نوشته
ی : اسماعیل فروغی
حسیب نیما ، شاعر دردها و کهنه دردهای
افغانستان ومردم تیره روزآن است. وقتی شعرحسیب نیما را می خوانی ، فکر میکنی برگ
هایی ازتاریخ را می خوانی - برگ هایی ازتاریخ غم انگیز مردمی را که از روز ازل
تیره بختی در سرشت اش عجین شده است .
من از کجای زمینم که جنگ می گریم
کدام آیینه- دارم ، که سنگ می گریم
چگونه شاعر آزادی ام ، که نسل به نسل
برای ختم پرنده تفنگ می گریم
برای جشن قفس ها و مرگ چلچله ها
به روی مقبره ی عشق ننگ می گریم
فریب خورده ی خاموش جنگل پیرم
برای چوچه ی آهو پلنگ می گریم
شعرحسیب نیما به همان پیمانه که بازتاب روشن درد است ، پراز اندیشه های بکر
و ناب هم است . هر شعراش انباشته از اندیشه هاییست راهگشا و روشنایی بخش :
سفر سفر شکسته ام ، چقدر راه مانده است ـ
چقدر
راه روشنِ بدون چاه مانده است
من
و تو مرز بسته ایم ، به دور فکر همدگرـ
به
قفل کهنه ، پشت در ، فقط نگاه مانده است
چراغ های زینتی ، کنار تخت خواب ها ـ
رسالت
شکست شب، به دوش ماه مانده است
حسیب نیما تنها
شاعرنیست ، یک جامعه شناس موفق و ماهر و یک منتقد بیرحم تاریخ هم است. او تمام
حقایق ملموس جامعه را با واژه ها و ترکیب واژه های قشنگ ، بازبانی شفاف و پاکیزه واکاوی
کرده و باصراحت و شجاعتی شاعرانه ، همه را با شلاق نقد آشنا می سازد :
وقتی او می گوید :
گلویت قلعه ی متروک تاریخ است ، می خواهی
سکوتت
ناله گردد ، باصدای یک کس دیگر
درواقع برتمام دنباله روی ها و بیگانه
پرستی های تاریخی ما خیلی خشمگنانه می تازد و اوج و طغیان خشم اش را اینگونه فریاد
می زند:
عبادت
با اذانِ خون وآتش ، بی بهشتت کرد
توعمری
نامرادی ، باخدای یک کس دیگر
حسیب نیما ازمرور و بازبینی گذشته ی پرازآشوب
، ناکامی و درد عذاب می کشد و از برگشتن دوباره به آن روزگار پراز درد بیزار است .
ای روزهای گمشده ی درد برنگرد
ای
آفتاب ابری دلسرد ، برنگرد
هرشعرحسیب نیما بازتاب روشن و هنرمندانه ی
حقایق و دقایقی است که یا در اطراف او اتفاق افتاده ویا شاعرآنها را با تمام وجود
درک و لمس کرده است . نگاه او برحقایق ، نگاهی بسیار لطیف ، عاطفی ، روانکاوانه
و شاعرانه است . او درشعرِ " خود
- محکومی" آیینه ی تمام قدی از وضعیت آشفته ی کنونی دربرابر ما قرارداه ، می
پرسد:
ـ وطن
چه شد ؟ چگونه ؟ که خنده اش گم شد
چگونه
بوسه ی یک عشق نیش گژدم شد
چگونه
بر ره ما ، کاکتوس بنشاندند ـ
چگونه
مردم ساده زجستجو ماندند
شب
است و دلهره ام خشم نارسیدن هاست ـ
گلوی
شهر، پراز بوسه ی دراکولاست
ارچند
شاعردر زیربار اندوه و درد بی پایان ، عذاب کشیده و دراکثراشعارش پیهم ناله سرمی
دهد ؛ اما هیچگاهی مایوس به نظرنمی رسد . به روشنایی و نورباوردارد وهرازگاهی از
فردای پر ازعشق و امید ، نوید می دهد :
گرچه شب در
کوچه ها انبار خواهد ماند
با
چراغی، عاشقی بیدار خواهد ماند
بی
توقف بر سیاهی مشت خواهد کوفت
پنجره
بر سینه ی دیوار خواهد ماند
ویا درجایی
دیگر نوید می دهد که :
ترا با
عشق، از این شهر دردآلود خواهم برد ـ
ترا
از مجلس باروت و رقص دود خواهم برد
سفر
از ابر تا قطره، وَ تا بشگفتن باران ـ
ترا
تا چشمه ها ، تا زادگاه رود خواهم برد
دو
تا دیوار آنسوتر ، شروع قله ی عشق است ـ
ترا
تا روشنی ، تا خانه ی معبود خواهم برد
حسیب
نیما زبان توانای فارسی را خوب می شناسد . واین آشنایی استادانه به او توانایی
بخشیده است تا برای بیان اندیشه ها و تصویرهای بکراش ، هم پاکیزه ، لطیف و
شفاف بسراید و هم از واژه ها چنان ترکیب های قشنگی بسازد که او را در رسیدن به قله
های بلند ایجادگری ، مدد و یاری برساند.
به چند
تا ازین واژه های ترکیبی توجه می نماییم :
آسان ــ فرارنسلی
که ازفاجعه گریخت ــ با خودزمین سوخته آورد ، برنگرد
یا: تو قابیلی، برادر- مرگی من از کتاب
توست ــ چه تاریخی که ازاول، وَتا فرجام فرسوده
یا: به باغ جاربزن ، عشق را به ریشه ببر ــ توعضو
جنگل سبزی ، تبر ــ تبار چرا ؟
...
یا : در کشت ثمر- سوخته ، فواره ی رنگ
است ــ ازحقه ی نقاشی گندم نگرانم
ویا : عشق شاید خسته گردد ، لیک فردا- ریشه
است
این واژه های قشنگ ترکیبی که ساخته ی ذهن خلاق و
شاعرانه ی حسیب نیما ست ، شاعر را کمک می کند تا اندیشه های پربار اش را بخوبی و
به آسانی به دیگران انتقال بدهد .
درپایان این یادداشت ، شعری از ایشان برای بیداری
مردم می خوانیم و ادامه ی این بحث را به آینده می گذاریم :
(هزار بار چرا
...)
هجوم گرگ و تو بیدار ، انتظار چرا ؟ـ
دیاردار خود استی ، بگو فرار چرا ؟
چراغ روشنی، اما شبیه بازیچه ـ
همیشه دست به دست چراغدار چرا ؟
فرو شکسته ای در خود، چو کرم ابریشم
به فکر بافتن رشته های دار چرا ؟
خودآفتابی، ولی پشت میله های سکوت
گرفته هویت گنگ سایه وار چرا ؟
همیشه منتظر امر رمه دار بزرگ
تو بره زاده ای در خویش، اختیار چرا ؟
...
به باغ جار بزن ، عشق را به ریشه ببر
تو عضو جنگل سبزی ، تبر- تبار چرا ؟
پایان ــ
ــ برای خواندن اشعار بیشتر حسیب نیما به آدرس
فیسبوک ایشان مراجعه میتوان https://www.facebook.com/hasib.nima
کرد :