برگردان از سریلیک به خط فارسی: عصر دولتشاهی
یکی از شخصیتهای برجسته، سپهسالار مشهور، أساسگذار دولت هفتشهر کاشغر، قهرمان خلق تاجیک یعقوببیگ بدولت ملقب به «غضنفر» و «اتالیق غازی» میباشد.
یکی از شخصیتهای برجسته، سپهسالار مشهور، أساسگذار دولت هفتشهر کاشغر، قهرمان خلق تاجیک یعقوببیگ بدولت ملقب به «غضنفر» و «اتالیق غازی» میباشد. او در حیات سیاسی امورات بخارا، خانیگری خوقند و کاشغر چین (بخارای خورد) در میانههای قرن نوزدهم میلادی نقش بارزی دارد. در باره روزگار و کارنامه یعقوببیگ بدولت تاریخنگاران و محققین وطنی و خارجی از نیمه دوم عصر نزدهم میلادی تا به حالا آثار تحقیقاتی زیادی به زبانهای روسی، انگلیسی، فرانسوی، المانی، اویغوری، فارسی، ازبیکی وغیره تالیف نمودهاند. در بین این دانشمندان از همه بیشتر پژوهشگر تاجیک شادروان حسنبای شریفاوف در باره شخصیت، حیات و فعالیت سیاسی و نظامی سیاستمداران ورزیده خدمات نمایان دولتی خدمت شایانی را انجام دادهاست. محض به کوشش و تلاش این تاریخنگاران نکتهسنج نام و کارنامه یعقوببیگ بدولت به مردم تاجیک همهطرفه معرفی گردید. حسنبای شریفاف در این باره دو کتاب علمی «یعقوببیگ» و «یعقوببیگ بدولت» به طبع رساند. این نوشته مختصر ما بر أساس رساله مذکور صورت گرفته است که پیشکش خوانندگان ارجمند میگردد.
یعقوببیگ بدولت سال ۱۸۲۰ میلادی در شهرک پیسکنت ولایت تاشکند، در خانواده تاجیک تولد یافته است. محقق انقلابی روس واسیلووسکی در اثر خود قید کرده است که پدر یعقوببیگ لطیف شاه کوسه نام داشته و از قوم سرت (اهالی تاجیک ازبکستانی شهرهای آسیای میانه) بود. تقریبا سالهای ۱۸۱۰ میلادی لطیف شاه کوسه به اتهام غیبت و اغواگری طبق فرمان خان همان وقتهای خجند- عالمخان به محله کپای ولایت اندیجان بدرغه کرده میشود. بعد چند سال لطیف به پیسکنت تاشکند برمیگردد و بعد چندی وفات میکند. منبعد یعقوب خردسال یتیم در تربیه تغایش قاضی نظامالدین میماند. باید تاکید کرد که دیگر محققین روسی و انگلیسی از جمله کوروپاتکین، شه، خیوورد، بالجر «دانشنامه تاریخی شوروی» و تمام دیگر سرچشمهها ملت یعقوببیگ را به طور صحیح «تاجیک» نامیدهاند. اگر یعقوببیگ در حقیقت از قوم سارت میبود، (هرچند، که در اثر بعضی محققین با اصطلاح تاجیکان را نیز سارت نام میبرند)، ازبیکها یعقوببیگ زاده ولایت تاشکند را قهرمان ملی خود اعلان میکردند. محض تاجیک بودنش سبب شدهاست که وی را حتی به «دانشنامه ازبیکستان شوروی» داخل نکردند.
قیدکردن به مورد است که تاریخنگار کامل ایشان در اثر خود «تاریخ یعقوبی» مینویسد که پدر یعقوببیگ ملا میرمحمد لطیفبیگ نام داشته، قاضی بود. پدر ملا میرمحمد لطیف- پولادبیگ و بابایش میرحسین نام داشتهاند. هر کدام آنها در بین همقومان رهبر و اشخاص والامقام بودند. آنها از تاجیکان کوهستان قرهتگین بودند. مکان زیست ملا میرمحمد لطیفبیگ شهرک پیسکنت ولایت تاشکند بود. او قبلا برای تحصیل علم بخارا رفته، پس از ختم مدرسه چند مدت در آن جا مدرسی میکرد. بعد به پیسکنت برگشته این پیشه را ادامه میدهد. سپس او را به خوقند (قوقند) دعوت نموده قاضی ناحیه کپه ولایت اندیجان تعیین میکنند. حکم قاضی میر محمد لطیفبیگ تا اوش و اوزگند نیز پهن میشد.
