کاوه جبران
تردید بنده دربارهٔ نفهمی و یا خطای جماعتی چون متینبیک در شناخت آن لجن تاریخ و گروهش، از آنجا آغاز میشود که این گروهها استمرار منافع خود را در بقای جمهوری قومی غنی میدیدند. در سایهٔ آن جمهوری از یکسو به نمایندهگی قوم در دستگاه غنی سلطهگری را مشق میکردند، از دیگر سو در رقابتهای درونقومی رقیبانشان را به انزوا میکشاندند.
تصادفی نبود که اشرفغنی احمدزی میگفت رهبران جوان را جاگزین رهبران سنتی جهادی میکند. آن لجن تاریخ جمعیتی از امثال
متین بیک و تمیم عاصی و منیره یوسفزاده و... را با چنین وسوسهیی به دنبال خود کشاند. البته که بسیاری از آنها توانایی و استعداد تقسیم جو دو تا خر را نداشتند اما حرص و پررویی فراوان داشتند. چنین آدمهایی معنای سخن بابای فراری را به خوبی درک میکردند و تا آنجا که ممکن بود، سعی داشتند خود را به دستگاه جمهوری قومی بیشتر نزدیک کنند، هر چند که افرادی چون تمیم عاصی به دلیل ناشیگریهای شخصیتی خیلی موفق نبودند اما تعدادی دیگر موفقانه عمل کردند.
پول فراوان اپراتیفی، روابط گستردهٔ تجاری و سیاسی، موقف بلند حکومتی و... چیزی نبود که نسل فقیر و حقیر ما در برابر ملاحظهٔ اخلاق و عزت نفس و منافع مردم از آن چشم بپوشد. تعداد این جماعت کم هم نبودند، از محب و فضلی و مریم سما گرفته تا همین متینبیک و همسر گرامیاش همه به همین دلیل به دنبال بقای جمهوری قومی بودند. بنابراین، علمکردن دروغی به این بزرگی که ایشان فریب خورده بود و بخشایش میطلبد، نشاندهندهٔ موضعگیری جدید در وضعیت جدید است. برای آنهایی که از نظر قومی با آن لجن تاریخ یکی نبودند، هنوز فرصت ورود در آرایش جدید سیاسی هست و به همین دلیل طلب بخشایش و اعلام فریفتهگی خود نوعی اعلام موضع جدید سیاسی است.