عبّاس“دلار ”: از دکان های“صدبرگ”- ا دوشنبه تا قلّههای جنگ و سیاست افغانستان
دوشنبه، 18 ژوئیه - sputnik، فخرالدّین خالب
من، استاد عطا واحمد مسعود نمی توانیم دربرابر طالبان ایستاده گی کنیم. سرمایۀ جنگ در نزد ما اندک است.
غلام عبّاس ابراهیمزاده، معروف به عبّاس“دلار”، رئیس حزب وحدت اسلامی نوین و یکی از تاجران معروف افغانستان، از اوّلین رهبرانی بود، که در مزار شریف سلاح به دست گرفت و با“طالبان”وارد جنگ شد
یک. تاجر معروف، که وکیل مردم بلخ در مجلس نمایندگان افغانستان نیز میباشد، ضمن یک مصاحبة حضوری در منزلش در شهر کابل به sputnik تاجیکستان گفت، روزهایی، که“طالبان”به دروازههای شهر مزار شریف نزدیک میشدند، جانبداران خود را به یک بسیج ملّی دعوت کرد و خود را از کابل رساند.
“آن شب و روز کسی به مزار نمیرفت. در طیّاره من بودم و سه خانم. وقتی به مزار رسیدم، فرودگاه پُر از آدم بود. بلیت از 80 دلار معمولی به 2 هزار دلار در“بازار سیاه”سودا میشد. “طالبان”در زینیآباد، چوک کامگار، دروازههای شمال، غرب و جنوب شهر بیرق بالا کرده، در فییسبوک از اشغال مزار شریف عکس میگذاشتند. در شهر محشری برپا شده بود. مردم یک قسم به جانب ازبکستان و قسم دیگر، به سوی کابل و قسمی هم هر کجا، که میتوانستند، فرار میکردند”، -قصّه میکند ابراهیمزاده.
او را در بلخ حدود هزار سرباز و فرماندهانش، اکثراً هزارهها، انتظار بودند. ابراهیمزاده به زودی با فرماندهان جمعیّت اسلامی، افراد مربوط به استاد عطا محمّد نور، سابق والی بلخ، نظیر رئیس خالق و المخان آزادی، به مشورت نشست. موضوع: چه کار کنند، که مزار شریف سقوط نکند؟ توافق شد، که شهر را به قسمتها تقسیم کرده، نیروها را برای دفاع اعزام کنند.
“به زودی بچههای ما و جمعیت دست به کار شده، “طالبان ”-را از دروازههای شهر قفا زدیم. ساعت از 10 - ا شب گذشته بود. همان شب را سربازان ما با شکم گرسنه و روی خاک روز کردند. یک بتل آب داشتند و نان خشک. فقط صبح برایشان غذا تهیه کردیم. امّا شهر از سقوط نجات یافته بود”، -گفت او.
تاجر معروف 12 شبانهروز به یک فرمانده تبدل یافت و با کارهای نظامی مشغول شد. برای تماس با فرماندهان حتّی یک گروهی در وتسپ تأسیس داد. اتاق کاریاش به ستاد تبدل یافت. مخابره به دست با افرادش تماس میگرفت. گاهی هم به خطّ اوّل میرفت و جنگ میکرد.
“نیروی پولیس کافی نبود، فقط میتوانست امنیت شهر را بگیرد. اردو پراکنده و بیروهیه شده بود. هر روز و هر شب من و گارد شخصیم با حدود 80 ماشین پیکپ و لندکرویزیر شهر را دور میزدیم، تا به مردم روحیه دهیم. همین طور، طی 12 شبانهروز فقط دو ساعت میخوابیدم، تا این که وضع به حالت عادی برگشت”، -گفت ابراهیمزاده.
پس از بازگشت عطا محمّد نور از دوبی ابراهیمزاده یکی از 9 نفری بود، که شورای بسیج ملّی بلخ را تأسیس دادند. نیروهای بسیج مردمی در اطراف شهر در فاصلة 5 و جایی 7 کیلومتر یک کمربند امنیتی به وجود آوردند، تا مزار شریف از شرّ“طالبان”در امان باشد. شش ولوسوالی، که هنوز سقوط نکرده بودند، با تلاش بسیج مردمی در دست دولت ماند.
