یعقوب ابراهیمی، استاد علوم سیاسی در دانشگاه کارلتون
۱۴ سرطان ۱۳۹۹- هشت صبح
«تاریخ تاجیکان: ایرانیان شرق» اثر ریچارد فولتز استاد تاریخ دانشگاه کانکوردیا در مونتریال کانادا، که سال گذشته از سوی انتشارات آیبی توریس در ۲۳۱ صفحه نشر شد، به تاریخ، زبان، ریشههای تباری و نقش تاجیکان در مناسبات قدرت و تعاملات فرهنگی منطقه پرداخته است.
به نظر فولتز ریشه واژه تاجیک یا تازیک اساساً از نام یک قبیله عرب میآید، سپس این نام به ایرانیان مسلمانشدهای اطلاق میشود که در سپاه اسلام، ایران شرقی و ماوراءالنهر را فتح کردند، با سغدیها درآمیختند و با ترکان آسیای میانه وارد جنگ شدند. به دنبال آن تاجیک به مردمان فارسیزبانی اطلاق شد که از عراق تا هندوکش در شهرها و روستاهای حاصلخیزی که شریان اصلی جادهی ابریشم بود مسکن داشتند و شیوه زندهگیشان غالباً کشاورزی، تجارت و دیوانداری بود. بنابراین، فولتز باور دارد که هویت مردم تاجیک دو ستون بنیادین دارد: زبان فارسی و شیوهی غالب زندهگیِ که آنها را از دیگران به ویژه ترکها که عمدتاً عشایر و جنگآوران منطقه بودند، تفکیک میکرد. از این لحاظ، فولتز باور دارد که علاوه بر زبان فارسی و شیوهی زندهگی خاص، شکلگیری دوگانهی ترک و تاجیک نیز از متغیرهای اصلی تشکیل هویت تاجیکان است. این دوگانه در شعر شاعران فارسیزبان سدههای میانه نیز متبارز بوده است:
یک حمله و یک حمله، کآمد شب و تاریکی
چستی کن و ترکی کن نی نرمی و تاجیکی (مولانا)
یا
شاید که به پادشه بگویند
ترک تو بریخت خون تاجیک (سعدی)
یا
روی تاجیکانهات بنمای تا داغ حبش
آسمان بر چهره ترکان یغمایی کشد (سعدی)
در مجموع، فولتز، با درهمآمیزی زبان، سیاست و فرهنگ، تاجیکان را مردمانی تعریف میکند که بر مبنای زبان فارسی و سبک زندهگی ویژه و به همین ترتیب در مقایسه با مردمان دارای زبان و شیوههای زندهگی متفاوت، به ویژه ترکان، شناخته شدهاند.
از نظر فولتز تاجیکان در عهد سامانیان قدرت سیاسی منطقه را در دست گرفتند، اما تاریخ این قوم پس از سامانیان غالباً تاریخ تجارت و دیوانداری بوده است. اشتغال اصلی این مردم پس از افول سامانیان، غالباً کشاورزی، تجارت و دیوانداری در سرزمینهای دو سوی آمودریا بوده که اکثراً توسط سلاطین ترک اداره میشد. بنابراین، با آنکه تاجیکان پس از سامانیان، مستقیماً قدرت سیاسی را در دست نداشتند، نبض تجارت، دیوانداری و مناسبات منطقه در دستشان بود. تاثیرگذاری نقش تاجیکان در حوزههای فرهنگ و تجارت و مناسبات در حدی بوده که سلاطین ترک را مجبور کرده تا همواره بخشی از امور مملکتداری را به تاجیکان واگذارند. به طور مثال، سلطنت تیموریان، از مهمترین دولتهای آسیای میانه که امیران ترک بر آن حکم میراندند، به دو بخش عمده تقسیم شده بود: دیوان امیران که متشکل از فرمانروایان و جنگآوران ترک بود و دیوان تاجیکان که متشکل از مدیران و فضلای فارسیزبان بود.
فولتز به این ترتیب تاجیکان را مردمان ساکن دو سوی آمودریا معرفی میکند و نقششان را به حیث دیوانداران و بازرگانان در گسترش زبان فارسی به عنوان زبان اداری و مناسبات منطقه برجسته میسازد. اشارهی فولتز در مورد نقش دیوانداران، بازرگانان و شهرنشینان تاجیک در گسترش زبان فارسی در منطقه میتواند زمینهی بحث خوبی در افغانستان نیز باشد – کشوری که عمدتاً توسط امیران پشتون اداره شده، اما زبان اصلی اداره و مناسبات آن فارسی بوده است.
