پشتونِ سیاسی و اقتدارگرا چپ و راست نه دارد.
فقط مقاومت و فقط تجزیه کارساز رهایی است و بس.
تجزیه شویم اگر سیودو کشور هم شویم.
روایاتِ زندهگی من
بخشِ ۲۰۵
نوشتهی محمدعثمان نجیب
روح آقای لنگر شاد و بهشتِ اعلا مکانِ شان.
چندی قبل آقای فرید مزدک از سیاسیونِ سرشناسِ افغانستان در دههی شصت صحبتهایی اندربابِ عوامل و مظاهر انحصار قدرت و تمرکز قدر به دست پشتونِ سیاسی اقتدارگرا تحتِ رهبری شادروان دکترنجیب سخنانی گفتند که حقایق آفتابی و روشن اند. هرچند ایشان در قمار سیاسی و خیانت به شادروان ببرک کارمل استاد و رهبر شان به نفع دکتر نجیب بازنده شدند، اما برای امروز گاه گاهی حقیقتگویی میکنند که به مذاقِ اهل و تبارِ تمام انواع پشتونِ سیاسی اعم از راست و چپ برابر نه بود و فریاد شان را بلند کرده است.
آقای ودان یکی از آنهاست. ما میدانیم که پشتونِ چپ و راست سیاسی گروه میانهرفتار نهدارد و همه تمامیتخواه اند. من امروز پیام تسلیتِ آقای ودان را نسبت درگذشت آقای لنگر خواندم. لازم دیدم با توجه به برخی نکاتِ نهفتهی فریبکارانه در این پیام آقای ودان مروری بر آن داشته باشم. و به دان جهت بود که مستقیم آقای ودان را خطاب کردم و میکنم:
و اما شما آقای ودان از خود بگویید که چقدر در دفاع از قبیله آرمانهایت را زیر پا کردی. از یک حزب هفتاد حزب ساختید. مضحکه بازی را ختم کنید. کدام شورای عالی؟ کدام حزب؟ کدام سرمدار آزاد از افکار پشتونیسم اقتدارگرا؟ به شما ها فقط محیط و مکان تغییر کرده. با همان نکتایی های تان طبل استمرار قدرت تنهای پشتون سیاسی را میکوبید. کجای سخنان آقای فرید مزدک غلط بود که آتش اندر شلوار شما در انداخت؟ نزد ما فرید مزدک، نجمالدین کاویانی، س، ع، کشتمند و همه کسانی که کودتای هجده را در وارونه سازی سرنوشت افغانستان و رهبر ملی و مترقی و دانشمند و پاک و رقم زدند، خاینهای نابخشودنی اند. اما انصافاً که فرید مزدک با بلندکردن فریاد دفاع از هویت و افشای رازهای پنهان شادروان دکترنجیب سردمدار احیای فاشیسم پشتونِ پرستی سیاسی و پشتونپرستی خانهای دو سره و گندیده و متعفنِ خیبر پښتونخواه از غفار خان تا منظورخان نقش خود را ایفا کرده و مثل اکثریت چپی های بزدل رهبری دیروز در لانهی هراس نخسپیده است.
من در اوایل ثور ۱۳۷۱ چند شب پیش از ترک افغانستان توسط فرید مزدک و کاویانی در منزل فرید مزدک رفتم که کاویانی هم آنجا بود. نوار تصویری دو بانو را برای شان بردم. در آن نوار که ما به هدایت مراجع و مقامات جهادی نشر ثبت و نشر کردیم، دوبانویی را آورده بودند به نام خواهران مسلمان که حجابهای عجیبی داشتند. آنان سخن از امر به معروف و نهی از منکر میزدند که بانوان افغانستان چهگونه باشند. گویی تازه از آسمان خدا در ملک کفار ناژل شده و دین را به مردم تشریح میکردند. بعدها معلوم شد که آن دو بانو به جرم جنایات معین ذر قید دولت تحت رهبری دکتر نجیب بودند و پس از ۸ ثور ۱۳۷۱ با سپردنِ بر انجام چنان یک صحبت تلویزیونی رها شدند در حالی که آنان به جرایم قتل عمد و قتل نفس زندانی بودند.
