نسخه ای به مدافعان افغانستان اشغال شده
خرمگس: نام داستانی از نویسنده انگلیسی، اتل لیلیان وینیچ میباشد که در سال 1897 منتشر شد.
این رمان در گوگل قابل دریافت است.
وینیچ در این کتاب سیمای انسانهایی را مجسم کردهاست که برای کسب آزادی ،استقلال و حقوق اجتماعی خود دست به مبارزه میزنند تا اول مرگ و ترس را شکست بدهند.
نقش اصلی این کتاب آرتور برتن است که یک انگلیسی مقیم در ایتالیا در زمان سلطه اطریشیها بر این کشور است.
موضوع رمان خرمگس، شرح شمه ای از مبارزۀ حزب سری «ایتالیای جوان» برضد اشغال اتریش در دهه 1840میلادی معادل تاریخ اولین حمله انگلیس به کابل است.
اما آغاز وقایع رمان، مربوط به سال ۱۸۳۳ است.
نقش اصلی داستان، آرتور برتون است که سردسته جنبش جوانان است و دشمنش، پدر مونتانلی یا مولوی ما و شما
در سال ۱۸۳۱، «ژوزف مازینی»، انقلابی مشهور سازمان مخفی «ایتالیای جوان» را پایهگذاری کرد.
«ایتالیای جوان» که هرگز از تعقیب پلیس در امان نبود نقش مهمی را در مبارزه ملت ایتالیا، که فقط در سال ۱۸۷۰ موفق به
خلاصه رمان
اگر به رمانهای سیاسی علاقه دارید، مطالعه این کتاب را به هیچوجه است از دست ندهید.
رابطه آرتور با مونتانلی چیزی بیش از یک رابطه شاگرد و استادی است.
آرتور در «ایتالیای جوان» است. بیرون راندن ارتش اتریش از کشور با کمک مردم است. کلمهای با پدر روحانی صحبت نمیکند و اسرار سازمان «ایتالیای جوان» خط قرمز اوست.
جما دختری شگفت انگیز درین رمان نقش دارد. او جما را دوست دارد. اما جما کس عضو دیگری از ایتالیای جوان را دوست دارد.
وقتی به دام جاسوسان اتریش می افتد، از زیر زبانش چیزهایی فاش می شود که به دستگیری همان شخصی منجر می شود که جما او را دوست دارد.
بعد از زندان، سیزده سال ناپدید می شود. سپس آرتور با نام مستعار خرمگس وارد داستان میشود.
بر او چه گذشته درین سیزده سال؟
«ایتالیای جوان» او را به خاطر مهارت های حرفه یی درمبارزه انقلابی به محفل خود راه می دهد.
او همه را می شناسد، اما هیچ کس در آن محفل سری انقلابی او را نمی شناسد.
چرا؟
چهره اش عوض شده، خشن و بد قواره، اثرشق شمشیر برصورت، لکنت زبان و کمی لنگش پا.
اما عشقش پا برجاست: به کی؟ به آزادی ایتالیا و جمای دوران جوانی.
چرا عنوان کتاب، خرمگس است؟
به خاطری که این شخص نظریات و باورهای عموم جامعه و اداره امور را به چالش میکشد. اولین بار، افلاطون بود که سقراط را به خرمگسی تشبیه کرد که اسبِ بیحسِ سیاست آتن را آزار میداد و سعی در بیداری آن داشت.
در این رمان نیز، اتل لیلیان وینیچ توجه بسیار بسیار ویژهای به کاراکتر اصلی دارد و آرتور را خرمگسی میداند که همه را چندی می گیرد.
برای همگان است.
لیلیان وینیچ درین داستان عالی، چالش فلسفی و اجتماعی و سیاسی را به حد اعلی می رساند.
من اولین بار این را در زندان پلچرخی خواندم. وقتی کتاب تمام شد، شکیبایی من هم تمام شده بود و جایش به بغضی داده بود که تا امروز آن بغض در من می جوشد.
راستش وقتی کتاب را بار دوم پس از زندان خواندم، مثل یک مرد آشوب دیده و جنگیده با سنن و تاریخ به گریه افتادم.
راستش من تحملش را ندارم.
شرح قیام و جنگ نیست؛ همه چیز در شخصیت همین خرمگس یا همان آرتور جوانی می چرخد و قوام می گیرد.
رنج های زنده گی او را به خرمگس تبدیل کرده. وقتی این کتاب را دو باره ورق زدم، همه ای جوانان افغانستان درگوشه و کنار وطن و در دیار مهاجرت در نظرم به چرخش آمد. سرنوشت اکثر آنان همان چیزی است که 120 سال نگاشته شده است.
جوانان ما می توانستند برای خائنان، دزدان، تکنوکرات های میان تهی و بی قلب، قوماندان های بی آرمان و رهبران مزدور به پاکستان، ایران و امریکا و عرب به خرمگس تبدیل شوند.
اینک نسل خرمگس برای بازپس گیری افغانستان دست کم در عالم فکر و آرمان به وجود آمده است. احساس من همین است. به همین سبب، این برنامه را برای شما اردوگاه جوان گرفتم.
راستی جاسوسان اتریشی چطور آرتور را در جوانی به دام کشیده بودند؟
نقش یک کشیش بسیار مهم بود و در کنار این موضوع، حقایقی که مونتانلی آنها را از او مخفی کرده بود.
این مونتانلی یعنی مولوی چی کسی بود؟
این را من به شما نمی گویم. خود رمان به شما خواهد گفت.
این رمان شما را تغییر خواهد داد.
بیایید شرط ببندیم!