طبق معلومات تاریخنگار کمالخان ایشان، یعقوببیگ سال ۱۲۳۸ هجری قمری (۱۸۲۲-۱۸۲۳ میلادی) در شهر پیسکنت ولایت تاشکند تولد یافته است. وقتی که پدرش با تمام اهل خانواده از ناحیه کپه ولایت اندیجان به پیسکنت ولایت تاشکند (رفتند)، یعقوببیگ پانزده ساله بود. البته معلومات کامل ایشان که تغابچه (پسرماما) یعقوببیگ بود، معتمد و صحیح است، اما محقق تاجیک شادروان حسنبای شریفزاده در تحقیقات خود بیهیچ دلیل و برهان معتمدی پدر او را خجندی برآورده است. این پژوهشگر به معلومات سرچشمههای تاریخی اعتماد نکرده از پیش خود فرضیه را پیش رانده است که ملا میرلطیف (لطیفشاه کوسه) گویا پدر اصلی یعقوببیگ نبوده، پدراندرش میباشد. پدر اصلی او ملای دعاخوان خجندی عصمتآلله بوده با عروس پیسکنتیاش گویا اثنای سفر تاشکند ازدواج نموده است ولی او زن و کودکش را پرتافته به خجند برمیگردد. مادر یعقوببیگ به لطیف شاه کوسه که شخص کوکناری و بیآبرو بودهآست، به شوهر میبرآید. از بس که پدراندرش قصاب بود بنابرین او را بعضا قصاببچه نام میبردند. بعد چندی پدراندر و مادرش وفات میکنند و تربیه آنها را تغایش قاضی نظامالدین به عهده میگیرد. شادروان حسنبای شریفوف سخنان خود را ادامه داده، مینویسد که «القصه، یعقوببیگ مدام با خجند قرابت داشت، با یاد این شهر اجدادی میزیست،با خویش و تبار و یار و آشناهای خجندیاش در تماس بود، به این جا زود-زود آمده میرفت اگر این طور نمیبود او برابر حاکمان خجند تعیینشدنش در بین شهریان آبروی زیاد پیدا نمیکرد، در اندک مدت با چندین اشخاص بانفوذ اینجایی سیردان و حالدان و قُده و انده نمیشد.»
اکنون میاییم سر این که پدر حقیقی یعقوببیگ کی بود: ملا میرلطیفبیگ قرهتگینی یا ملا عصمتالله خجندی؟ باید گفت که اکثر محققان قید کرده اند که پدر اصلی یعقوببیگ قاضی میرمحمد لطیف بیگ قرهتگینی میباشد و شخص کوکناری و بیآبرو و اغواگر نبوده، از جمله فاضلان و اشرافزادگان زمان خود، به شمار میرفتهاست. از جمله پژوهشگر معروف انگلیسی د.چ. بالجر (Demetrius Charles Boulger)در این باره مینویسد: «پدرش میر محمد- میرزا در منصبهای پایین کار میکرد. این شخص اصلا از دیههی ده بید نزدیک سمرقند بوده، در دوره مدعلیخان (خان خوقند) برای تحصیل و مقام یافتن به خجند کوچیده آمده بود، اما در خجند میرمحمد به سببهای به ما نامعلوم به مسالههای دینی نه و به مسالههای ملکی مشغول میشود. پس از چندی او را قاضی ناحیه قورمه تعیین میکنند. وی در این جا زنی را به نکاح خود درآورد، از او محمد عارف نام پسری دید. بعدتر یعقوببیگ این اکهی پدر یک و مادر جدایش را امبان (حاکم) ناحیهی سرکول کاشغر تعیین میکند، ولی او در این وظیفه موفق نگردید...
بابایان یعقوببیگ از قرهتگین، موضع همجوار بدخشان بودند. پدرش محمد لطیف بیگ بعد قرهتگین را استیلا کردن ازبیکان گریخته میآید ولی هیچ کس نیک نمیداند که میر محمد لطیفبیگ در دهبید سمرقند تولد یافته است یا در قرهتگین و خوقند. باوجود این، پدر و مادر یعقوب بیگ آدمان والانسب و صاحباحترام بودند». (نگا.: د.چ. بالجر. اثر مذکور، صفحه ۱۰۹. نقل قول از کتاب حسنبای شریفوف. «یعقوببیگ به دولت»، مسکو، ۲۰۰۱، صفحه ۳۱۷-۳۱۸)
شادروان حسنبای شریفوف بسیار کوشیدهاست که سخنان بالجر را رد کند ولی این کار را باوریبخش و اساسناک انجام داده نتوانستهاست. با وجود این، چنین خلاصه برآوردهاست: «به اندیشه ما، بالجر یعقوببیگ را بیسبب به دهبید و قرهتگین نسبت نمیدهد. دهبید چنانکه میدانیم، منزل برگزیده و آرامگاه مخدوم اعظم- اساسگذار سلاله خواجهگان کاشغر است با این دلیل بالجر خواستهآست ثابت بسازد که قهرمان او در مسند کاشغر شخص تصادفی نه بلکه از اولاد خواجگان است. اصل پدر او را قرهتگین خواندنش باشد، شاید از آن روست که در قرن نزده قرهتگینیها در بین مولفان اروپایی به حیث جنگاور و به غایت جسور معروف بودند، آنها را خصوصا شجاعت و دلیری در لشکرکشیهای خان خوقند (گاردهای خان از همانها یکهچین شده بود) و یورشهای بهر آزادی کاشغر (۱۸۲۶- ۱۸۳۰) ظاهرکردهشان، نامور گردانده بود. بنابرین عجب نیست بالجر تاکید کردنیست که یعقوببیگ اصلا از تاجیکان «ترسو»ی وادی نی، از کوهستانیان دلیر است». آیا با چنین «دلیلها»ی غیرعلمی میتوان یعقوببیگ را تاجیک خجندی نامید؟ البته نی، زیرا در یگان سرچشمه تاریخی گفته نشدهاست که پدر او ملای دعاخوان خجندی عصمتالله میباشد. برعکس، اکثر مورخان و محققان تاکید کردهاند که یعقوببیگ بدولت از تاجیکان کوهستان قرهتگین بوده، اصل برآمد نیاگانش از دهبید سمرقند است.
