خشونتِ طالبان و مقاومتِ پنجشیر و جریانِ "چپ"
عمرِ فاشیسمِ طالبانی در سایهٔ تنفسهای مصنوعی چین و کشورهای ارتجاعی حوزهٔ خلیجِفارس با تحریکات دولتِ پاکستان متاسفانه دراز خواهد شد.
یک برگه کتاب
وقتی نظامِ فاسدِ «جمهوری اسلامی افغانستان» با آن ناگهانیِ غیرمترقبه مثلِ کاخِ مقوایی ازهم فروپاشید و اشرف غنی را در هیئتِ دزدی ترسویی از قافلهٔ دزدانِ حکومتی و مافیایی - "دمپایی" به دست - تا حوزهٔ خلیجِفارس فراری داد، با آنچه برقآسا در افغانستان اتفاق افتاده بود، از فرطِ تعجب، اغتشاشِ ذهنی سراغِ جهان را گرفت.
اینک که از این حادثه با تمام تراژیدیهایش چند هفته سپری میشود و خشونتِ بیرویه و برچه و شلاقِ وحشیانهٔ جنگجویانِ طالبانی در کابل و مزار شریف و هرات از بانوان و مردان و خبرنگاران قربانی میگیرد و مقاومتِ مردمی پنجشیر نظر به شواهد عینی با دخالتِ نیروهای نظامی بیگانه درهم شکسته است و با قتلِ وحشیانهٔ مردمانِ غیرنظامی توسط طالبان، وارد مرحلهٔ دیگر شده است، شمار از کاربرانی افغانستانی شبکههای اجتماعی که خودِشان را متعلق به جریانِ «چب» میدانند، هنوزهم در موضعگیریهای سلیقهای و سطحی شان در قبالِ اعتراضِ بانوان و مقاومتِ مردمی پنجشیر گرفتار منگنه هستند.
این جریان یا بهشیوهٔ شکریه بارکزی و حنیف اتمر - که مردم از جنگ خسته شدهاند - مقاومتِ پنجشیر را به "جنگطلبی" استحاله میکنند، بدون اینکه عوامل آن را ارزیابی کنند و یا از حزب جمعیت اسلامی و شورای نظار و حضورِ عدهای از رهبرانِشان در این مقاومتِ مردمی، پیراهنِ عثمان میسازند تا با فهرستکردن ویرانیهای جنگهای داخلی و قتلعامِ افشار در کابل و سهمِ جمعیت اسلامی در دزدیها و خیانتهای نظامهای فاسدِ حامد کرزی و اشرف غنی، به اصالتِ مردمی مقاومت پنجشیر و فرزانگی مردمانِ غیورِ این ولایت، خطِ بطلان بکشند.
وقتی جنبشِ "چپ" در غیبتِ هیچگونه تحلیلِ عینی از فاجعهٔ طالبانی و نقزدن و خط کشی رویدادهای معاصرِ تاریخی، ناخواسته مقهورِ افکارِ طالبانی میشود و فراموش میکند که در چنین وضعیتِ اضطراری که فاشیسمِ دینی با تبانی اربابانِ بیگانهاش هرگونه اعتراضِ مدنی و حضور بانوان را در فضای عمومی سرکوب میکند، از جریانِ "چپ" برایشان سپری زنگزدهای بسازند تا در پشتش پناه ببرند.
به عقیدهٔ ما در شرایطِ بحرانی کنونی که دهشتِ طالبان برای حفظِ منافعِ چین و پاکستان و روسیه و قطر و امارات عربی به فاشیسمِ قبلیوی- اسلامی طالبان صبغهٔ قانونی و حقوقی و بینالمللی میدهد، هر جنبش - چه فردی و چه جمعی - در برابر هیولایی تحجرِ طالبانی شایانِ حمایت و همدردی است.
نگاهِما به مقاومتِ مردمی پنجشیر باید بدونِ در نظرداشتِ سازمانی و حزبِی، توأم با تحسین و پشتیبانی باشد. زیرا مقاومتِ پنجشیر جرقهای است که دیر یا زود خرمنِ خشکِ ذهنی طالبان را در ولایتهای دیگر آتش خواهد زد.
