نوشتهی محمد عثمان نجیب
شادروان ببرک کارمل:
این مسعود که شما از وی یاد می کنید، کیست؟
من به شخصه تاریخ را بسیار دوست دارم. آئینهیی که نه آئین ها غبار آلودش می توانند و نه قدرت ها از قدرت نمایی حقیقی اش کاسته میتوانند. نه شاهی تاریخ دگرگون کرده می تواند و نه گدایی از گرسنهگی خود را سیرایی میتواند. تاریخ را میتوان به دل خود و به زر و زور خود نوشت. اما پایایی قدرت مانور تاریخ چنان است که نه می خواهد آئینهیی در دست دروغ سازان زمانه ها باشد.
بشر غیر از اصل قرآن که از سوی خدا نازل شد و غیر از انجیل حقیقی کلام خدا، زبور حقیقی کلام خدا و تورات حقیقی کلام خدا و صحف ابراهیم و موسا کلام های حقیقی خدا دیگر هر چی تاریخ داشته و نوشته همه دروغ بوده کما این که تاریخ نگاران غیر وابسته و مستقلی هم وجود داشته اند، اما اصدار حکم حقیقت و غلط تاریخ حتا تاریخ های از سلسله های هخامنشی، ساسانی ها، ابن بطوطه، ناصر خسرو قبادیانی، هرودت، طبری و بیهقی و در کشور ما کاتب هزاره، غبار، فرهنگ و ده ها تای دیگر از نگارنده های تاریخ احمدشاهی تا تاج التواریخ و سراج التواریخ و نام های گوناگون اندیشمندان زیادی بوده اند که جدا از ملاحظات و حلاجی های محتوایی قوت مانور ذهنی و حک رنگ نی و رنگ و پَر و قلم روی کاغذ، اراستهگی و شیوا نویسی نگارنده های آن هیچگاه انکار شده نه می تواند. تعدد مجلدات کهن نگاری یا کهنه نویسی و باستان نگری مطرح و مطمح نظر نیست. روش و کاربرد واژه و شیوا نویسی و چنگ انداز دل نویسی بسیار مهم است که اکثر تاریخ نویسان از گذشته تا حال به آن پرداخته اند.
دیدگاه شخصی من به حیث یک رهرو نادان این راه که رفتن به جادهی آن را بسیار دوست دارم چیزی دیگریست و آن این که روایت ها پرداخت های نوشتاری در هرگونهیی که باشند روح زندهی رمان گونه حقیقی به آنان داده شود تا روح از قالب های انجمادی تنها روایت تهی کنند و تیر های نشانه گیری شان فقط بدون دلیل و تعلل ذهن خوانندهی پرخاشگر و زیبانگر باشد. طیف وسیع خواننده های متون تاریخی و کهنی افراد عادی اجتماع نیستند. برای آنان درک محتوایی و حتا داوری محتوایی کمتر از پنج دقیقه را نه می گیرد تا سر و آخر محتوا را دیده و حکم بر متن درون کتاب یا تاریخ یا داستان و یا حتا یک نامهی عادی صادرکنند و دغدغه های ترواشی افکار را پایان دهند. آن ایام کار هایی که ما داشتیم و در دههی شصت بسیار متبلور بود، زیبا نویسان، بِه نویسان، درست نویسان و عالی نویسان زیادی بودند که رفته های شان را خدا رحمت کند و زنده ها را عمر طولانی نصیب گرداند. نجیب ساکب، اسماعیل فروغی، یوسف هیواد دوست البته هیواد دوست همان زمان، حمید هامی، حضرت وهریز، قهار عاصی، رزاق مأمون سپوژمۍ زریاب، وحید صمدزی، یاسین خموش، خالده فروغ، روښان و ده ها تای دیگر اعم از داستان پردازان و سرودگران دیروز کمی از کهن سالتر یا کمی از ما جوان سالتر و یا همسالان ما بودند. در مورد بزرگان سخن و ادب که از لحاظ سن و سال و بصیرت و دانی مقدمتر ها و و بزرگتر ها گفتاری نه می توانم، چون هم دور از ادب است و هم در ید صلاحیت و خِرَدِ ما نیست که استادان عزیز ما اند، در این قافله نادان ترینی که تاکنون وامانده است منی حقیر و فقیر و سراپا تقصیر هستم.
در میانه های دههی شصت که اوج اعتلای کلتوری و فرهنگی کشور بود، هرنگارنده چنان با دقت می نوشت و چنان عالی می نوشت که به قول مولانا مپرس. آن امر دو تا عامل داشت: یکی توجه به خود آموزی و خود رسانی و دوم هراس اخلاقی از محیط و ماحول به خصوص حربهی نقد.