تاریخ گواهی میدهد که بعد پیوستن شاهیگری قرهتگین به امارت فرغانه که بعدتر نام خانیگری خوقند را گرفت، نفوذ تاجیکان کوهستان در حیات سیاسی و اجتماعی این دولت پهناور بیش از پیش میافزاید. افسران و سربازان سپاهی یکهچین و ضربهزن خانیگری خوقند أساسا از مردم قرهتگین بودند. بسیار وظیفههای بلند و کلیدی دولت مذکور را تاجیکان قرهتگین در دست داشتند. مثلا خود مرحوم حسنبای شریفوف در یکی از نوشتههای اولیناش در باره یعقوببیگ بدولت از جمله چنین تاکید نمودهاست: «ترکستان بعد تصرف خان خوقند یک نوع ملک أولاد تاجیکان قرهتگین قرار میگیرد. دور از دیار این مردم صاحب منصبهای بلند معموری و امتیازهای بیحدود گردیدند. حاکمان موضعهای قزاقستان جنوبی أساسا از جمله آنها تعیین میشدند. با جدوجهد همملتان ما سرزمین قزاق روبه ترقی و پیشرفت نهاده، سودا با روسیه توسط کاروانها اوج می گیرد. واقعا به نزدیک در شهر ترکستان حجتهای زیادی دریافت گردیدند که همگی منسوب با دوره سلطنت خانهای خوقند بوده، سراسر با شیوه قرهتگینی زبان تاجیکی نوشته شدهاند». (نگا.: حسنبای شریفوف. تاجیک گردنکش و لشکرشکن، روزنامه «جوانان تاجیکستان»، ۱۹۹۰و ۲۵ نوامبر).
چنانی گفته گذشتیم، یعقوببیگ بدولت از آوان کودکی از پدر و مادرش یتیم میماند و در تربیه تغایش قاضی نظامالدین به وایه میرسد. او در ایام جوانی در چایخانهیی به حیث پیشخدمت به کار میدرآید، ولی تغایش وی را در نزد بافندهیی به شاگردی میماند. از بس که یعقوب بیگ جوان سرکش و شوخ بود، به شاگرد بافنده سر نفرآورده، بعد چند روز گریخته، به خانهشان برمیگردد. نهایت عبدالخالق نام همسایهشان که در خدمت بیک قراوچی منصب بیکلربیگی را در اختیار داشت، یعقوببیگ را به حیث پیشخدمت و نوکار منگباشی گدایبای پروانهچی به کار میگیرد. سپس ما یعقوببیگ جوان را در خدمت محمد کریم قشقه پروانهچی میبینیم. دیری نگذشته محمد کریم قشقه حاکم خجند تعیین میگردد و او همراه با خود یعقوببیگ جوان را به شهر تیراز جهان- خجند باستان، میآرد. بعد چندی محمد کریم قشقه کشته میشود و یعقوببیگ به زادگاهش پیسکنت ولایت تاشکند برمیگردد. بعدا او شغل سربازی را پیشه نموده به حیث جنگآور سواره با لشکر بیک قراوچی نورمحمد پروانهچی به خدمت میدرآید. پس از چندی بیک مذکور خواهر یعقوب بیگ را به زنی میگیرد و رشته خویشوتباری آنها را به هم میپیوندد. در میان حاکم تاشکند عزیز پروانهچی از اطاعت خان خوقند سرپیچی میکند و ضد خوقندیان یورش آغاز مینماید، نورمحمد پروانهچی از ناحیه قیراوچی به شهر تاشکند لشکر کشیده، شبخون شهر را اشغال میکند. عزیز پروانهچی اسیر میافتد و او چون بندی به دربار خوقند فرستاده میشود. یعقوببیگ در این عملیات فعالانه شرکت میورزد و به رتبه یوزباشی صاحب میگردد. از همین جا کارنامه جنگی این سپهسالار تاجیک شروع گردید. مثلا باری قزاقهای اطر اف تاشکند عصیان برداشته شهر را محاصره میکنند. یعقوببیگ بدولت به ضد آنها بیباکانه میجنگد. در جنگ اسپش کشته شده خودش اسیر میافتد. قزاقها او را در قلعه نیازبیگ نزدیکی تاشکند زندان میکنند ولی یعقوببیگ علاجی یافته از زندان میگریزد. برای این جسارت و کارنامه به یعقوب بیگ رتبه پنجصدباشی میدهند.
