گاه گاهی به یک واژه، یک جمله سر می خوریم که جان و روان را می پیچد. واژه نیست، جمله نیست. کتاب است، کتابخانه.
امشب چیزکی میخواندم. به یک جمله سرخوردم: " آن ها آب را نگه داشتند و کوزه را تغییر دادند".
در دغدغه رفتن رفتن آمریکا پس از بیست سال حضور در افغانستان و شکایت و بدگویی و انتقاد از این حضور توسط شماری از عزیزان این جمله برجستگی خاصی در ذهنم پیدا کرد.
آیا در قانون سازی، دولت سازی، فرهنگ سازی، جامعه سازی، سیاست، و در نهایت خود سازی در کشور ما این جمله صدق میکند؟ یا اینکه کوزه شکستیم و آب را هدر دادیم؟
آیا در جمله بالا لب و لعاب مدرنیته موفق استوار به ارزش های فرهنگی بیان نشده است ؟ آیا میتوان خیمه ای معلق در هوا داشت ؟ آیا برای خیمه دیموکراسی میخ های در زمین خود جستجو کردیم ؟ در قوانین خود روند تکامل تاریخی کشور و مردم خود را مدنظر گرفتیم ؟
آیا این راه ناکجا آباد از ۴۳ سال بدین طرف در کشور ما آغاز نشده است ؟ آیا جوانان چپگرا و کمونیست ما با شعار نو سازی و تخریب " کهنه " در همین راه گام نماندند و ناکام بدر نشدند؟
آیا وضعیت رقت بار فعلی حاصل نادیده گرفتن این جمله نیست ؟ شکست فکری و عملی و حتمی رهبری طالب در نپذیرفتن همین جمله نه نهفته است؟ طالبی که به مسلمانی ما مشکوک است. طالب پرورده شده از فکر و طبق و فرهنگ و مذهب بیرون مرزی ما؟
خود شناختن، بخود اندیشیدن، پذیرش اندیشه تغییر، تحول و تکامل انسان و جامعه انسانی عناصر بهم بافته ای اند که رمز پیروزی در نهان دارند.
شاید، امید که این جمله: " آن ها آب را نگاه داشتند اما کوزه را تغییر دادند" چون عشقه پیچان شما را هم در بغل گیرد. بنویسید تا بیاموزم.