یکی از اقدامات بیسابقة ابراهیمزاده در همان آغاز این بود، که اعلان داشت، برای هر مُردة طالب 20 و برای زندهاش 10 هزار افغانی (1 دلار=80 افغانی) پاداش خواهد داد.
“ما گفته بودیم، که عکس و ثبوتش را فرستند، خلاص. امّا هیچ کس برای گرفتن این پاداش میل نکرد. مردم ما هرچند فقیرند، امّا غرور دارند. آنها طالب را میکُشند، امّا بدون پاداش و دلیلش هم معلوم: طالب یک چیز بیارزش است”، -گفت او.
“بازی امریکا”
این سیاستمدار افغان نیز به پیشرویهای ناگهانی“طالبان”و سقوط پیّهم ولوسوالیها مشکوک است. وی میگوید، هیچ کس این گونه وضع را پیشبینی نمیکرد، امّا خود بر این است، که طالبان در آغاز توانستند روحیة نیروهای حکومتی و مردم را شکسته، جنگ را در شمال پاشان سازند.
“طالب از هر جایی، که سر میخلاند، بیشتر از 50 نفر نبود. از هر طرف به همین تعداد کم به مزار شریف حمله کردند. این نیروی کم و مقاومت بسیج مردمی بود، که آنها نتوانستند شهر را سقوط دهند. اگر واقعاً“طالبان”نیروی کافی، به آن حدّی، که تصوّر میشد، میداشتند، شهر را اشغال میکردند”، -گفت او.
امّا چرا نیروهای حکومتی عقب نشستند و این عقبنشینی را تاکتیکی عنوان کردند؟ در حالی که تعداد نیروهای دولتی و امکاناتشان بمراتیب زیاد بود، چرا تسلیهات وزنین و سبک خود را به“طالبان”واگذار نمودند و سنگر را گذاشته، رو به فرار آوردند، یا خود را تسلیم دشمن کردند؟
ابراهیم زاده این تحوّلات را“بازی امریکا”عنوان میکند، که به خاطر ترسانیدن مردم افغانستان و بزرگ نشان دادن طالبان راهاندازی شده بود.
“اوّل، یکباره میدان هوایی بگرام را ترک کردند. طبق قاعده، این میدان باید در یک مراسم رسمی به اردو افغانستان تسلیم میشد، امّا این کار را نکردند. دوّم، آنها قبل از جلسة انقره از بگرام خارج شدند. “طالبان”همیشه میگفتند، که اگر امریکا برآید، افغانستان را ضبط میکند. برآمد و ولوسوالیها سقوط کردند. سوّم، امریکایها اعلان داشتند، که سفارتشان را نیز از کابل خواهند کشید. چارم، گفتند، به دو هزار خانم فعال مدنی ویزا خواهند داد و 10 هزار همکار خود را در کشورهای آسیای مرکزی مسکن خواهند کرد. این همه مردم افغانستان را ترساند و“طالبان ”-را بزرگ و قوی نشان داد”، -میگوید او.
سرزمینی برای“داعش”
ابراهیمزاده به این فکر است، که مدیریّت جنگ افغانستان از عهدة افغان ها خارج شده، جنگ شمال برای شمال نیست، بلکه برای آسیای مرکزی است.
“امریکایی ها برای ایجاد پایگاههایشان با تاجیکستان و ازبکستان وارد مذاکره شدهاند. اگر این کار شود، مرکز طالب و“دایش”به این کشورها کوچ میکند. امریکایها میدانند، که مردمان این دو کشور هنوز شوقهایی از اسلام دارند. ما کو دیدیم، که به خاطر اسلام چه قدر قربانی دادیم. افرادی را، که امریکا میخواهد در کشورهای آسیای مرکزی پناهنده کند، قسمت بزرگشان به سربازگیری دایش استخدام میشوند. این کشورها نباید این فریب را بخورند”، -گفت او.
سیاستمدار اهداف امریکا را یک-یک برشمرده، میگوید، هدف اوّل امریکا شکست دادن روسیه و چین همچون قدرتهای نظامی و اقتصادی جهان است.
