روزنامه هشت صبح
برگردان: شبیر بخشی

یادداشت: آنچه را که در ادامه میخوانید، ترجمه سخنرانی
آقای برنارد هنری لویی (Bernard-Henri Lévy)، روشنفکر، فیلسوف و نویسنده فرانسوی است که در روز شنبه، ۲۷ مارچ ۲۰۲۱ در مراسم رونمایی از لوح یادبود احمدشاه مسعود توسط او ارایه شد و سه روز پس از آن، در اول اپریل در شماره ۲۵۳۷ مجله لوپوان (Le Point) منتشر شد. در ترجمه حاضر کوشیده شده است، ساختار بیان گوینده که شاعرانه و مختصر است، تا حد ممکن حفظ شود.
برنارد هنری لویی (Bernard-Henri Lévy )
بیست سال پیش از امروز، دقیقاً در همین روزها، فرمانده مسعود، آن سد مستحکم در برابر اسلامگرایی افراطی و آن نشانه اسلام میانه رو، برای اولین بار افغانستان را به مقصد فرانسه ترک کرد، تا آقای ژاک شیراک (Jacques Chirac)، رییس جمهوری وقت را از نقشه شوم القاعده و موجِ دهشتافکنیای که چندی بعد ایالات متحده امریکا و جهان را در یازدهم سپتامبر تکان داد، هشدار دهد؛ اما خود او دو روز پیش از [حمله یازده سپتامبر] در چنین حملهای کشته شد.
شش ماه قبل، تقریباً در همین روزها بود که از افغانستان بازگشتم و فرزند خلف او، احمد مسعود را دیدم. احمد را زمانی که کودک بود، دیده بودم؛ ولی حالا احمد جوان از کالج سلطنتی لندن فارغالتحصیل شده است. او بدون اینکه در درهها و صخرههای پنجشیر به دفاعِ مقدس پرداخته و تجربه رزم داشته باشد، من او را پس از بیست سال، در تنهایی کاملاً شبیه پدرش و مانند یک رهبر نظامی و سیاسی یافتم.
سپس من از دهکده او با شهردار پاریس تماس گرفتم و به خانم شهردار گفتم که چقدر شهر مان به خود خواهد بالید اگر اینکه یکی از خیابانهای شهر را برای ارجگذاری به او، «شیر پنجشیر» نامگذاری کنیم.
پس از آن، خانم شهردار، مشاوران دیپلماتیک ایشان و شورای شهر به سرعت وارد کار شدند و با اکثریت آرا این طرح را تصویب کردند. من به نوبه خود از همه سپاسگزارم. اکنون، پس از شنبه، ۲۷ مارچ ۲۰۲۱، اندکی پایینتر از خیابان شانزه لیزه، گذری به نام فرمانده مسعود نامگذاری شده است و پاریس هیچگاه اینقدر بزرگ نبود که همه مبارزان بزرگ جهان را در خود جا داده باشد.
و چه جایگاهی!
فقط کمی اینسوتر از زیباترین خیابان جهان، خیابانی که برای فرانسه نماد پیروزی و آزادی است. از همه مهمتر، اینکه در سایه سه شخصیت دوستداشتنیای که یاد آنها نیز همیشه جاودانه است و فرمانده مسعود نیز آنها را دوست داشت:
– اینجا، چند متر دورتر از لوح یادبود فرمانده، تندیس جنرال دوگل (Général de Gaulle) قرار دارد؛ وقتی برای اولین بار فرمانده مسعود را دیدم، او در حال مطالعه کتاب «خاطرات جنگ» (Mémoires de guerre) و «یادواره امید» (Mémoires d’espoir) دوگل بود.
– اینجا تندیس وینستون چرچیل (Winston Churchill)، شیرِ دیگر، قرار دارد که برای رهایی و آرامش مردمش نه تنها اعتبار، بلکه اشک و خون داد.
– و نه چندان دورتر از اینجا، پیکره ژرژ کلمانسو (Georges Clemenceau)، کسی که در فرانسه او را نه «شیر»، بلکه «ببر» نامیدهایم، قرار دارد. کلمانسو شخصیتی است که در روز پیروزی ۱۹۱۸ زمزمه کرد: «اکنون میتوانم راحت بمیرم!»
اما اینجا با خانم ایدالگو (Anne Hidalgo)، شهردار پاریس، با آقای کلمن بوأن (Clément Beaune)، وزیر امور اروپا، با دوید مارتینون (David Martinon)، سفیر فرانسه در افغانستان، با مقامات بلندپایه افغانستان، حامد کرزی و داکتر عبدالله عبدالله و البته با احمد مسعود، پسر او، همه و همه کنار هم آمدهایم تا لوحِ یادبود فرمانده مسعود را رونمایی کنیم.
