یونس نگاه
رابطهی پشتو (منظور پشتو رسمی و روزنامهای است) با فارسی شبیه فرزند کلانکاریست که بهجای چسپیدن به کار خود، ورز دادن بازوها و پالودن مهارتهایش با مادرش در جنگ است تا از سایهی او رها شود.
فارسی ستیزی، آفت پشتو
نقش فارسی در منطقهی ما کموبیش شباهت به نقش لاتین در غرب را دارد، با این تفاوت که زبانهای متکی به لاتین امروز بزرگتر از لاتین شده ولی زبانهایی که با اتکا به فارسی وارد کتابت، آموزش و ادبیات معاصر شدهاند یا همپای فارسیاند و یا هنوز آنقدر رشد نکردهاند که از اعتماد به نفس کافی برخوردار شوند. سه زبان اردو، ترکی و پشتو را مثال میزنیم.
زبان اردو شبیهی بچهیننه (نازدانهی عاشق مادر) رابطهاش با فارسی وابستگی بیشازحد است. اردو هویت، نام و مقاماش را در فارسی میبیند و هرجا بخواهد اصالت خود را بهرخ همسایگان و همبازیها بکشد کاملاً در نقش فارسی ظاهر میشود، مثل سرود ملی پاکستان. دیوانهای شعر و ادبیات اردو پر از فخرفروشیهای آن زبان به ریشههای فارسیاش است.
رابطهی ترکی با فارسی به رابطهی فرزند هوشیار و باپشتکاری میماند که مادرش را دوست دارد ولی راه خودش را رفته است. شیر مادرش را خورده ولی برای مادرش نیز چیزهای گرانبها هدیه داده است. ترکی به این واقعیت که از دامن فارسی وارد جهان معاصر شده است اذعان داشته (البته ترکی ریشهی مشترک با فارسی ندارد) و یادگارهای مادرش را بسیار عزیز میدارد اما وابستهی فارسی نیست، بلکه هویت مستقل برای خودش ساخته و در مواردی از فارسی بیشتر درخشیده است.
لینک پایاننامهی یک محصل ترک را که در سال 2019 نشر شده است زیر این پست میگذارم. در آن پایاننامه تحقیق مفصل درمورد رابطهی فارسی و ترکی شده است. آقای دوغان اوزلوک، صاحب این پایاننامه نوشته است که 1300 کلمهی ترکی که در یکی از مشهورترین لغتنامههای رسمی معاصر ترکیه چاپ شده، اصالت فارسی دارند و در بیش از شش هزار (6000) کلمهی ترکی اثر فارسی دیده میشود.
هرکسی که مدتی در استانبول زندگی کند و گوشش به کلمات ترکی آشنا گردد، متوجه میشود که در گفتگوهای روزمره حضور فارسی چقدر آشکار است و درعین حال متوجه میشود که چه تعداد زیاد کلماتی را که ما فارسی میپنداریم از ترکی گرفته شده است. درینجا برخی کلمات رایج در زندگی روزمرهی ترکهای استانبول را بطور نمونه میآورم: بداوا (بادهوا=رایگان)، چفت (جفت)، چامهشٌر (جامهشور)، چامهشٌرهانه (جامهشور خانه)، دیواسا، افسانه، اندام، گناه، همشیهری (همشهری)، هٌیابان (خیابان)، کیلدان (گلدان)، کٌستاح (گستاخ)، پیشمان (پشیمان)، شکرپاره، ساحته (ساخته= جعلی)، ساحتهکار (جعلکار)، سرهوش (مست= سرخوش)، سفارش، اٌمٌت (امید)، سادهجی (فقط).
درعین حال، خلاف آنچه سیاستمداران پشتون در افغانستان پیشهکردهاند، در ترکی از ظرفیتهای سازندهی فارسی (پسوند، پیشوند، حروف و امثالهم) در ساختن ترکیبات و کلمات تازهی ترکی استفاده میشود. چند نمونه را اینجا مرور میکنیم:
1. استفاده از حرف (به) برای ساختن کلمات ترکیبی ترکی: گونبهگون، کاتبهکات، یوزبهیوز.
2. استفاده از پسوند (خانه): بویاهانه، دٌوٌمهانه، توپهانه، یتاکهانه، گلهانه، یازٌهانه، هاستانه (هاستاهانه= شفاخانه)
3. استفاده از پسوندهای باز، دار، گذار، زده: بیرکتار (بیرقدار)، دیپریمزده، دوزنباز، ایمیکتار (ایمیکدار)، ایشگوزار، کٌشباز.
صدها کلمهی فارسی بدون تغییر یا با تغییر جزئی در تلفظ، حفظ شدهاند: چابک، چرچیوه (چارچوبه)، جومرت (جوانمرد)، آگاه، آسایش، گفته، دسته، درت (درد)، درمان، دهلیز، یبانجی (بیابانی= بیگانه)، تازه، پرنج و غیره.