در پیشرفت کار و کامیابیهای نایلگردیده یعقوببیگ خدمت سپه سالار مشهور تاجیک قناعت شاه قرهتگینی که آن وقت حاکم تاشکند و چمکنت و ترکستان بود، خیلی کلان است. چنانکه در بالا قید کرده گذاشتیم، لشکر اساسی و ضربهزن خان خوقند از جوانمردان تاجیکی قرهتگینی، بدخشی و ختلانی عبارت بود و آنها برای ننگ و ناموس مردانه میجنگیدند. خود قناعتشاه قرهتگینی یعقوببیگ جوان و دلیر و همشهری خود را دیده او را همهجانبه پشتنیانی میکند. با دستگیری و پیشبری او یعقوببیگ سال ۱۹۴۶ اول بیک چنازه و سپس بیک اولیا تعیین میگردد. در این وظیفهها نیز چنان مهارت کاربری و رهبری نشان میدهد که علاقه سال پس خان خوقند او را والی ولایت أق مسجد (قزل ورده حاضره) تعیین میکند و به وی رتبه قوشبیگی میدهد که در روسیه پادشاهی برابر رتبه جنرال- گوبرناتور بود. یعقوببیگ در همین دوره سال ۱۸۴۷ میلادی با قبچاقدختری با نام زیالیک ازدواج میکند و صاحب چهار پسر: بیک قلیبیک، حق قلیبیک، خدایقلیبیگ و حیدربیگ می شود.
از روزی که یعقوببیگ حاکم ولایت آقمسجد تعیین میشود، مسوولیت بزرگ- حفظ مرزهای شمالی آسیای میانه را به دوس میگیرد. وی اکنون خود را با امنیت تمام منطقه بحری اورال مسوول میحسابد. قشونهای روسیه پادشاهی در ریزشگاه رود سیر جای گرفته بودند. سال ۱۸۴۷ میلادی آنها به ساختن شهرک ریم (شهر ارالچسکی حاضره) شروع میکنند. ساختن چنین پایگاه آغاز عملیات جنگی را در منطقه آسیای میانه تیزانید.
حدود تیرماه سال ۱۸۵۰ قلعههای قاشقرغان و کتهقرغان هدف هجوم عسکران روسیه پادشاهی قرار گرفتند. مخصوصا محاربه قاشقرغان شدید صورت گرفت. گارنیزون کمشمار آن به مقابل قطعات ۲۵۰ نفره قزاقها و پیادهعسکریان روس تا امکانیت آخر میجنگد. روسها از این قلعه همگی ۵ سرباز و ۱۱ کودک زنان و کودکان را میگیرند. ساکنان باقیمانده دلاورانه جنگیده، هلاک میشوند. همین گونه جنگ سخت در قلعه چمقرغان به عمل آمد. همه این نبردها از آن درک میداد که روسها به نزدیک به استیلای کلانحجم آسیای میانه دستخواهند زد. یعقوببیگ وضعیت را پی برده برای دفاع چارههای ضروری اندیشید و چندین مرتبه با روسها درگیر شد. در چند محاربه، از جمله محاربه اوقچهبلاقی نزد آقمسجد یعقوببیگ غلبه درخشان به دست آورد. در این جنگها مخصوصا تاجیکان دلیر کوهستانی با سروری مینگباشی شادیخواجه قرهتگینی قهرمانیها نشان میدهند. عموما یعقوببیگ بدولت در محاربه با روسها پنج مرتبه زخمدار میشود.
در این دوره در خانیگری خوقند کشمکشیها اوج میگیرد. در دوره قبچاقها با سروری مسلمانقل عصیان میبردارند و حکومت را به دست میگیرنند. خدایارخان با کمک سپهسالار قناعتشاه قرهتگینی با قبچاقها مبارزه میبرد. در رفت سه معرکه جنگی مسلمانقل سخت شکست میخورد. در محاربههای جنگی یعقوببیگ با لشکر دلیر خود کارنماییها نشان میدهد و به حیث لشکرکش ورزیده و بامهارت مشهور میگردد. در نتیجه قبچاقها سخت شکست میخورند و سرور آنها مسلمانقل کشته میشود. با فرمان خدایارخان قبچاقها را قتل عام میکنند. در نتیجه بیش از بیست هزار نفر آنها کشته میشوند. پس از فرونشاندن عصیان و فتنه قبچاق سال ۱۸۵۲ میلادی به فرمان خدایارخان یعقوببیگ حاکم خجند تعیین میگردد. او درین شهر باستانی تاجیکان قریب یک سال سروری میکند و به کار آبادانی مشغول میشود، ولی دیری نگذشته به خدایارخان خبر میرسانند که یعقوببیگ قصد سوء قصد به جان او را دارد. خان خوقند امر میدهد که یعقوببیگ را حبس کرده به نزدش آرند. با این مقصد به خجند قمبر-پانصد را با دوصد سواره میفرستد، ولی یعقوببیگ هشیار و زیرک وضعیت را خطرناک پیبرده، به اوراتپه، و از آن جا به بخارا فرار میکند. امیر بخارا نصرالله، که جسارت و مهارت سپهسالاری او را شنیده بود، یعقوببیگ را به خدمت خود میپذیرد. دیری نگذشته وی در یورش امیر بخارا بر ضد قبیله کینهگسهای ترکنژاد شهر سبز فعالانه شرکت میورزد. کارنماییها نشان میدهد. خدایارخان از کارنماییهای یعقوببیگ بدولت در امورات بخارا باخبر شده، از کرده خود پشیمان میشود و او را باز به دربار خود دعوت میکند.
