عالی ترین اجمال دادخواهانه از قلم کاوه جبران
تناقض لر او بر خواهی
در پهلوی بیشمار سنتهای غلط سیاسی که از خاندان یحیی بر جا ماند، یکی همین ایدهٔ ساده لوحانهٔ لر او بر خواهی بود که از افکار برخطای امثال غبار و فرهنگ به دهان مجریان سیاست خارجی آن روزگار چپانده شد و بعد تا آن سوی مرز دامن کشید. زندهیاد کریم نزیهی به همتایانش از جمله صدیق فرهنگ کنایه زده بود که این قوم همین اکنون که رقمی نیستند چنین ستم پیشه کردهاند، وقتی به راستی با افغانان آنسوی مرز دیورند یکی شوند، چه بر سر ما میآید؟
این ایدهٔ سادهلوحانه به رغم آنکه در همان زمان نیز غیرعملی و غیرمنطقی به نظر میرسید اما با دریغ و درد که در شصت سال گذشته به اهم سیاست خارجی این کشور تبدیل شد و رابطهٔ ما با پاکستان را از هر جهتی تحت شعاع قرار داده است. بدتر آن که همین ایدهٔ سادهلوحانه، نسل جدید پشتونهای ساکن کشور را در دام تخیل لر او برخواهی، فانتزی قلمرو احمدشاه درانی و پشتونستان/افغانستان فیکشنال افگنده است. به طریقی که این نسل حاضر است برای امثال منظور پشتین و عثمان کاکر سینه چاک کنند و مرثیه و نوحه بسرایند اما برای امثال سهراب عظیمی و فواد اندرابی خم به ابرو نیاورند. برای کسانی که سینه شرحه کردند تا اینها در امنیت و رفا زندهگی کنند. غمگنانهتر اینکه اشرفغنی پس غصب قدرت بالاثر تقلب، زیر نام جوانباوری پستهای مهم حکومتی از جمله مناصب مهمی در سیاست خارجی حکومت این کشور را به چنین افرادی سپرد. کسانی چون محب و فضلی محصول همین روند است.
تناقض عجیبی است. در حالیکه تاوان چنین فانتزی سادهلوحانه را، یعنی تقاص افغانیتطلبی، لر او برخواهی یک قوم را در این کشور تمام غیرافغانها میپردازند، و جز ضرر هیچ چیزی از آن برای ما مردم متصور نیست، هموطنان افغان ما توقع دارند که با این فانتزی همه همراه شوند. در غیر آن حتماً جاسوس و عملهٔ پاکستان هستی.
در گلوی ما تیغ طالب گذاشته شده، خانهٔ مرا طالب ویران میکند، تاکستان مرا طالب میسوزد، سرباز مرا طالب میکشد اما هموطن افغان ما انتظار دارد که نعرهٔ دشمنی را علیه پنجابی سر دهیم. در حالی که خاستگاه اجتماعی تروریسم پنجاب نیست، لر او بر است. به ده نفر اول رهبری طالب نگاه کنید، کدامش پنجابی است؟
تناقض عجیبی است، با چنین نسلی چهگونه هموطن شویم و به فردای این کشور دل ببندیم!