آنهایی که علاقهمند تاریخ افغانستان، ایران و ماوراءالنهر اند، میدانند که واژهی تاجیک به طور گسترده در متون تاریخی و آموزشی منطقه و حتا در بحثهای عمومی به طور جابهجا با واژههای فارس و ایرانی به کار رفته و میرود. فولتز باور دارد که کاربرد مترادف این واژگان در عصر حاضر نادرست است. به نظر فولتز مردمانی که امروز خودشان را تاجیک میخوانند، اکثراً در سه کشور افغانستان، تاجیکستان و اوزبیکستان زندهگی میکنند، اما فارسهای ایران از واژهی تاجیک برای معرفی خویش استفاده نمیکنند. بنابراین، او نادیده گرفتن تفاوتها میان تاجیکان و فارسها و تحمیل تاریخ بر ساختارهای سیاسی و فرهنگی عصر حاضر توسط فراملیگرایان را به چالش میکشد:
«امروز فارسها تاریخ تاجیکان را بخشی از تاریخ خویش و سرزمین تاجیکان را پارهای از الحاقات خیالی خود به نام خراسان بزرگ میدانند. همینطور تاجیکان، متاثر از تبلیغات هفتادسالۀ شوروی، کلِ تاریخ ایران را تاریخ تاجیکان پنداشته و حتا سعدی و حافظ شیرازی را در جمع شعرای تاجیک دستهبندی میکنند. واقعیت این است که رویدادهای تاریخی خطوط درشتی میان تاجیکان و فارسها کشیده است. انکار این واقعیت فقط با رمانتیسم توجیهپذیر است» (فولتز، ۲۰۱۹، ص۲).
در مجموع «تاریخ تاجیکان» اثر فشردهای است برای شناخت تاریخ، روابط قدرت و تعاملات فرهنگی مردمانی که خودشان را از بیش از یکهزار سال بدین سو تاجیک خواندهاند. اما این کتاب صرف براساس مشاهدات و شناخت نویسنده از ماوراءالنهر نوشته شده است. نویسنده در حالی که باور دارد بیش از نیم جمعیت تاجیکان در طول تاریخ در سرزمینهای متعلق به افغانستان کنونی سکونت داشتهاند، با جزییات دربارهی تاجیکان افغانستان نمیپردازد. او هرچند با اتکا بر متون تاریخی گاه این سوی آمودریا میآید، اما تمرکز اصلیاش بر آسیای میانه است و کار میدانی در این زمینه در افغانستان انجام نداده است. نویسنده خود این محدودیت را در فصلی از کتاب نوشته و یادآوری کرده که قصد داشته برای پژوهش بیشتر روی «تاریخ تاجیکان» در سال ۲۰۱۶ به افغانستان سفر کند؛ اما به دلیل بیروکراسی پیچیدهی سفارت افغانستان در اتاوا نتوانسته ویزای سفر به افغانستان را به دست بیاورد.
از این لحاظ، با آنکه کتاب «تاریخ تاجیکان» روزنهی خوبی برای وارد شدن به گذشته و دنیای فارسیزبانانی است که از ماوراءالنهر تا افغانستان و ایران با شیوههای ویژهای بر تاریخ، سیاست، فرهنگ و زبان منطقه تاثیر داشتهاند، اکثر یافتهها و مباحث این اثر محدود به پژوهش نویسنده در تاجیکستان، سمرقند و بخارا است. در این کتاب توجه چندانی به تعاملات سیاسی، فرهنگی و تجاری تاجیکان دو سوی آمودریا و تاثیر آن بر مناسبات قدرت در منطقه صورت نگرفته است. این کتاب حتا به موارد مهمی چون فروپاشی سلطنت بخارا و تاثیر آن بر تعاملات تاجیکان دو سوی آمودریا و نقششان در شکلگیری سیاستهای جدید منطقه با عمق و جزییات لازم نپرداخته است. فصلهای پایانی کتاب که به رویدادهای پس از ظهور اتحاد شوروی در پاردریا و کمی هم افغانستان میپردازد، بیشتر تاریخ منطقه است تا تاریخ تاجیکان. بنابراین، «تاریخ تاجیکان» که به قول نویسنده نخستین اثر در این زمینه به یک زبان غربی است، بررسی تاریخ، سیاست و تعاملات فرهنگی تاجیکان را در بستر وسیعتر در دو سوی آمودریا، به ویژه بررسی تاریخ تاجیکان افغانستان را برعهدهی مورخ یا فرهنگشناسان دیگری میگذارد.