در دربار خوقند یعقوببیگ با دستگیری سپهسالار مشهور تاجیک و صدراعظم این خانیگری قناعتشاه قرهتگینی بار دیگر صاحب مقام و مرتبه عالی میشود و در محاربهها با امارت بخارا و روسیه پادشاهی فعالانه شرکت میورزد. مثلا او در رفع هجوم یکم جنرال روس چیرنایف به شهر تاشکند (از ۲-۴ اکتوبر سال ۱۸۶۴ میلادی) شجاعت و دلیری زیاد نشان میدهد. محققان میگویند که استعداد لشکرکشی یعقوببیگ بار نخست به پورهگی محض در همین نبرد به ظهور آمد. قشونهای روس به شهر تاشکند از سمت درویشک (راه خوقند) حمله میآورند. دسته ضربهزن آنها تحت سروری پادپولکونیک (سرهنگ دوم) اوبوخ با دو روته (گروهان) و چهار توپ حرکت کرد که به دیوار شهر رخنه زاده از آن وارد شهر گردد، اما غیرچشمداشت به مقابلیات شدید محافظان دچار آمد. از بالای دیوار تیر به مانند باران میبارید. حمایه سمت مذکور را سپهسالار عالمبیگ به یعقوببیگ سپرده بودند. او مدافعه را طوری تشکیل کرد که عسکران روس از خندق دیوار گذشته نتوانسته ناعلاج ماندند. چون تلوسه دشمن عیان گشت، یعقوببیگ با سربازانش از دیوارها سرنشیب شده به قزاقها درآویخت. زدوخورد خونینی به عمل آمد که در آن طرفین به ترحم امید نبسته میجنگیدند. یعقوببیگ پیشاپیش صف سر دشمن را از تن جدا میکرد. در این محاربه سرهنگ اوبوخ به هلاکت رسید و سربازانش رو به گریز نهادند. وضعیت را با قشون علاوهگی خود جنرال چیریف هم تغییر داده نتوانست. روی زمین از جسد مردمان پر شده بود. سرفرماندهی روس مجبور شد که هجوم را قطع کند و عقب نشینی نماید. او فهمید که لشکرکشان ورزیده خوقندی به تکتیک جنگی او کیها سرفهم رفته اند و این دم آنها را شکست دادن امر محال است. در این محاربه خونین قشون روسیه پادشاهی ۸۰ نفر خود را تلف داد و شمار مجروهان نیز خیلی زیاد بود. لشکر غاصبی روسیه پادشاهی از سربازان دلیر یعقوببیگ شکست سخت خورده به چمکنت برگشت. بار اول جنرال چیرنیف در آسیای میانه با رقیبی واخورد که در علم جنگ در برابر او بود. برعکس غلبه دلهای ساکنان تاشکند و سربازان دلیر خانیگری خوقند را لبریز فرح و امیدشان را به عاقبت خیر مبارزه قوی گرداند. به شرف ظفر در شهر عید باشکوه برپا گشت و یکچند روز دوام کرد. سرفرماندهی کلی ارتش خانیگری عالم بیگ در قطار چند نفر سرلشکران جسارت یعقوببیگ را علیحده قدر نمود. احتمال همین استعداد و دلیری اثنای محاربه مذکور ظاهرکرده او عالمبیگ را به خلاصه میآورد که شخصی از احتمالاً این استعداد و شجاعتی که وی در جریان این جنگ نشان داده است ، عالمبیگ را به این نتیجه می رساند که شخصی که مسئول مأموریت نظامی - سیاسی در کاشغر است، همان یقعوببیک به دولت تاجیک است است و بس. بنابرین، او را برای آزادکردن کاشغر از زیر ظلم اجنبیان ختای (چین) به آن سرزمین میفرستد.
اینک، او را همراه لشکر دلیر خود در ملک کاشغر چین میبینیم که آن وقتی آن سرزمین را بخارای خورد مینامیدند. در ظرف یک سال یعقوببیگ با لشکر نهچندان کلان خود که از جمله تاجیکان کوهستانی قرهتگینی، بدخشی، ختلانی، و افغانی تشکیل یافته بود، لشکر ختائیان استیلاگر را بارها شکست داده یک چند خانیگری و ملکهای مستقل از قبیل یارکند، کاشغر، ختن، آقسوی مرکزی و همسایههای ابرقدرت را به حیرت گذاشت.