من آنجا به آقایان مزدک و کاویانی گفتم که شما چی کردید با این کار های تان. شکی هم نه بود اگر دکتر به اینان روی خوش نشان میداد هرگز در فکر تبار خود نبودند. اما شما ها از بدو تولد تان برای آقایی و حکمرانی تربیت میبینید.برای شما از رأس تان تا قاعدهی تان فقط هژمونی حاکمیت پشتونیسم سیاسی بالای همه ملت مطرح است، برای شما چپیهای مکاتب مختلف سیاسی و برای برادران راستگراهای سیاسی و اسلامی تان در هرگوشهی افغانستان و جهان هژمونی قدرت داشتنِ پشتون مطرح است.
نه وطن، نه آرمان، نه هدفِ ملت شدن. کاویانی گونههای چپی، از تاجیکتباران یا کشتمندگونه های چپی از هزاره تباران، خلیلی گونه های راستی از هزارهها، عطای نور گونههایی از تاجیک تباران و هزاران تای دیگر هم تا امروز شماها را رها نکرده اند و از دیدِ سیاسی حتا تباری بندهی تبار خود را رها کرده اند و جبونانه خاموش اند. فرید مزدک که حداقل همین شهامت را در برابر شما ها دارد تا هر از گاهی چهرهی اصلی پشتون سیاسی اقتدارگرا را افشا کند. بیش از این نهخواهید من مواردی را در مورد تان بنویسم که فکر میکنید کسی آگهی نه دارد.
حالات امروز طالبانی در وطنِ ما بخشی از برنامه های راهبردی دکتر نجیب است که بذر شان حاصل داد. پس برای چپی و راستی غیر پشتون مخصوصاً پارسیگویان لازم است. فقط به تجزیهی سیاسی، جغرافیایی و تباری بپردازند و همسایههای خوبی شوند که آن هم ممکن نیست. چون پشتونِ سیاسی و اقتدارگرا و تمامیتخواه غیر از خود و تمایلاتِ قبیلهی خود نه به سیاست با دیگران، نه در قدرت با دیگران و نه در جغرافیا با دیگران تمایلی نه دارند و غیر از حکمروایی به چیزی کم تر از غلامی دیگران برای خود انتظار ندارند. آنانی که مخالف تجزیه اند یا مانند برخیها صحبت های حاشیهیی آرمانی میکنند و تجزیه خواهان را بی برنامه میدانند، بدانند که نه می دانند. منی که بر تجزیه فکر میکنم به راه های رسیدن بر تجزیه فکر میکنم و حتمی برنامهیی دارم یا مثلِ من دیگران . مهم راه اندازی ماشین خطکشی تجزیه است.
ما در چند ماه پسین همه انواع خواستهای پشتونِ سیاسی را به صورتِ خاص تجربه کردیم. در افراطیترین شان، طالبان، در غربیترین شان غنی، کرزی و خانم سراج که وضعیت او را در کنفرانس ناروی دیدیم، در سیاسی و راستیترینِ شان حکمتیار و سیاف و دیگران، در چپیهای شان شادروان دکتر نجیب، سلیمان لایق و در زندههای چپی شان آقایان فقیرِ ودان، حمیدِ روغ به عنوان نمونههایی از پیشکسوتهای پشتون سیاسی اند و در لودهترین شان یون، اصولی، امرخیل گونهها اند. پس اینان را به حالِ خود شان رها باید کرد. اگر نه صد نسل بعد از من هم که این یادداشت را بخواند افغانستان با این مردم یک گام هم به ترقی و تعالی نه میبردارد، شعارِ افغانستان خانهی مشترک ختم شده و رنگیاخته است. تجزیه شویم اگر سیودو کشور هم شویم. بدرود.