“اگر“داعش”در آسیای مرکزی به قدرت رسد، منابع طبیعی آن - گاز، نیفت و غیره در اختیار امریکا قرار میگیرد. نمونهاش را در عراق دیدیم. وقتی کشورها ضعیف میشوند، قرض کار دارند و پول هم در دست امریکاست. آنها نمیتوانند قرض را پرداخت کنند، سود قرض میافزاید و میشوند تابع امریکا. برنامه همین است، که نه امروز، بلکه دهسالهها پیش طرحریزی شده است”، -میگوید ابراهیمزاده.
وی میگوید، طرح بزرگ بسترسازی و ایجاد یک سرزمین برای فعالیّتهای“دایش”در منطقه از افغانستان شروع شده، باید در آسیای مرکزی رشد کند و به مرزهای روسیه و چین رسد.
“طرح صلح افغانستان این است، که وقتی رهبران بزرگ طالب در حکومت جای میگیرند، فرماندهان خردش اعتراض میکنند و اعلان میدارند، که ما این صلح را قبول نداریم و در یک شب به جای بیرقهای سفید طالب بیرقهای سیاه“دایش”بالا میشوند. همین حدودهایی، که در دست طالب است، در یک شب به دست“دایش”میگذرد. ببینید، نوارها از سرزنی به اصول دایشی در افغانستان چه قدر رواج یافتهاند. طالب یک تیر میزد و خلاص”، -گفت ابراهیمزاده.
امّا وی میگوید، اگر کشورهای شمال - شروع از آسیای مرکزی تا روسیه و چین و نیز ایران هوشیاری کنند، به دست مقاومت افغانستان میتوانند این طرح را در خود افغانستان خنثی سازند، در عکس حال، بردن این جنگ در توان نیروهای ضدتالیب و ضددایش افغان نیست.
“نه من، نه استاد عطا، نه احمد مسعود هیچ یکی ما به این نیرو مقاومت کرده نمیتوانیم، زیرا سرمایة کافی برای یک جنگ طولانی نداریم. مثلاً، سرمایة من و استاد عطا اگر 100 - میلیوندالّری هم باشد، با صدها میلیون دلار امریکا و پاکستان و سعودی رقابت کرده نمیتواند. ما یک مدّت میتوانیم مقاومت کنیم، امّا روزی شکست خواهیم خورد. کشورهای آسیای مرکزی هم تاب یک جنگ فرسایشی را ندارند. سلاح روسیه و پول چین و تجربة مدیریّت جنگی ایران، در عموم اقدامات دستجمعانة تمام کشورها ضرور است”، -گفت ابراهیمزاده.
وی به این هم اشارت کرد، که در افغانستان زیادتر تاجیکان و ازبکها و ترکمنها به“داعش”میگروند، به این معنی، که اگر طالب پشتون است، آنها باید دایشی باشند، امّا بار جنگ“داعش”- را حکومت خواهد کشید، زیرا طالب به داعشی تبدل خواهد یافت.
کمونیست
غلام عبّاس ابراهیمزادة 51-ساله در قریة شولگر ولسوالی همنام ولایت بلخ به دنیا آمده، لیسة“باختر” شهر مزار شریف و دانشگاه بلخ، بعدتر دانشگاه دوبی را ختم کرده است.
او زمان تحصیل در دانشگاه بلخ به جناح“پرچم ”-ا حزب دموکراتیک خلق تحت رهبری ببرک کارمل پیوسته، از همان ایّام کارمند ریاست 3 (ریاست امنیت داخلی و تعقیب مجاهدین) - ا خدمات امنیت دولتی (خاد) بود، که بعدها رئیس آن تعیین شد.
“کار ما نظارت کارمندان خاد، حتّی رهبرانش بود، که آیا با مجاهدین تماس دارند یا خیر. از سوی دیگر، با خود مجاهدین کار میکردیم. برخی رهبرانشان از ما پول میگرفتند. نامهایشان را نمیگویم، امّا از دست خودم پول گرفتهاند و حالا وقتی خود را مجاهد میگویند، خندهام میگیرد”، -میگوید ابراهیمزاده.
