گونهی غلط را نقد کردیم...
ادامه دارد...