نوشتهی محمد عثمان نجیب
آخرین شب ِ بودن من در فیسبوک. دوستانی که بخواهند ما را دریابند…تقریباً در همه تارنما های وزین برون مرزی حضور داریم.
شاید. فیسبوک از بایگانی های خود نشراتی را بازرسانی کند اما از فردا پُست جدید ندارم و فعال نیستم.
می توانیم رزمندهی مسلح در جبهه باشیم اما می توانیم بهترین مبارز قلمی باشیم. روز های دشوار وطن میگذرند و سیاه رویی به کسانی می ماند که به غم ما شاد می شوند. یکی از عوامل مهم منتهی به چنین تصمیم من که از فردا عملی می شود، پیدا شدن برخی افراد بی هویت و بی احساس اند که آتش را در وجود من و هر کس دیگر فروزان می کند. مثال ما یک همکاری داشتیم مربوط جناح خلقی حزب به نام یوسف هیواد دوست. این آقا که انصافاً در گذشته آدم بسیار با محبت و صمیمیت بود فکری هم نه میکردم که روزی به یکی از متعصب ترین و متحجر ترین حزبی تبدیل می شود به دلیل زبانگرایی پشتونیزم نخبهیی.
در اولین روز حملهی برادرانش به پنجشیر به جای اظهار تأسف از وحشت آفرینی پشتون خیبر پښتونخواه که هرگز نخبهی پشتون افغانستان را به پشیزی هم نه خریدند با همسر گرامی شان کلاه های مربوط گویا جنبش منظور پشتون را به سر ها گذاشته و از ایشان تمجید نمودند. من در دیدگاهی برای شان گفتم که اگر عکس ینگه همراه تان نه می بود میدانستم در مورد دیورند تان چی برای تان بنویسم. در جوابم نوشتند…ولا نجیب صاحب او یک موضوع تاریخی بود…گویا جبر کرد. آقای هیواددوست فکر کردند که خود شان آدم اند و ما کاه خوردیم و تاریخ نه می دانیم. پشتون پاکستان بار ها اینان را توهین و تخویف کرده و مزید بر آن هم بیرق افغانستان را بار ها آتش زدند و هم لگد مال اش کردند و هم به این آقایان صریح و سریع اذعان نمودند که ما شما ها را نوکران دروازه های خود نمیگیریم…اما اینان برای آن که گویا مونږ اکثریت یو…را از دست ندهند به پای خیبر پښتونخواه خم می شوند… روزی که فهیم دشتی همکار رسانهیی ما شهید شد آقای هیواد دوست عکس فیلمی از خود نشر کردن که گویا امروز روز دوستی است.
من برای شان نوشتم … تا کمی از وطن هم. بنویسید، خبر دارید که فهیم دشتی شهید شده… هم. مسلک ما و شما. برایم نوشتند …ولا مه فهیم دشتی ره نمی شناسم… آنجا گفتم …مولانا چنین آدم ها را دیده بوده که انسان را آرزو کرده… بحث صد جنایت و پشتون بازی واحد نظری را مستند انتقاد کردم…برایم. نوشتند…شما در رادیوتلویزیون خدمتی …بودین…
پس نوشتم من آنجا بیست و چند سال اجرای وظیفه کردم و آخرین وظیفه ام هم تصدی ریاست نشرات نظامی بود…یعنی من به پیشنهاد جناب محترم غلام حسن حضرتی رئیس عمومی رادیوتلویزیون ملی و موافقت جناب محترم استاد رهین و موافقت مارشال فقید که آن زمان وزیر دفاع هم بودند و منظوری کرزی با حفظ حقوق و امتیازات نظامی در تشکیل وزارت اطلاعات
مقرر شدم. شادمانم که خارج از مقام های وزارت اطلاعات و فرهنگ و ریاست عمومی رادیوتلویزیون ملی نمایندهگی بسیار قاطع و بابانگ رساکردم. عضویت چندین کمیسیون دولتی را برا امر های مهم کشوری از جمله تشکیل و احیای اردوی ملی را داشتم که کرزی و غنی بابای آقای هیواد دوست و برادرا ن خیبر پښتونخواه آقای هیواددوست با اشارهی انگلیس و آ مریکا در کمتر از ۲۴ ساعت پارچه پارچه اش کرد. شما یک مقالهی بی طرفانه و وطن دوستانهی پشتونیستی برا ی تقبیح صریح اعمال غنی کرزی و پاکستان و خیبر پشتونخواه برادران آقای هیواد دوست پسا حادثه را آشکار کنید…هیواد دوست مثالی از هزاران مثال تحجر نخبهی پشتون است به تازهگی شادروان سعید مجددی همکار سابقهی ما فوت کرد…آقای هیواددوست چی کردند…. از همین جا خدمت آقای هیواددوست مینویسم که افغانستان کشور مشترک و مساوی همه است. این جغرافیا را تنها مربوط نخبه های پشتون دانستن خیال است و محال است و جنون واقعی. ماغزهیی را که رحمان بابا. در خیال خراب کرده، میلیون ها جوان و انسان افغانستانی است که به صورت حقیقی ماغزه هایی را باد میکنند که خیال عبدالرحمانانی، امان الله خانی، طرزی خانی، عمران خانی، غنیخانی و کرزی خانی به سر داشته باشند. به یاد هم داشته باشید که رادیوتلویزیون ملی هم ملکیت عامه است و قبالهی آن را کسی به شما نداده و صلاحیت دادن را هم ندارد…