بریده یی از گفت و گوی لطیف پدرام با روزنامه هشت صبح
اشارۀ سخنان وی به این نکته است: ترسی را که احمد شاه مسعود کُشت، دو باره ژنتیک شده است
استانبول میدانچه نبرد یوز و کبوتر است، اگر چیزی از نام حقیقت و امر واقع رهایی غایب باشد، درست محلش همانجا است. آنجا کسی به گمانم از آزادی و عدالت نمایندهگی نمیکند، حتا اگر اندک فرصتی فراهم باشد، وجدان یا وجدانهایی نیاز است که مستعد زدن تلنگری از غیب یا «واقع» باشند؛ با دریغ با فقدان وجدانهای آگاه و متعهد مواجه هستیم، مگر آنکه به سخن «واگنر» شمشیری که زخم زده است، درمان هم او باشد.
میبینید که چراغ سبز همان اشغالگران در ارتعاش صوتی: آنجا در افغانستان ملت و دولت – ملت وجود ندارد، باید فدرالی شود، آن مردم هیچگاه متحد نبودهاند، نظام باید پاسخگوی آن واقعیت باشد، در میان «جن زدهگان» بازمانده از جبههای به اصطلاح متحد قبلی، بازخورد و فیدبک ندارد؛ با وجودی که فدرالیسم به گفتمان انکارناپذیر میهنی تبدیل شده است، یا یکی از برتر گفتمانها است، در همان دریافت فوکویی.
دشوار است جماعتی را که ترس از قبایل، خرچنگوار در جانشان پنجه در افگنده است، ژنتیک شده است و با پرواز بر مردابهای فرودست عادت کردهاند، از سربلندی یک کوه در خیال عقاب و آفتاب نوید بدهید.
شکست استانبول، اگر چنین شود، غلبه آن «غضب» خواهد بود. طبعاً حکومت کابل توانایی دفاع از خود و این سرزمین را ندارد. به لحاظ سیاسی سالها است که این حکومت شکست خورده است. آنجا که دولت – ملت غایب است، لابد ارتش ملی وجود ندارد. شبیه ارتش موجود در نخستین اقدام جذب ساختارهای قومی خواهد شد و فرو خواهد پاشید. در موقعیتهای مثل موقعیت ما، سخن از فروپاشی ناگهانی است، در واقع از یک سقوط سهمناک منهای حمله نظامی مخالفان. رژیم غنی بدون حمایت دستهای متجاوز دیگر فرو میپاشد. البته اکنون چنین ید بیضای هم وجود ندارد. اگر باب احتیاطی یکجایی «انکار امکان» کنم، همینجا است. کابل نمیتواند تاب بیاورد. کابل در این جمله البته که مجاز مرسل است.
آنچه در کل پروسه تقریباً مورد اتفاق است، همانا حکومت انتقالی یا حکومت صلح است. جمهوریت، حفظ نهادها، خیز زدن از این دروغ به آن دروغ، بند بازی، قانون قانون گفتنهای عوامفریبانه در متن نظام سلطانی قدرت که پشت کلمه جمهوری پنهان شده است، به اصطلاح دستآوردهای زنان و آزادی بیان که هیچگاه پژواک واقعی نداشته است، به هیچ خواست دموکراتیکی پاسخ داده نشده است، در هیچ رخداد عملی برنتابیده است، ادامه حضور نکبتبار این «شوونیستهای کروی» را توجیه نمیکند، مدلل و «ضرور» نمیسازد. اگر در استانبول دوره انتقال مشخص گردد، غنی کنار زده شود، یک گام نسبتاً خوب به پیش تقلی میشود. اگر این فروپاشی میمون تلقی شود در برابر افزونخواهی طالبان اگر دنبال سلطه مطلق باشند، برابر نهاد آن از سوی ما بدون چون و چرا جمهوری دموکراتیک فدرال خواهد بود. این شکل دولت بعدی مطلوب برای ما است. ابزار آن برای ما منطق مکالمه است و اگر نه، مقاومت مدنی تا مقاومت مسلحانه برای تحقق همان هدف روشن، یعنی فدرالیسم.