برای نخستین بار در زنده گی می بینم که یک شیطان رانده شده، از ارتکاب نکبت تاریخی درحق ملتی در به در شده، لذت می برد و هیچ باکی و عاری از خود نشان نمی دهد؛ خاصه این که یک تُف کلان نیز به صورت «غلام بچه» های بیروکراسی خویش می اندازد که هم اکنون دراقصا نقاط جهان خفاش گونه خزیده اند.
آن چشم دریده، این ویژه گی را داشت/ دارد که به فتوای دماغ مختل خویش عمل کند. باورنکردنی ست. چشم دریده ترین دوپا،
با این شناعتی که درحق سی میلیون انسان انجام داده، کشور را به خاک سیاه نشانده و بخشی از صوبه پنجم پاکستان ساخته، بربریت زنده را برسرنوشت مردم مسلط کرده، جرأت نمی کند مانند شیطان رجیم، با روح دوزخی و چهره یی مسخ ، سر از سوراخی در آورد و به قربانیان خویش پوزخند بزند!
از یک رهگذر، باید منصف باشیم. او هم درقدرت، هم درمسند، هم درسفر و هم درمحضر حکومت و مردم، بارها اثبات می کرد که ده افغانستان دیگر را به دهان آتشفشان قومیت پرتاب می کند. چنین کرد؛ با این تفاوت که به جای خدمت به قومیت، به سازمان جهنمی پاکستان نشان سرفرازی تاریخی داد. او از حکومت طالبان اعلام حمایت کرد؛ گفت که جهان باید طالبان را به رسمیت بشناسد. ملتی درهم شکسته، خشماگین و درگرداب رها شده، از آلام برخاسته از نحوست غنی برخود می پیچد؛ اما شیطان رجیم، از اسحقزی احساس شرم میکند!
حال یک سوال برای تمام قومیت ها: غنی به کدام قوم خدمت کرد؟ همه ای اقوام را به کام دیوهای مست داد.