آخرهای دوران نجیبالله، راهبر کمونیست افغانستان، یک فرمان صادر میشود، که حزبیهای رهبر عسکری کنند، زیرا حالت اضطراری پیش آمده بود. حتّی والی، رئیس یا هر منصبدار دیگر عسکری میکرد. ابراهیمزاده در این دوره یک مدّت با اتّفاق سمیع عادل، والی بلخ، سعید یحیی، رئیس حیرتان و عبدالرحمان درویش، قُماندان غند 8-ا رزمی در روزة مبارک مزار شریف عسکری کرده بود.
“دو-سیساتی پیرداری یا پاسبانی میکردیم. نجیب این کار را کرد، که دیگر مردم علاقه بگیرند. در این روضه، که افراد زیاد میآمدند، کار ما - کارمندان امنیت-شناسایی کردن دشمن و جاسوسانش بود”، -به یاد میآرد او.
ابراهیمزاده بر این است، که اگر ژنرال ابدورشید دوستم بغاوت نمیکرد، حکومت نجیب را کسی شکست داده نمیتوانست. وی میگوید، اگر ژنرالهای حکومت اشرف غنی هم خیانت کنند، حکومت او نیز دیر نخواهد پایید، امّا این حکومت تا یک - دو سال دیگر سقوط نخواهد کرد، زیرا امریکا آن را نگاه میکند.
از آشناهای کمونیستش با کم کسی تماس دارد. او ماهانه به جمعه اسک، فرمانده نظامی شمال در زمان حکومت نجیب، که با شکستهنفسی و فقیریاش معروف است، ماهانه 300 دلار کمک میکند.
“کاپیتالیست”
عبّاس ابراهیمزاده کمونیستی است، که به یکی از تاجران و سرمایهگذاران بزرگ افغانستان امروز تبدل یافته است. پس از سقوط حکومت نجیبالله در سال 1992 او به کار تجارت شروع کرد. اوّل شش ماه ازبکستان رفت و تجارت دلار یا صرّافی را پیشه نمود. از مزار شریف تکنیکه و لباس های ساخت پاکستان و ژاپن را گرفته، به ازبکستان میبرد و از آن جا دلار میآورد.
“در مزار شریف حدود 1400 صرّاف کار میکرد. یک زمان انجمن صرّافان انتخابات رئیس را گذراند و مرا هم نامزد کردند. 750 رأی گرفتم. از بس که در میان مردم چند نفر با نام عبّاس شناخته میشدند، برای فرق کردن لقب“دلار”- را بر نام من چسپاندند و من شدم عبّاس“دلار”، -قصّه میکند او.
ابراهیم زاده سالهای 90-م حدود 6 ماه در مرکز تجارتی“صدبرگ”- ا شهر دوشنبه نیز با خیردوفروش مال و کالا مشغول بود و از آن ایّام این را به خاطر دارد، که در شهر سلاحبدستان بیدادگری میکردند و بارها از او باج ستانیدهاند.
“با دلیل مصروفیّتها من دیگر دوشنبه رفته نتوانستم. حالا که میشونوم، در تاجیکستان، به قول خودتان، تنجی و آرامیست، خوش میشوم. دولت باید همین تور باشد، امنیت مردم و رشد کشور را تأمین کرده تواند”، -گفت او.
تجارت دلار ابراهیمزاده 5 سال ادامه یافت. بعدتر او به تجارت بنزین و گاز، نوریهای مینیرلی و سیخ گل (ارمتوره) از ترکمنستان و ازبکستان و قزاقستان رو آورد.
“من در حیرتان یک ذخیرگاه 50-هزارتانی بنزین و گاز دارم. حالا آن جا ذخیرهها، به جز آهن، همه تخلیه شدهاند. خوف این بود، که طالبان حیرتان را اشغال کنند و این همه را انفجار دهند. حالا به جز حیرتان تمام بندرهای اقتصادی افغانستان را طالبان ضبط کردهاند. اگر بندرها همه غصب شوند، حکومت سقوط میکند. رئیس جمهور غنی رفیقم است. دیروز، وقتی در مزار شریف بود، به او گفتم، که اگر بندرها بسته شد، خودت بارو بوغچهات را گرفته، برو به خیر! از این خاطر، به زودترین فرصت باید بندرها را آزاد کنند”، -گفت او.