جوانمردان دلیر تاجیک سالهای پیش نیز در مبارزه ملی-آزادیخواهی مردم کاشغر به ضد استیلاگران ختایی (چینی) مردانگی و جانبازی نشان داده بودند. ادیب مشهور قزاق و افسر ارتش روسیه پادشاهی، چوکن ولیخانوف از شجاعت و دلیری در اثنای جنگهای کاشغریان با ارتش سیرشمار امپراتوری چین (سال ۱۶۳۰ تا ۱۸۲۶ میلادی) ظاهرکرده همملتان و همدیاران ما چنین مینویسد:
«تاجیکان کوهستان با مردانگی فوقالعاده میجنگیدند. سر و لباس سیاه تنگ آنها باعث پیداشدن اوازههایی شد که گویا با ختیاییها (چینیها)، مسلمانان نه بلکه انگلیسها میجنگند. حال آن که در اینجا، یگان انگلیس نبود. ختاییها از نهیب تاجیکان ترسیده به قلعه خود پنهان شدند و جهانگیر زیر نداهای شادیانه مردم به کاشغر وارد گشت. »
غلبه پیدرپی یعقوببیگ به دل مردم استیلاشده آسیای میانه شعله امید انگیخت. بسیار کسان آزادشوی سرزمین خودرا از او نگرانی میکشیدند. نفران زیادی از امورات بخارا و خانیگری خوقند به ملک کاشغر میشتافتند ومرتبه و جاه و جلال بلند مییافتند. آبرو و اعتبار یعقوببیگ بدولت در ترکستان شرقی نیز بهغایت افزوده به قول تاریخنگار معروف موسی سیرمی «در باب سلطنت دولتداری، لشکرکشی و نظام سیاسترانی و ترتیبات، گویا امیر کبیر تیمور کورگان ثانی میگردد.»
بیشک، فرزند برومند تاجیک را دور از وطن فتح و نصرت عظیمی میسر گشت. یعقوببیگ خود را سرور دولت نوی به نام «هفتشهر» اعلان کرده، صاحب لقبهای افتخاری «بدولت» و «اتالیق غازی» گردید. همین طریق، مردمان مظلوم مسلمان کاشغر که بیش از صد سال زیر ظلم اجنبیان چینی قرار داشتند، در نتیجه کوشش و تلاش سپهسالار و خادم نمایان دولت تاجیک صاحب دولت مستقل خود گردیدند. «هفتشهر» نام گرفتن دولت نوبنیاد از آن خاطر بود که به هیئتاش شهرهای کاشغر، ینگی حصار، ختن، آقسو، یارکند، کوچه و کورلا داخل میشدند. به عقیده محققان معروف به یگانه(محض) متمرکز گردیدن ترکستان شرقی یا خود ملک کاشغر اهمیت بزرگ پروگرسیو (مترقی) داشت و برای ادامه مبارزه خلقهای کشور برای آزادی و استقلالیت خیلی خوب مساعدت نمود.
باید گفت که در دوران حکمرانی یعقوببیگ بدولت زبان کارگزاری دولتی هفتشهر فارسی تاجیکی و تورکی اویغوری بود، ولی تمامی امر و فرمانهای او به زبان فارسی تاجیک نوشته میشدند. برای مردم تاجیک و فارسیزبان تمامی شرایطهای مساعد اجتماعی و فرهنگی مهیا بود. خود یعقوببیگ با سفیران ممالک خارجی همیشه به زبان مادریاش- فارسی تاجیکی صحبت میکرد. این خصلت یعقوببیگ بدولت را سیاح و شرقشناس مشهور مجار گیرمن وامبیری، که حین سفرها با او شخصا واخورده و صحبتها آراسته بود، در خاطرات خود تاکید نموده او را «حاکم ازهمه جسور، دانا و آیندهاش درخشان» نامیده است.
باید گفت که در حقیقت یعقوببیگ بدولت سپهسالار ورزیده و لشکرکش با استعداد بود. به مهارت و قابلیت فوقالعاده حربی او همزمانش- سیاهان و سفیران روس و انگلیس وغیره بهای بلند دادهاند. به گفته آنها یعقوببیگ بدولت مرد بیباک، تهمتن و در جنگ صفدر بوده است. قابلیت از این بالاتر وی بنیاد ارتش نو تیپ اروپایی میباشد. او از تجربه جنگهای ضد روسیه خوب میدانست که بی ارتش متشکل و خوب مسلح با امپراتوری چین- دولت بزرگ ابرقدرت مبارزه بردن و پنجه نرم کردن امر محال است. با جد و جهد وتلاش وی ارتشی تاسیس داد که در تاریخ ترکستان شرقی و آسیای مرکزی همتا نداشت. این لشکر از جهت سلاح و سطح تعلیم در تمامی کشورهای همان وقت شرق هم کمنظیر بود. هنر جنگی آنرا مولفان انگلیس از جمله باولجر، بسیار تعریف و توصیف کردهاند. «رفت و اگر روسها به کاشغر هجوم میآوردند، مینویسد، یعقوببیگ با آنها با تمام قوتش میجنگید و مُرد هم تسلیم نمیشد. مقدار لشکر منتظمش چندان بسیار هم نباشد، از لحاظ جنگشایم این قشون در بین بسیار ارتشهای اسیا در سطح بلند میایستد. سربازانش اگر چه در لیاقت جنگاوری با سیکهها و ترکها و أفغانها برابر نمیامدند، ولی از همپیشهگان بخارایی و خیوهگی و خوقندی خود افضلیت کامل داشتند. و این ارتش را یعقوببیگ با عقل و ذکاوت خود تشکیل کرده بود.»
