اژدهاکشی
اسد بودا
زمانی نسل جدید مردم تاجیکِ طرفدار حزبِ جمعیت از عطانور اژدها ساخته بودند. امپراطور با فرٓهی مینویی. اگر کسی میگفت پشت چشم عطا ابروست، میگفتند شما دشمن بلخ و زرتشت و ایرانشهر هستید و صدها اسطوره و افسانه قطار میکردند. سیالداریهای او با دوستم را که باعث شد شمال میدان بزکشی طالبان شود، پانترکیسم تبلیغ میکردند. در حالیکه پانترکیسمی وجود نداشت و طالب سنگرهای اجتماعی خود را در بافت ناقلین تقویت میبخشید. تقلای او برای حفظ سرمایههای بادآورده اینگونه وانمود کردند که نصف قدرت را بهزور از کام غنی بیرون میکشد. همین تصورات غلط و منجیپنداری از او یک اژدهاکش ساخت.
بدیهی است که این اژدهاکشی خیالی، اژدهای واقعی را نمیکشت، به عطا قدرت جادویی میبخشید و از او یک اژدها میساخت. اکنون اژدهاکش اژدها شده، در درون خیرخانه و در متن مردم جشنِ آتش چهارشنبهسوری بهپا کرده است: «سرخی آتشِ جمعیت از من، زردی آن از صلاحالدین ربانی!» گذشته از اینکه این روبهرویی حکایتِ شکاف نسلی در حزب جمعیت است، برخی از نسل جدید تاجیک اما بهجای فهم ماجرا و تأمل عمیق در فرهنگ معیوبِ کاکهسازی و رها شدن از یوغ رهبران ثروتاندوز، همچنان در پشت کاکههای فرصتطلبِ کوچه و بازار صف بستهاند و مستغرق در موعظه و نصیحت و منجی انگاری و اژدها آفرینیاند.