نزدیکان و پیروان احمدشاه مسعود گمان نمیکردند که قهرمان آنها روزی با مبارزان بزرگ جهان در صف واحدی محشور شود.
احمدشاه مسعود که پسرش نیز مانند او است، شبهنگام دوست داشت به آسمانِ دهکده و به ستارهگان صف کشیده قریهاش زل بزند؛ با این تفاوت که ستارهگان پاریس آن زمان، در آسمان بودند و اکنون در زمیناند.
سخن دیگر اینکه، فرمانده مسعود مشتاق مطالعه و تاریخ بود. او همچون والتر بنیامین (Walter Benjamin) [فیلسوف] و مارشال دوساکس (Maréchal de Saxe) [فرمانده نظامی]، همیشه کتابهایش را با خود حمل میکرد. در کتابخانه او کتابهایی پیرامون تاریخ فرانسه نیز وجود داشت و این نکته را نمیتوان تصادف انگاشت، [از این رو است] که ما از او تجلیل میکنیم.
ما نام او را در قلب شهری گرامی میداریم که پیشتر از بوزار (Botzaris) [قهرمان آزدایطلب یونان] گرفته تا بولیوار (Bolivar) [قهرمان استقلال ونزوئلا]، از گاریبالدی (Garibaldi) [جنرال ایتالیایی] تا کومیتاس (Komitas) [کشیش ارمنی]، یا از آدام ژواسکی (Adam Zagajewski) [شاعر مهینپرست لهستانی که به تازهگی درگذشت] و مانند اینها، هیچگاه چنین اقبالی نداشتهاند و هرگز برای آن ستمدیدهگان و تبعیدشدهگان چنین نیکوداشتی در نظر گرفته نشده است. از سوی دیگر، این نکته نیز شایان ذکر است؛ اکنون که ما در آستانه گرامیداشت «کمون پاریس» هستیم، از منظر زمانی نیز به روح مفهوم [آزادیخواهی] احترام گذاشتهایم.
هرچند [عدهای از] ما به ژرفنای فعالیتهای فرمانده مسعود درست پینبردهایم؛ اما او بدون اینکه جنگ را دوست داشته باشد، میجنگید. او صلح را بیشتر از جنگ دوست میداشت. او پرورش گلهای باغش در «جنگلک» را بیشتر از گِلهای سنگر و بررسی میدانهای جنگ، ترجیح میداد. من همچنان به این نکته پیبردهام که گذر اختصاص یافته به او، در عین حال که در کناره شهر قرار دارد، به طرز عجیبی از غرش زیبای شهر به دور است و این مسیر خاکی که اطراف آن را درختان کهن پوشانده و با چمنزارهای طبیعی هممرز و برای پرسهزنی با دوستان مناسب است. در کل این فضا و این چیدمان با حالت روحی مسعود و تصویری که ژوزف کسل (Joseph Kessel) در کتاب «سوارکاران» (Les Cavaliers) [از افغانستان] به نمایش میگذارد، سازگار است.
در اخیر اینکه دقیقاً بیست سال قبل از امروز فرمانده به فرانسه سفر کرد و به لطف خانم نیکول فانتن (Nicole Fontaine) [رییس پیشین پارلمان اروپا] توانست در مجلس نمایندهگان اروپا سخنرانی کند و به رغم تلاش دوستانش قرار ملاقات او با رییس جمهوری وقت، ناکام ماند و متأسفم که او نتوانست ژاک شیراک را بیبیند. به هر روی، اگر آقای شیراک در قید حیات بود در استقبال از پسر عزیز فرمانده مسعود افتخار میکرد.
میخواهم یکبار دیگر از میزبانی سخاوتمندانه خانم شهردار، از پذیرایی گرم مردم پاریس که با وجود بحران بیماری عالمگیر کرونا برای ارجگذاری به شیر جوان پنجشیر تا اینجا آمدهاند، سپاسگزاری کنم. قرار است تا چند ساعت دیگر، رییس جمهوری، امانوئل مکرون از احمد مسعود پذیرایی کند و او را به عنوان «فرزند شجاع» به یاد آورد.
ه بود که] زمان، باز نگشت؛ اما ترمیم شد.
گاه تاریخ پرعظمت پاریس چنین نیک رقم میخورد.