از همه بیشتر یعقوببیگ بدولت به مسلحسازی ارتش توجه خاصه ظاهر میکرد. در وقت به سر حاکمیت آمدن او شورشگران اویغور و دونگان به قدر کافی فقط شمشیر و نیزه داشتند. یک چند کارخانه کوچک تفنگسازی طلبات روزافزون به سلاحهای آتشی ارتش سیرشمار دولت هفتشهر را تامین کرده نمیتوانست. از این رو، یعقوببیگ به کمال خردمندی به تشکیل صنعت حربی شروع نمود. این اقدامش در شرق آن وقت حادثه گوشناشنید به حساب میرفت. با امر او در کاشغر یک چند کارخانه تولید باروت ساخته شد که احتیاجات ارتش یعقوببیگ را أساسا قانع میکرد. دپلومات روس، پولکونیک رینتل گواهی میدهد که در کاشغر اینچنین کارخانه توپریزی و کارخانه مخصوص تولید کارتوسهای ساچمهدار عمل میکردند. با کمک متخصصان انگلیس، یعقوببیگ، توانست تولید مرمی و بمدستی را نیز به راه ماند. همچنین، به طور فوری کارخانه تفنگسازی بنیاد نمود که در آن تفنگهای چقماقی به تفنگهای زودپران تبدیل میشدند. سال ۱۸۷۵ ارتش یعقوببیگ علاقه (نزدیک به) هزار دانه از چنین تفنگها داشت. افزایش سیرشمار ارتش و با سلاحهای وزنین مجهرگرداندن آن احتیاج را به کدرهای حربی زیاد نمود. از این رو، با امر یعقوببیگ بدولت در کاشغر نخستین آموزشگاه حربی کشوده شد که به افسران اینده متخصصان ترک و انگلیس علم حرب میاموزاندند.
از همین جا بود که یعقوببیگ بدولت بیش از ده مرتبه به لشکر امپراتوری ختای (چین) شکست داد و مقام و منزلت دولت خود را در عرصه بینالمللی تا رفت بلند برداشت. او در قطار پیشرفتهای حربی و اقتصادی به مساله سیاست بیرونی دولت خود دقت مخصوص میداد. با دولتهای دور و نزدیک از جمله أفغانستان، بخارا، هندوستان، بریتانیا، ترکیه، روسیه وغیره رابطههای دپلوماتیک برقرار نمود. اما کامیابیهای یعقوببیگ تاجیک را دولتهای ابرقدرت روسیه پادشاهی و چین چشم دیدن نداشتند و با هر راه و واسطه میخواستند که دولت تشکیلکرده او را از بین ببرند. آنها با راه حربی و جنگ این نیت خود را انجام داده نتوانستند، بنابرین، با راه سوء قصد سپهسالار دلیر تاجیک را به شهادت رساندند. پس از دوازده سال حکمرانی در سنه اول می سال ۱۸۷۷ میلادی یعقوببیگ بدولت از طرف خاینان ناجوانمردانه کشته شد و بر اثر کشمکش داخلی و تجاوز حربی امپراتوری چین دولت تاسیسداده او- هفتشهر، از بین برده شد. پسر تغای یعقوببیگ، کامل خان ایشان در اثر خود، «تاریخ یعقوبی» در این باره چنین معلومات داده است:
«نیازبیگ، حاکم ختن، نسبت یعقوببیگ در دل کینه عظیم میپرورد. او برای کشتن بدولت با بعضی مقاربان او زبان یک کرده به شهر کورلا آمد و به خوراک یعقوببیگ زهر انداخت. شام همان روز بدولت میرزای خود را برای گناهی دره میزند که یکباره در جایش غلتید. نیازبیگ، که دم در همان جا حاضر بود، او را همراه دو نفر برداشته، به خانه درون درآورد...».
تاریخنگار معروف موسی سیرمی در این باراه چنین مینویسد:«آتش غضب اتالیق غازی (یعنی یعقوببیک) فغانه میزد. قضا را روز کمالالدین میرزا را برای کیم-کدام گناه کلتهکاری فرمودند. یساولان او را مدعای طبع زدند ولی خمار جناب عالی نشکست. خودشان قمچین به دست گرفتند. یک محل از زدن خسته شده چای خنک طلبیدند. محرم چای آورد. پیاله را برداشتند اما وی چای خنک نی و شربت اجل بودهاست. یکباره أمثال چراغپایهیی از پای غلتیدند، اعضای بدنشان کب-کبود گشت...
بعضیها میگویند که وقتی اتالیق غازی (یعقوببیگ) چای را به دست گرفتند، با نور فراست زهرآگین بودن آن را درک کردند، پیش از آن که بنوشند، مدتی در دست نگاه داشته سه مرتبه یا رسولالله گفتند و خلاف عادت هروقته شان سه مرتبه کولت کشیده نی و به یکبارگی نوشیدند. کدام طریقی که نباشد، اجل شان رسیده بودهاست و اجل موعود که رسید در نزدآن چی پادشاه عالی مقام چی گدای ذلیل برابر است.
