نگاه کلی بر تعامل روشنفکر با افیون قدرت
روشنفکری، مفهومی ظریف و فراگیر است. نخستین مولفه اش، ایستادن و فساد ناپذیر ماندن در برابر افیون قدرت است.
قدرت، افیون روشنفکر است
روشنفکر همان طفل ست که با نق نق زدن هایش همه را دلتنگ میکند اما خودش هیچگاه دلتنگ نمیشود.
میشل فوکو معتقد است که روشنفکر به معنای اخص کلمه فردی است که خود را سوژهای آزاد و وجدان جهانی معرفی میکند، مدافع حقیقتی کلی در برابر قدرت است.
یعنی که
روشنفکر در نقش یک کاردان و خبره روابط قدرت را می کاود.
از دیدگاه متفکری چون فوکو، روشنفکر پسامدرن برخلاف
روشنفکر نوع امیل زولا ـ سارتر دیگر دارای گفتمان کلی و جهانی
نیست که
مثلا سخنگوی بی پناهان و ستمدیدگان جهان باشد، بلکه هدف، کشف هویت حقیقت از لابه لای گسترۀ علوم پوزتیویستی (یا اثباتگرایی،(یافتباوری)
و مباحث بزرگ میباشد.
چه نوع حقیقتی؟ این حقیقت صرفاً سیاه وسفید نیست.
ژان پل سارتر بعد از وُلتر و زولا در قرون متأخر آخرین نمونه های روشنفکر جهانی و جهانشمول بود.
روشنفکر «وجدانی شوربخت» است که «در مسائلی دخالت میکند که به او مربوط نیست». وجدان اخلاقی
تنش روشنفکربا قدرت
از دل فلسفه روشنفکری بیرون می آید.
روشنفکر فقیهان جمهوری های فریب، برده های فکری زورمندان نیست.
تعریف روشنفکر درکشورهای عقب افتاده، دربسا جهات تعریف عقب افتاده دارد. هرکسی از ظن خود یار مفهوم روشنفکری است.
اصل این است: روشنفکر نقد میکند و نقد میکند تا نهادهای قدرت سالم بمانند.
روشنفکر ماندن کار آسانی نیست. روشنفکر، درمقام نقد قرار دارد. درقلمروخطر راه می رود. اگر خودش را کنار بکشد؛ عوام زده گی، خرافات و فساد دامنه می گیرد.
ضد انزوا و برج عاج نشینی
چرا؟ قدرت بدون نقد فساد میآورد.
به باتلاق ایدیوکراسی ( ویژه گی فردی) فرو میغلتند.
مذهب حافظ قدرت هرچه بر دیگران مکروه و حرام است، بر سلطان و زورمند مباح میگردد!
تفاوت: روشنفکر سروکارش با تخصص، مطالعه وپژوهش است. روشنفکرنما کارش بهانه گیری است.
«هیجانمدار» چیزی است و زیر و رو کردن موضوع چیزی دیگر
شجاعت پرداخت هزینه!
روشنفکردرنقطه حساس: اگر گفتارش تخصصی باشد، مخاطب عام نمیفهمند و اگرعامیان سخن بگوید، به دام پوپولیسم عوامزدگی می افتد.
روشنفکر اهل انزوا و در خود فرورفتن نیست.
از میدان در نمی رود. روشنفکرپرتوقع ناکام می ماند.
روشنفکرکیست؟
ادوارد سعيد روشنفكر شهير فلسطينى «نشانه های روشنفکری»
روشنفكر بايد مزاحم، مخالف و حتا ناخوشايند باشد. روشنفكران افرادى هستند برخوردار از هنر عرضه كردن، خواه از طريق گفتن يا نوشتن يا آموختن يا شركت در برنامه هاى تلويزيونى.
سعيد معتقد است سياست در همه جا حضور دارد. از شر آن نه مى توان با پناه بردن به حوزه ى هنر و انديشه ناب نجات يافت و نه با پناه بردن به حوزه عينيت بى طرفانه و نظريه استعلائى در امان ماند.
استعلایی، چیزی تجربه نشده؛ اما بستری برای تجربه
نخستين نشانه هاى روشنفكرى درشخصيت «بازارف» رمان «پدران و پسران» «تورگنيف» و يا «استيون ارجويس».
استيون مى گويد به چيزى كه ديگر اعتقادى به آن ندارم خدمت نخواهم كرد. چه خانواده، کلیسا.
در دفاع از خود از هر سلاحی که مجاز بدانم استفاده می کنم.
چه سلاح؟
ظاهرا نا متعارف مثلا سكوت، تبعيد و چالاکی.
بازارف چنان برمعیار های معمول زنده گی پشت پا می زند كه «آنا» زنش مى گويد: زنده گی با بازاروف لکتو شدن برلبه پرتگاه است!
روشنفکرمال زمانه است. با موانع هیچ آشتی نمیکند.
درهمه جا چنین است؟ درافغانستان، ایران و اروپا؟
بستر زیستی متفاوت ا ست.
پرسش: « روشنفکر» کیست؟
هنوز اجماع فرموله شده درین باره شکل نگرفته؛ بعد ازین هم نخواهد گرفت.
علوم انسانی به این مساله پاسخ آخرالزمانی ندارد. چرا ذات انسانی قطعیت ندارد؛ متغییر و تفسیرپذیر است.