ابراهیمزاده حالا سه دانشگاه عالی - دو عدد در بلخ و یک عدد در کابل، دو کالج - یکی تکنیکی و دیگری، طبّی در مزار شریف و 30 مکتب میانه در سراسر افغانستان دارد. در دانشگاههای عالی او حدود 15 هزار دانشجو و در مکاتب میانه حدود 10 هزار طلبه تحصیل میکنند. آموزگارانی، که از خارجه اعزام شدهاند، 10 هزار دلار و استادان محلی از 500 تا 2000 هزار دلار معاش میگیرند.
در مزار شریف او یک شفاخانة 200-بستره ساخته است، که با مدرنترین تجهیزات طبّی مجهز شده است و زمان مبارزه با“ویروس کارانه”حدود 5 هزار نفر را رایگان طبابت کرده است. در این شهر او یک مهمانخانة لوکس و 7 بنای زیست ساخته است، که همگی سیوتاقه بوده، 540 خانواده در آنها سکونت اختیار کردهاند.
سیاستمدار
ابراهیمزاده سالهای 2010 و 2018 در دو دور انتخابات پارلمانی افغانستان با بردن بیش از 20 هزار رأی وکیل مردم بلخ در مجلس نمایندگان (ولوس جرگه) انتخاب شده است. سال گذشته برای یک سال معاون رئیس این نهاد نیز بود.
سال 2019 او حزبی را به نام حزب وحدت نوین افغانستان تأسیس داد. ضمناً، حزب وحدت اسلامی -“بریند سیاسی”- ا مردم شیعة هزارة افغانستان است و با حزبی، که ابراهیمزاده تأسیس داد، عددشان به سه رسید. قبلاً این حزب به دو جناح-حزب وحدت اسلامی کریم خلیلی و حزب وحدت اسلامی مردمی محمّد محقّق تقسیم شده بود. عبّاس ابراهیمزاده نیز تا تأسیس حزبش پنج سال معاون حزب وحدت اسلامی کریم خلیلی بود.
سؤالی به میان میآید، که چرا هزارهها این حزب را این قدر پاره-پاره میکنند و یا به نام حزب یک قحطی آمده است، که حتماً باید حزب وحدت باشد؟
ابراهیمزاده میگوید، پدرش ابراهیم، یکی از اساسگذاران حزب وحدت اسلامی و در کنار بنیانگذار و اوّلین راهبر آن - ابوعلیمزاری در سال 1990 بود.
“ما یک عمر در حزب وحدت بودیم. حزب وحدت نام ماست. آیا کس میتواند نام خود را تغییر دهد؟ من نام خودم را تغییر نمیکنم، نام حزبم را هم. در همین حزب وحدت کلان شدم. رهبران قبلی حزب را میراثی و ملّاگی ساختند. من میخواهم آن را مدرن و درخور خواستههای نسل نو هزاره کنم”، -گفت او.
حزب وحدت نوین حالا در 10 ولایت حدود یک میلیون عضو و در مجلس نمایندگان افغانستان دو نماینده دارد. صفحة فییسبوکی آن، که زمان صحبت با ابراهیمزاده یا از سوی سیاسیان مخالف یا طالبان حک شده بود، 350 هزار نفر پیروی میکنند.
امّا ابراهیمزاده میگوید، عقیدههای“پرچم”- را هم دوست دارد، مگر این که حالا رفیقان حزبیاش یا خارج یا طرف قومهای خود رفتهاند و این حزب را مال تاریخ کردهاند.
ظاهراً، این انجام قصّة عبّاس ابراهیمزاده، کمونیستی، که به قلّههای سرمایهداری و سیاست افغانستان رسیده است، نیست. تاریخ او افغانستان جنگزده و مظلوم را یک کشور امکانیّتها جلوه میدهد، سرزمینی، که هم صعود و هم سقوط یک چهرة سیاسی در سیاست و یک تاجر در تجارت را نمیتوان پیشگویی کرد.