امروز هم پژوهشگران بر آن عقیدهاند که به جای یعقوببیگ بدولت سوء قصد صورت گرفته بود. از جمله دانشمند اویغور، ابلت حاجییف سال ۱۹۷۹ بعد تحقیقات طولانی به خلاصه آمد که یعقوببیگ بدولت نه از سکته بلکه از زهری هلاک گردیده بود که به او جاسوس چینیها نیاز- حاکم ختن، خورانده بود. اشاره موسی سیرمی «تمام اعضای بدن یعقوببیگ کب-کبود شد»، از آن شهادت میدهد که او را ناجوانمردانه زهر داده بودند. وطنفروش نابکار- نیاز و شریکان او یعقوببیگ بدولت را در لحظهیی کشتند که تقدیر دولتی تاسیس داده و به استقلالرسیده این جوانمرد بزرگ تاجیک در سر موی ایستاده بود. مرگ ناگهانی یعقوببیگ باتدبیر دل لشکر را شکست، منبعد مملکت بیسرورمانده به ورطه هرج و مرج افتاده، کشمکش و نزاعهای آن را به نیستی رساندند و مردمان سرزمین کاشغر باستانی را امپراتوری ابرقدرت چین بار دیگر اسیر و زیر دست خود گردانید.
البته، در سرچشمههای تاریخی در باره این شخصیت معروف سیاسی و خادم دولتی فکر و اندیشههای گوناگون گفته شدهاند و بعضی مولفان او را غرضناک سیاه نمودهاند. ولی محقق معروف انگلیسی دمتریویس چارلز باولجر، مشتی آبدار به دهان بدخواهان یعقوببیگ میزند:
«یعقوببیگ بدولت در اسیای مرکزی دولت اسایشته(مسالمتامیز) و پر اقتدار برپا کرده و به آن بیش از ۱۲ سال حکمرانی نمود. اگر در سیاست بیرونی اش بعضی کمبودها صادر شده باشد هم، در سیاست داخلی دولت تشکیلکرده او عدالتپرور بود. یعقوببیگ در جبهه حربی و لشکر کشی خیلی کارهای شایان تحسین را انجام داد... وی شخص ناترس و دلیر بود. عاقلانه حکم میراند، در هنر معموری و ادارهکنی از همزمانانش خیلی بالا میایستد. او در نزد خود وظیفه گذاشته بود که در آسیا حامی اسلام میشود و تمامی فکر و ذکر خود را به همین مقصد نگرانده بود. برخلاف امیران بخارا و افغانستان که برای زیاد کردن ثروت دین و ایمان خود را به سودا میزنند، یعقوببیگ هیچگاه حتی خواری کشد هم، دین اسلام را نمیفروخت. او چنین موقعی را نه فقط برای حفظ منفعتهای اهل کاشغر، بلکه برای دفاع منفعتهای تمام مسلمانان پیش گرفته بود.»
در باره مقام و منزلت این سپهسالار و خادم نمایان دولتی محققان ورزیده تاجیک شادروان حسنبای شریفزاده، برحق چنین فرمودهاست: «یعقوببیگ بدولت در سرزمین ترکستان شرقی نقش بنیادگذار تمدن را بازید. آن را از آغوش بازماندگی و فراموشی رها کرده به شاهراه ترقیات پیشرفت برآورد. به شرافت یعقوببیگ خلقهای این کشور به پایههای بلند خودشناسی و دولت یگانه ملی صاحب شدند. چنین بنیادکردنها را شخصی به عمل برآورده میتوانست که واقعا ذکی، خردمند، به أوضاع زمان نغز سرفهم میرفتگی، به خود و قوای سازنده خلق باور داشته باشد. موضوف تمامی این صفتها را دارا بود.
به زعم سپهسالاری وی سیاستمدار ورزیده و دپلومات بیهمتا بود. القصه، زحمتی که این فرزند تاجیک برای بنیاد و تجدد و بقای دولتی هفتشهر کاشغر کشید، از عقل بیرون است. هیچکس آن دم گمان نداشت که روزی در ترکستان شرقی برین خلوتکده چنین دولت پهناور و پراقتدار عرض وجود مینماید. برابر نوازش رعیت اویغورش یعقوببیگ بدولت یگان لحظه از خاطر نمیبرآورد که خود تاجیک است. در سرشتش خودشناسی عمیق ماوا گرفته بود. از همین رو، دور از وطن در خاک بیگانه در سرزمیی که تاجیکان زیاد نداشت، به زبان تاجیکی مقام دولتی داد، دولت تشکیل کردهاش را به تاجیکی «هفتشهر» نامگذاری کرد.
جد و جهد و جانبازیهایی که یعقوببیگ بدولت بهر ازادی و استقلالیت خلقهای ترکستان شرقی به خرج دادهاست، از تلاش شامل داغستانی برین مرد غیور هرگز کم نیست. از این رو، میسزد که ما نام این لشکرکش دلیر، رهبر حرکت عظیم خلقی را در ردیف نامهای مقنع، تیمورملک، محمود ترابی، قناعتشاه، و واسع به زبان آریم.
همه این به ما، همملتانش حق میدهد که به او افتخار داشته باشیم. باور هست که زندگینامه این مرد شیرافگن و دلیر برای نسلهای گوناگون خلق تاجیک چون چراغ رهنما خدمت خواهد کرد.
یادآوری:
1- برگرداننده تلاش کردهاست تا این مقاله را همانگونه که هست به خط فارسی برگرداند. تنها زمانی که تصورشده است، واژهیی از فهم اکثریت خوانندگان فارسیزبان به دور است، مترادف آن بین قوسین آورده شده است.
2- منبع مقاله: سایت اخبار- مورخ سیزدهم اکتوبر ۲۰۱۰