ماییم همان شعلهیی در خویش نهان ها
آتش زن و آتش نفس و شعله فشان ها
ماییم همان دبدبهیی دولت جمشید
با هیبت و با عظمت و با تخت و مکان ها
ماییم همان مردم روشن گر تاریخ
با پرچم آرسته ز خورشید نشان ها
ماییم همان آرش بیدار وطنخواه
کز بهر عدو آمده با تیر و کمان ها
بر دفع و فنا کردن حکام ریا کار
مرد و زن این خاک ببستند میان ها
از بهر بر اندازی این دولت ضحاک
با تیر و تبر گشته روان پیر و جوان ها
ای پادشهیی ظالمی بیدادی ستمگر
جز مرگ به تو نیست درین نوک زبان ها
از این سر ایران و تا آن سر ایران
کر گشته فلک از نفس نعره کشان ها
نابودی ایمان شما غیر پرستان
بستهست به یورو و به دلار و تومان ها
پایان کتاب غم و طومار فلاکت
بر مرگ شما خورده رقم طول زمان ها
این خلد برین از قدم شوم شمایان
چندیست که افسرده به آغوش خزان ها
ماییم همان قاصد سرسبز بهاران
با نغمه و با خنده و با تاب و توان ها
با عشق رسیدیم که دیگر برهانیم
ناموس وطن را ازین حیله گران ها
...