نکتهٔ اساسی دیگری را که باید به این کاربرانِ جریانِ "چپ" تأکید کرد این است که بهجای گمانهزنیها در رخدادهای معاصرِ تاریخی، چرا پیشآمدهای تاریخی را از دریچهٔ فلسفهٔ مارکس کندوکاو نمیکنند. زیرا مارکس از هر فیلسوفِ معاصر و متأخرش توانسته است، نیکوتر با علمِ تاریخ کنار بیاید.
زمانی آتشِ فتنهانگیزیهای وحشیانهٔ فاشیسمِ قبلیوی-اسلامی طالبان، با گذشتِ هر روز فضای آزادی را چهبسا در حدودِ محدود جغرافیایی یک پروانه، به خاکستر تبدیل میکند، همه افغانستانیهای مترقی باید به این حقیقت تلخ اذعان داشته باشند که عمرِ فاشیسمِ طالبانی در سایهٔ تنفسهای مصنوعی چین و کشورهای ارتجاعی حوزهٔ خلیجِفارس با تحریکات دولتِ پاکستان متاسفانه دراز خواهد شد.
از سویدیگر همان طوری که در یکی از نوشتههایمان اذعان کردیم، جنبشِ طالبان که قالبِ درشت و بدریختش بهروی صخرههای سیاهِ تحجر و خشونت و ترور استوار است و با انعطاف و تسامح و مدنیت ناسازگار، به علتِ جماد در اندیشه، مانند هر ایدئولوژی فاشیستی آمیخته با سنتهای راکدِ قبیلوی و دگمهای فسیلشدهٔ دینی، از نوع اسلامِ ارتجاعی سلفی و جریانِ خشنِ فرقهٔ مذهبی دیوبندی تغییرناپذیر و فرهنگناپذیر است.
درست نکتهای که در آغاز یک مقالهٔ مفصل در روزنامه لوموند ۶ سپتامبر ۲۰۲۱ در خصوصِِ بنمایههای ایدئولوژی طالبان بدان اشاره میشود:
"طالبان حکمروایانِ جدید افغانستان بهمثابهٔ وارثانِ ایدئولوژیکِ دُکترین قرآنی ارتدوکسِ [دیوبندی] که در قرن نوزدهم در هند ظهور کرد، پیوریتانیسم (خشکهمقدسی) مذهبی افراطی را با "اصلاح طلبی" سنتها و مبانی شرف و «غیرتِ» قبیلوی ترکیب میکنند.
هرچه روزها بیشتر بهپیش میرود، امیدهای ضعیفی مبنی بر اینکه طالبان به فضایل اعتدالِ سیاسی روی آوردهاند، کاهش مییابد. باوجودِ آن، اگرچه این امر بعید نیست که حاکمانِ جدیدِ افغانستان، اعمالِ نوعی از پرگماتیسم را در سیاست بروز بدهند. یک حوزه اما وجود دارد که آنها دلیلی برای تغییر ندارند: یعنی دین.
طالبان به جریان اعتقادی ویژهای از اسلام تعلق دارند؛ الگویی که آنها از زمان بنیانگذاری جنبشِشان در سال ۱۹۹۴ هرگز بدان اشاره نکردهاند. پوریتانیسم (خشکهمقدسی)، قرائتِ تحت اللفظیِ قرآن، "تبعیتکردن" سختگیرانه [از سنتِ] پیامبر و اینهمه در پیشپاافتادهترین جزئیاتش - از اندازه ریش گرفته تا طول تنبان که باید تا وسطِ مچِ پا پایین بیاید و نه پایینتر از آن: یعنی دلواپسی توأم با وسواسِشان به این نکته که خودشان را با [سنتِ] محمد، سازگار کنند، اعتقادِ سرسخت آنها را سامان میدهد."۱
_______________________________________________________
1- Les talibans, pointilleux « imitateurs » du Prophète - Le Monde
https://www.lemonde.fr/.../les-talibans-ces-pointilleux...