اما رابطهی پشتو (منظور پشتو رسمی و روزنامهای است) با فارسی شبیه فرزند کلانکاریست که بهجای چسپیدن به کار خود، ورز دادن بازوها و پالودن مهارتهایش با مادرش در جنگ است تا از سایهی او رها شود. پشتوی رسمی گرفتار رشک و عقده نسبت به مادر مهرباناش میباشد. مویش را رنگ میکند تا شبیه مادرش معلوم نشود، بینیاش را عملیات میکند تا مستقل و متفاوت بهنظر برسد اما هرچه تلاش کند بازهم فارسی مادر است. پشتو الفبایش را با اتکا به خط فارسی ساخته است، ادبیات معاصرش را با اتکا و تقلید مثبت از فارسی بنا کرده است. مفاهیمی که در بیان، عروض، انواع ادبی، دستهبندیهای هنر و تقسیمبندیهایی که در شعر پشتو وجود دارد همه (حتی آنهایی که ریشهی عربی دارند) از فارسی گرفته شده است. مفاهیم علمی و ساینسی رایج در مکتب و دانشگاه نیز از دریچهی فارسی وارد پشتو شده است. شاید کیمیا، استعاره، کنایه، دوبیتی، چارپاره، غزل، مثنوی، قصیده، قصه، افسانه، حکایت شعر سفید، شعر آزاد، شعر کلاسیک، رمان، داستان کوتاه، مکاتب ادبی و دیگر مفاهیم علمی، ادبی و هنری را که از فارسی یا از طریق فارسی وارد پشتو شدهاند روزی نامشان را به پشتو ترجمه کنند، ولی دیانای فارسی را از سلولهای ادبیات، هنر و کتابت پشتو نمیتوانند حذف کنند.
گروهی از قلمبهدستان و سیاستمدارانی که امروز پشتوی نوشتاری و رسمی را سمت میدهند، مشغول تخریب پشتو میباشند. آنان با فارسیزدایی، این زبان ملی ما را از ریشههایش جدا میکنند و دریچهی ظرفیتهایی را که فارسی بهروی پشتو باز کرده است، میبندند. مثلاً در پشتو کرکیت، فوتبال، فوتسال، تینس و دیگر بازیهایی را که از غرب آمده است با همان نام غربی میخوانند ولی بزکشی را بخاطر که فارسی است (وزلوبه) ترجمه کردهاند. ترجمهی بزکشی به وزلوبه هیچ چیزی از فارسی کم نمیکند ولی رابطهی رسانه و نویسندهی پشتو را با مخاطباناش دچار سکتگی مینماید. وجود کلمات فارسی در پشتو سود زیادی به حال فارسی ندارد و حذف آنها نیز چیزی از فارسی کم نخواهد کرد، اما رشد پشتو را کند میکند.
سیاستگذاران و سمتدهندگان پشتوی رسمی شاید بدانند که غنای خود فارسی از چسبیدن به ریشههای عتیقهی خودش نمیآید بلکه حاصل ظرفیتاش در دادوگرفت با زبانهای دیگر است. فارسی امروز راز غنای نسبیاش در ظرفیت جذب و ازخودسازی ورودیهای عربی، ترکی، لاتین، انگلیسی و دیگر زبانها است. اگر فارسی در هجوم اعراب، مغول، ترک و انگلیس از پا نیافتاده است دلیلاش این نبوده که انزوا اختیار کرده باشد و با عربی و ترکی و لاتین جنگیده باشد، بلکه با آنها وارد دادوگرفت شده است. به انگلیسی، عربی، فرانسوی، هسپانوی، پشتو، ترکی، اردو و بسیار زبانهای دیگر وام داده است و درعین حال از همهی آنها در حد بزاعت هرکدام وام گرفته است. رابطهی فارسی با عربی قرنها مثل رابطهی اردو و فارسی بود، ولی به تدریج و با گذشت زمان آن وابستگی بچهننهیی کاهش یافت و فارسی اعتماد به نفس یافته میراث نهنهاش را هضم کرده خودش شده است.
سیاستگذاران پشتوی رسمی کاش بدانند که مردم دوست دارند که پشتو نه با سرکوب فارسی، بلکه در کنار فارسی غنی شود، بزرگتر گردد و افتخارهای جهانی به وطن ما بیاورد. داستانهای زندگی ما را زیبا و هنرمندانه بهتصویر بکشد، یافتههای علمی و هنری جهان را با زبان سلیس و زیبا برای ما ترجمه کند تا کتابخانههای شهر پر از سخنها و خبرهای زندهی مربوط به زندگی امروز و فردای ما باشند و ما برای خریدن کتاب تازه، دیدن فیلم تازه، شنیدن سرود تازه به زبان فارسی و پشتو رقابت کنیم. اما، رسیدن به آنجا کار میخواهد، هواس جمع و اعصاب آرام میخواهد. با جنگیدن، دشمنی با زبان فارسی، تفرقه اندازی و حسادت آن راه دشوار پیموده نخواهد شد.