تناسب کار نگارنده ها با روش کار خواننده ها یا گوینده ها یک سان نه بود، گوینده های های آگاه داشتیم بدون تفکیک حس جنسیت. همه به نوعی با تو کنار میامدند و از خطای تو میگذشتند، مثل عبدالله فهیم یا وهاب شادان یا استاد مرحوم همراز صاحب یا سهیلای حسرت نظیمی یا غورځنگ صاحب، یا ظاهر طوطاخیل یا فریده پکتین با ذکیه کهزاد… اما شمار دیگری بسیار سخت گیر بودند…مثل حامد نوری، صدیقه ظفر، استاد مستعان که افتخار شاگردی شان در مکتب را هم داشتم، مینه بکتاش دیروز نه امروز، فوزیه میترا و نبیله همایون. اینان تا قانع نه می شدند زور فلک هم بر شان نه می رسید و متن را خواندن چی که نگاهی هم به آن نه داشتند. منی نادان بیشتر با فوزیه و نبیله درگیر برنامهیی خوشایند و دوستانه بودم چون بیشترین سیاهه های من را همین دو نفر و بیشتر فوزیه میترا میخواندند. وقتی متن را برای فوزیه می دادی … تا به خود می آمدی ده تا نقد در یک صفحه
می داشت و پیش رویت قرار می داد… که برایش قناعت بدهی یا قبول کنی که غلط نوشتی باید آدم واری بنویسی و بر عکس نبیله هر متنی را که برایش می دادی ابتدا فقط اخیر متن را میخواند و بعد از مبداء شروع میکرد، دلیل اش هم منطقی بود...میگفت وزن و ارزش هر نامه و نوشته و متن از اخیر و جملات اختتامیه فهمیده می شود.
آغاز طویل سخن برای آن بود که امروز برای نوشتن یک مقاله پیرامون شخصیت ملی اندیشی و عقلانیت، تاریخی و سیاسی و پارتیزانی و مدیریتی مسعود در بیستومین سال یاد شهادت او چیزی بنویسم. به مسعودی که راستی بود و منی که چپی استم. اما نه میدانم کدام مورد نامرئی من او و حالا من پسرش را در نقطه های تلاقی قرار میدهد. در حالی که هیچ فشاری هم نیست تا حتمی با این دو روحاً نزدیک باشم و ثبوت های فروانی هم دارم که انشاءالله اگر حیات باقی بود در یک کتابی منتشر خواهند شد چون به لطف دوستان گرامی ما از سال ها پیش در تارنما های برون مرزی انبار شده اند. از مواردی در لابلای ذهن من که بایگانی و بُنگاه نادانی است یادم آمد که آن زمان شادروان ببرک کارمل باریکی مصاحبهی سه ساعتهیی، گپ هایی به پاسخ خبرنگار و گماشته شده به تاریخ چهارم جون ۱۹۸۴ در مورد مسعود قهرمان ملی داشتند که بعد ها و در هشتم جون۲۱۰۷ توسط کدام هموطن ما دریافت و ترجمه شده است.دست به کار شدم و همه را پیدا کردم تا به خوانندهی با بصیرت عرض کنم که هر کلامی تاریخ است، هر نبشتهیی تاریخ است، هر سخن و هر حرفی که از دهان بیرون شد تاریخ است و ضرور نیست تا همه چیز قطور و چند صد صفحه یی یا مجلدی باشد.
فرق بین آدمیت کارمل و رهبر طالبان در عملیات به پنجشیر ؟
بحث سه ساعته بانو پاتریشیا سیتهی جالب بوده و به خصوص آن بخش مصاحبه که ادعا شد بعد ها منبع معتبر اتمای غرب بالای مجاهدین آن زمان شد. من در مورد خطاهای محاسباتی انجام چنان مصاحبه فردا پس فردا خواهم پرداخت اگر حیات باقی بود و مجال صحی هم داشتم.
خبرنگار که از خواندن برگردان گزارش اش در ک می کند آدم سادهیی نه بوده و با تعرض متوالی پرسش ها فکر میکند می تواند خاطر جمع گردد. او پیرامون پنجشیر در مورد احمدشاه مسعود و جنگ پنجشیر می پرسد:
«…از عملیات پنجشیر چه میگویید؟ اگر خطر اینهمه ناچیز باشد، چرا برای نابود کردنش نیاز داشتید به فرستادن آنگونه قوای مسلح فوق العاده بزرگ؟…»
شادروان ببرک کارمل چنین پاسخ می دهند:
«…ما در افغانستان قدرت آتش گشایی کافی برای ذوب کردن کوهها داریم، ولی نمیخواهیم چنان کنیم… زیرا همچو عملیات باعث مرگ مردمان بیگناه گردد… عملیات مختصر ما در پنجشیر “ پرابلم” آنجا را به طور کامل سرکوب کرد. پنجشیر به حالت عادی بر گشته…است…»
خبرنگار رها کردنی نیست و در ادامه باز چنین می پرسد:
«… آیا گروه چریکی به رهبری مسعود را نابود ساخته اید؟ مسعو مرده است یا زنده؟ …
پاسخ شادروان ببرک کارمل با کمی عصبیت مزاج فی الفور…:
این مسعود که شما از وی یاد می کنید، کیست؟
…نمی دانم زنده است یا مُرده و پروایش را هم ندارم. موضوع پنجشیر حل شده است.
در بخش بعدی که ختم همه مقاله است جمع بندی دیدگاه خود را دقیق ارایه می کنم …که اگر شادروان ببرک کارمل رهبر گرامی و عزیز ما زنده می بودند هم همین دیدگاه را رد می کردند…
ادامه دارد….