دنبال کردن مفهوم «روشنفکر» در حرکت تاریخی خودکارمستمر دانشگاهی است.
این سوژه نخستین فرزند نوزایش یا رنسانس در اروپا بود. از قرن 17 به بعد نام ونشان روشنفکری که علیه استبداد، جهالت، خرافات، جزمیت و یکسونگری مذهبی کاربرد داشت
ایمان به خرد، آزادی مذهب و ارج نهادن بر اگاهی علمی و تفکر انتقادی شکل گرفته بود.
نخستین جوانه ها البته به شکل خاکه درافغانستان صد سال اخیر درنهضت مشروطیت دیده شد که تا امروز هرگز به قوام نرسید و به مفهوم واقعی کلمه نهادینه نشد.
مثل همه چیز های أفغانستان، نیمه و نیم کله است.
أفغانستان از چه مراحلی باید بگذرد تا درعرصه روشنفکری خودش را به کلیت مفاهم روشنفکری بسترهای مدرنیته رویت شود و به مرور غنی سازی شود.
گذشته از جنبه زبانشناسی «روشنفکر»؛
این نام به فردی اطلاق می شود که شرایط انسانی خود در زمان و مکان تاریخی و اجتماعی مشخص را درک می کند
از برکت خود اگاهی و دانایی، از قفس قضا و قدر بیرون می پرد و دربرابر کژی وناسازی مناسبات قدرت و جامعه إحساس مسوولیت می کند.
«روشنفکر» – از تعصب منزه است و در توضیح باورهایش به دگماتیزم مذهب چنگ نمی زند.
فکر ِباز و انتقادی به قدرت حاکم، بشریت جهانی، مذهب، سنت ها و بی عدالتی دارد. روشنفکر مجهز به ایمان یک بار برای همیشه نیست، قدرتش در استفاده سازنده از شک و شبهه است.
قدرتش، استدلال و خود آگاهی و شرح دگرسانی هاست.
در برابر قدرت وجباریت، قدرت حقیقت را به کار می گیرد بدون تعصب و لغزش های انسانی دربرابر جادوی ترس و پول. به هدف حل بحران اجتماعی؛ نه فردی.
شاید متوجه شوید که همه این خصلت ها کم و بیش در وجود همه ای نسل های انسانی دیده می شود.
بلی باید چنین باشد. دیالکتیک زنده گی و آفرینش همین است.
اما چه تعداد مردم دریک جامعه واقعاً از ناموس روشنفکری آن طوری که تا حال شرح دادیم، به نقش «روشنفکر» تا آخر وفادار می مانند؟
ازهمین سبب سوال گذاشته ایم که آیا درافغانستان روشنفکر به مفهوم مدرن امروز وجود داشت یا در آینده وجود خواهد داشت؟
شاید بگویید؛ هر تحصیل کرده ای خودش یک «روشنفکر» است،
مثلا من در فلان رشته ماستری دارم؛ ازفلان دانشگاه معتبر گواهینامه دارم؛ درجامعه شناسی، سیاست و تاریخ مطالعات مستمر دارم پس من به تمام معنا یک روشنفکر هستم.
اما هر تحصیل کرده یی «روشنفکر» نیست. ممکن فلان ماستر، خردورز، صاحب مقام دانشگاهی و ... برای خودش هرچیزی بتواند فراهم کرده باشد.
«روشنفکر» زندانی فردیت نیست. عامل روشنگری وتحول است که شرط اولش، وداع با جزمیت است؛ از هرنوعی که باشد.
موضع انتقادی ات دربرابر نا به سامانی و زبان و نمودارهای قدرت جابر چه گونه است؟
این ماستر باید به این پرستش جواب دهد.
ویژه گی های روشنفکری
یک روزی استاد سیاف پرسیدم: روشنفکران چرا به شما باور ندارند و می ترسند؟
گفت: کسی را که تو روشنفکر میگویی؛ من تاریک فکر می گویم. روشنفکر از نظر من کسی است که به خدا و رسول و ایجابات و واجبات دین پای بند باشد.
اما درتعریف امروز «روشنفکری» خود مجموعه نشانه های ارزشی است که به شکل مذهب روشنفکری – نه روشنفکر مذهبی شکل میگیرد.
برخاسته از ارزش های پالوده شدۀ عصر روشنفکری و تمدنی.
این مذهب، استواربرانتقاد، لایه نگری پدیده ها، عقل سالاری و انسان باوری وتکامل زنده گی است.
برخورد سیاف با ناهنجاری، ستم، ترس اندازی و بیداد اجتماعی با راهنمایی روشنفکر برخاسته از آگاهی علمی، تجربه وعقلانیت متفاوت است.
روشنگری
مقابله از طریق روشنگری علیه خرافات، سنت زده گی سیاسی، بی عدالتی درسطح کل و فریب تبدیل شده به حقیقت از سوی کژرو های جامعه است.
کانت فیلسوفِ اخلاقگرایی آلمانی در رسالهی معروف « روشنگری چیست؟»:
«روشنگری به بلوغ نهایی رسیدن انسان، رهایی آگاهی او از قید جهل و گمراهی» .
پس شجاع باش که خود بیندیشی و نگذاری دیگران بهجای تو بیندیشند.